باربارا سوکواوا در نقش هانا آرنت

باربارا سوکواوا در نقش هانا آرنت

در سال ۱۹۶۳ مجله معروف “نیویورکر” پنج مقاله درباره دادگاه آدولف آیشمن، رئیس نازی بخش گشتابو در امور یهودیان منتشر کرد. این مقالات را متفکر علوم سیاسی و از چهره های معروف فلسفی معاصر، هانا آرنت تالیف کرده بود. این مقالات که بعدها عنوان کتاب “آیشمان در اورشلیم” را به خود گرفت مشروح گزارشی از محاکمه آدولف آیشمن بود.

آرنت در این گزارش آیشمان را نه یک هیولای خون آشام بلکه انسانی عادی شمرد، و شرارت‌های‌اش را اعمالی سطحی و عاری از “عمق اندیشه” دانست. این نظر آرنت منجر به مجادلات و تنش های فراوانی میان روشنفکران و اندیشمندان نیویورک شد. البته بعدها نیز بسیاری از علاقمندان به حوزه سیاست، تاریخ، فلسفه و اخلاق به این موضوع دامن زدند.

آدولف آیشمن چهره معروف دستگاه اطلاعاتی – امنیتی هیتلر در جنگ دوم جهانی بود که افراد بسیاری را به کوره های آدم سوزی و کشتارگاه های مرگ فرستاد. او به دنبال سقوط نازیسم مدتی را به صورت مخفیانه در آرژانتین زندگی کرد. اما در می ۱۹۶۱ در بوئنوس آیرس ربوده و مخفیانه به اسرائیل انتقال داده شد. در آوریل ۱۹۶۲ محاکمه‌ طولانی‌اش علنا آغاز شد. در همین محاکمه بود که آرنت حضور داشت. آیشمن هر پانزده اتهام خود را رد کرد و با این حال دادگاه در همه‌ موارد او را مجرم شناخت، حکم اعدام گرفت و به دار آویخته شد.

فیلم “هانا آرنت” روایتی فلسفی از رویدادی تاریخی است که دستاورد اندیشه های آرنت را در اختیار مخاطب قرار می دهد. اما با دیدن این فیلم نباید انتظار داشت که رساله ای فلسفی به شما تحویل داده می شود بلکه این فیلم خوانشی فلسفه گون بر باوری از انسانیت و اخلاق است.

مارگارته فن تروتا، کارگردان فیلم هانا آرنت، با هوشمندی و هنرمندی برشی زیرکانه از زندگی یکی از مهمترین متفکران قرن بیستم را نمایش می دهد. اکثر ما با زندگی و آراء و اندیشه های آرنت آشنا هستیم و اگر هم نیستیم می توانیم آنها را به خواندن کتابی درباره وی که بسیار هم منتشر شده به دست بیاوریم. اما مسئله این است که کارگردان توانسته با اندیشیدن و با ترسیم تاریخچه خلق یک مفهوم آن را برای ما آشکار و قابل فهم کند.

کارگردان با پی بردن به مفهوم تامل برانگیز “پیش پاافتادگی بدی” و یا “ابتذال شر” فیلمی را از دل سنت فلسفی آلمان خلق کرد که دغدغه لحظه های سخت اندیشیدن آرنت بود.

او در این فیلم نشان می دهد که زندگی یک فیلسوف با زندگی یک فرد عادی تفاوتی ندارد. تنها تفاوت آنها در عمق اندیشه او است که تا چه میزان کیفیت اندیشیدن و از کنار چیزها به راحتی نگذشتن او را درگیر عنصر اندیشه می کند. گاهی در فیلم، آرنت را با چشم هایی باز و سیگاری به دست می بینیم که به افقی خیره شده و گاهی با چشمانی بسته و سیگاری در دست که روی تخت خواب دراز کشیده، اما اندیشیدن در هیچ حالتی دست از سرش بر نمی دارد.

