عکس از اسوشیتدپرس

عکس از اسوشیتدپرس

یک عملیات تروریستی موفق- یعنی یک حمله موفق با موشک دوش پرتاب ضدهوایی- می‌تواند ۱۵ میلیارد دلار به اقتصاد جهان زیان بزند. این دیگر چه بعدی از تروریسم است؟

این ماهیت تروریسم است. هیچ تفکر یا روح، دین یا مذهبی ندارد و نه منطقی سیاسی برای توجیه کردن اعمالش؛ انسان از ابتدای خلقت، هم‌نوعش را بدون هیچ دلیلی کشته است و تا زمانی که نیروی خیر تعبیه شده در وجودش در هنگام خلقت با نیروی شر که روحش را منحرف می‌کند، می‌جنگد، به همین روند ادامه خواهد داد.

اما انسان‌های زیادی وجود دارند که می‌توانند بر هر گونه خشمی که منجر به عملی شیطانی از سوی آنها می‌شود یا عملی شیطانی را برایشان طبیعی جلوه می‌دهد، غلبه کنند. انسان‌های اینچنینی در کنترل خشم مهارت دارند اما افرادی هم هستند که شیطان تمام وجودشان را تسخیر می‌کند و هیچ راه فراری برایشان نمی‌گذارد.

وقتی شیطان روح کسانی را تسخیر کند که قدرت در دست‌شان است، موجب می‌شود که این افراد ادعا کنند توانایی یا صلاحیت تشخیص آنچه به صلاح یک عده یا حتی کل جهان است را دارند. چنین افرادی که چنین حقوقی را برای خود قائل هستند و به آن اعتقاد راسخ دارند، باید مسئولیت عواقب هر اقدامی را که در راستای اعتقادات خود انجام می‌دهند، پیش از اجرا، بر عهده بگیرند.

اما وقتی این افراد با اعمال‌شان زندگی عده‌ای را می‌گیرند، خلقت را ویران می‌کنند و احتمالا شعله جنگ را برمی‌افرزوند، چه باید بکنند؟

آماری که در ابتدای حرف‌هایم به آن اشاره کردم، یعنی زیان ۱۵ میلیاردی یک عملیات موفق تروریستی به اقتصاد جهان، اولین بار از سوی ژنرال دیوید پترائوس، رییس سابق سازمان سیا مطرح شد. اخیرا هم مایکل کرولی در مجله تایم در بخشی از مقاله تحلیلی‌اش درباره بحث بر سر تردید و دولی دولت اوباما در پاسخ به درخواست احمد الجربا، رهبر ائتلاف ملی سوریه مبنی بر ارسال سیستم‌های دفاعی نیروی هوایی قابل حمل برای نیروهایش به آن اشاره کرد.

من به شخصه طرفدار قبول درخواست جربا نیستم و از سوی دیگر با دیدگاه آن دسته از کارکنان کاخ سفید که درباره خطرات رسیدن این موشک‌ها به دست تروریست‌ها هشدار می‌دهند، موافق نیستم اما بدون شک با این دیدگاه که این “حفره” ۱۵ میلیارد دلاری در اقتصاد جهان، به گفته مجله تایم، می‌تواند منجر به یک جنگ جهانی ویرانگر شود، کاملا موافقم.

آیا واقعا کشورهای غربی باید برای شروع جنگ‌های بیشتر و بیشتر به دنبال توجیه و دلایل بیشتر باشند؟ البته که نه، مدت‌هاست که نقاط مختلف جهان را جنگ در بر گرفته؛ تمام اخبار دنیا به جنگ اختصاص داده می‌شود اما احتمال توسعه این جنگ‌ها- که در واقع آن‌ را از کشمکشی داخلی به مسئله‌ای بین‌المللی تبدیل شده و کشورهای دیگر را هم درگیر خود کرده، پتانسیلی بسیار خطرناک و کاملا محتمل و ممکن است.

تغییر و تحولاتی که در خاورمیانه رخ داده، از سقوط شاه ایران و انقلاب خمینی تا جنایات ۱۱ سپتامبر و بهار عربی، برای هیچ کس مبهم نیست. دلایل آغاز این کشمکش‌ها در ابتدا و تا جایی ساده و عملی بود اما به اندازه‌ای بود که منجر به راه‌اندازی ناوگان‌ها و آماده‌باش ارتش شود. در چنین شرایطی، شاید تنها متخصصان به بازارها، اهمیت بازوهای صنعت و نقش اقتصاد جهان در تصمیمات کشورها توجه نشان دهند.

کشمکش‌های انفجاری که در منطقه خاورمیانه رخ داد، نه تنها می‌تواند بعدی جدی‌تر پیدا کند بلکه این احتمال وجود دارد که هر گونه کشمکشی در آینده بدون وقوع جنگی جدی فروکش نکند. ثبات سیاسی جهان منجر به ثبات اقتصادی جهان می‌شود اما تصور اینکه ثبات جهانی بدون یافتن راه‌حلی برای کشمکش‌های گوناگونی که گریبان خاورمیانه را گرفته، به دست بیاید، غیرممکن است. در واقع عوامل و عناصری که می‌تواند منجر به وقوعی جنگی جدی و ویرانگر شود، همین حالا در این منطقه وجود دارد. برخی از این عوامل کاملا آشکارند.

به عنوان مثال، شاید برای کسی که از بیرون به شرایط این منطقه نگاه می‌کند، نقش بالقوه مصر در جهان به دنبال انتخاب ارتشبد عبدالفتاح السیسی به عنوان رییس جمهور این کشور مورد پرسش قرار گیرد. آیا می‌توان تصور کرد که ارتش مصر در صورتی که کمپین ژنرال خلیفه حفتر در مقابل شبه‌نظامیان مسلح لیبی گسترش پیدا کند و تعدادی از بازماندگان این گروه را به سمت مصر فراری دهد، هیچ واکنشی از خود نشان ندهد؟

مسئله کشمکش مصر با اتیوپی بر سر سد بزرگ اتیوپی هم یکی دیگر از مشکلات این منطقه است. درست است که بیش از یک مقام عالی‌رتبه هم از سوی مصر و هم اتیوپی تمایل خود را به حل و فصل مسالمت‌آمیز این مسئله نشان داده‌اند؛ تلاش‌هایی از سوی مسکو و پکن هم در این راستا صورت گرفته اما هنوز خطر درگیری نظامی وجود دارد و اگر آدیس‌آبابا بر پیشبرد برنامه‌های خود برای ساخت این سد بدون تجدید نظر و بالطبع بدون در نظر گرفتن منافع مصر اصرار ورزد، ابعاد این خطر وسیع‌تر هم خواهد شد.

اگر بخواهم دوباره به مسئله لیبی بپردازم، کاملا واضح است که هر اتفاقی ممکن است در این کشور رخ دهد. با توجه به افزایش قاچاق اسلحه از لیبی به شماری از کشورهای آفریقایی، تصور اینکه الجزیره، تونس و سودان از دور بنشینند و ویرانی لیبی را تماشا کنند، دور از انتظار است. صرف نفود عناصر مسلح لیبی به هر یک از این کشورها برای توجیه وقوع یک حمله کافی است، حتی اگر همسایگان لیبی علاقه‌ای به این سناریو نداشته باشند.

علاوه بر این، آیا می‌توان تصور کرد که درگیری‌های میان القاعده و ارتش یمن به همین حالت حمله و عقب‌نشینی باقی بماند؟ با تمام این اوصاف آیا امنیت این منطقه اجازه می‌دهد این وضعیت بدون رسیدن به راه‌ حل ادامه داشته باشد؟

در باره وضعیت عراق، آیا ایران و ترکیه صرفا مایل به تجهیز و تامین مالی متحدان خود خواهند بود؟ یا این کمک‌ها تنها دامی است که در سرزمینی که درش به روی جاه‌طلبی‌های طماعان باز است، پهن می‌شود؟

تمام این حقایق و نکته‌های تحلیلی من را به سوال اصلی‌ام رساند که آیا ما واقعا می‌توانیم تصور کنیم که تل‌آویو به جای نابود کردن ایران هیچ اهمیتی به یک ایران هسته‌ای ندهد؟ آیا پوتین حمله‌ اسرائیل به ایران را، حتی اگر هیچ ربطی به روسیه نداشته باشد و هیچ آسیبی به این کشور نرساند، بدون پاسخ خواهد گذاشت؟

به هر حال سزار روسیه مدت‌هاست که در پی جان بخشیدن و تازه کردن نفوذ بین‌المللی‌اش، حتی به قیمت خون‌ و خونریزی‌های بیشتر است. اوکراین شاید سرآغاز رسیدن این هدف باشد.

علائم زیادی حاکی از بروز خطر است اما رویای دیرینه و زیبای من برای جهانی بدون جنگ هم خیلی دور به نظر می‌رسد.