به همین دلیل است که کارگردان به سراغ مهمترین لحظه زندگی آرنت رفته است. یعنی لحظه اندیشیدن به مثابه خبرنگاری که یکی از مهمترین رویدادهای مهم دادگاهی را از کسی که در قفسی شیشه ای نشسته و با خونسردی اتهامات خود را پاسخ می گوید، برای مخاطبانش گزارش کند. اما گزارش آرنت یک گزارش مرسوم از یک رویداد خبری نبود. او گزارشی و به عبارتی رساله ای فلسفی درباره “شر” و یا به تعبیر آرنت “ابتذال شر” برای نیویورکر آماده کرد که بهترین دفاعیه در برابر استبداد ضد انسانی است.

آرنت در گزارش خود نوشت که جنایت وحشتناک آشویتس و کشتار یهودیان بیش از آنکه از شرارت برخاسته باشد از بی فکری محض ریشه گرفته است. آیشمن نه از یهودیان کینه ای به دل گرفته بود و نه اینکه از آزار دیگران لذت می برد و نه تنها ذاتا فردی شریر بوده است. بلکه او تنها کاری را انجام داد که بر عهده او گذاشته شده بود و به شکلی مکانیکی و احمقانه وفاداری کورکورانه ای را به پیشوای آلمان به نمایش گذاشته بود که حتی لحظه ای به جنایت عظیمی که مرتکب می شد فکر نکرده بود.

چیزی که آرنت در دادگاه می بیند همین نکته است. مردی نظامی که مدعی است قسم خورده تا پایبند به دستورات پیشوا باشد و برای انسانها و اخلاق هیچ جایگاهی ندارد و او اصلا به این موضوعات فکر نمی کند. هنر کارگردان در این نقطه است که اوج می گیرد. او با نشان دادن فیلمهای حقیقی با تصویری سیاه و سفید از دادگاه آیشمن مخاطب را به پنجاه سال پیش می برد و صحنه های واقعی را می بیند تا آنچه را که آرنت از آن به عنوان “ابتذال” نام می برد نشان دهد.

چیزی که کارگردان در این فیلم می خواهد نشان دهد این است که مهم نیست آیشمان در یک جنایتی نقش داشته و او به شکلی مکانیکی دستورات را اجرا می کرده بلکه نکته اصلی این است که آیشمان دارای نیروی فکری لازم برای سنجش ابعادی انسانی جنایت خود نبوده و کشتار یهودیان را در ردیف دیگر وظایف اداری خود می دانسته است. آیشمان انسان مسخ شده و عاجزی بود که از تفکر بویی نبرده بود. نکته اصلی گزارش آرنت بر این موضوع تمرکز دارد که آیشمان مصداق بارز ابتذال شر بوده است و ابتذال شر از همان ابتدا سئوال برانگیز است.

استفاده آرنت از کلمه ابتذال و ربط آن به مفهوم شر به منزله کم بها دادن به مسئولیت آیشمان در تدارک و عمل جنایتهای نازی در بازداشتگاه های مرگ نیست. از نظر آرنت، ابتذال شر ویژگی فردی است که به طور کامل قابلیت اندیشیدن و داوری درمورد اعمال خود را از دست داده و به نظر آرنت بزرگترین جنایت نیندیشیدن است.

یکی از نقاط صریح فیلم سخنرانی آرنت برای دانشجویان بود که او اینگونه جملاتش را به پایان می رساند:”ناتوانی در تفکر موجب شد بسیاری از آدمهای معمولی دست به جنایاتی بزنند که نمونه اش را هرگز ندیده ایم”.

این فیلم اگرچه توانسته به شکلی از تفکرات آرنت دست یابد و آن را برای مخاطبان مختلف و توده فراهم کند، اما باید قبول کرد که نگرش فلسفی در قالب فیلم بسیار سخت است. همانطور که بسیاری از کارگردانان سعی کردند فیلمهایی با مضامین فلسفی و یا درباره زندگی فیلسوفی تهیه کنند این فیلم هم با توجه به نکات ظریف تصویری به شکلی تحسین برانگیزی همان جنجالی را که پنجاه سال پیش کتاب آرنت به پا کرد برای ما اکنون نیز تداعی کند.