نمایی از فیلم ماهی و گربه

نمایی از فیلم ماهی و گربه

جشنواره ونیز در سال ۱۹۳۲ بنا نهاده شد و بسیاری‪ از کارگردان های مشهور از جمله کلوزو، کوروساوا، روسلینی، رنه، تارکوفسکی، آنتونیونی، ویسکونتی، بونوئل، گدار، وایدا و رومر با دریافت شیر طلایی از این جشنواره به شهرت و اعتبار خود افزودند.

تا پیش از انقلاب، چند فیلم ایرانی در این جشنواره حضور داشته و برخی نیز مانند یک آتش (ابراهیم گلستان)، شقایق سوزان (هوشنگ شفقتی)، گاو (داریوش مهرجویی) با جایزه ای از ونیز بازگشته بودند.

اما در پایان دهه شصت و آغاز سینمای هدایتی- حمایتی، تمرکز بر روی جشنواره های سینمایی توسط معاونت سینمایی وزارت ارشاد اسلامی شروع شد و فیلم های ایرانی بسیاری در سه دهه گذشته در این جشنواره نیز حضور یافته اند که برخی از آنها از جمله باد ما را خواهد برد (عباس کیارستمی) و دایره (جعفر پناهی) از آن جایزه گرفته اند.

برخلاف جشنواره هایی مانند کن به ویژه در دورانی که ژیل ژاکوب قدرت بیشتری در انتخاب فیلم های جشنواره داشت، به نظر می رسد که جشنواره فیلم ونیز کمتر به مسائل سیاسی در انتخاب فیلم ها در بخش های اصلی رقابتی اهمیت می دهد و بیشتر ارزشهای سینمایی آثار و نه زد و بندهای دیپلماتیک یا تجاری پشت پرده را در اولویت قرار می دهد.

امسال ریاست هیئت داوران بخش اصلی جشنواره را برناردو برتولوچی کارگردانی که دیدن تقریبا اغلب آثارش برای تماشاگران ایرانی در داخل کشور ممنوع است، برعهده داشت.

برتولوچی که با فیلم هایی چون پیش از انقلاب، دنباله رو، آخرین تانگو در پاریس، آخرین امپراتور، آسمان سرپناه، زیبایی ربوده شده و رویابین ها در میان سینمادوستان ایرانی مشهور است، یکی از تاثیرگذارترین کارگردان های حال حاضر سینما محسوب می شود.

در جشنواره ونیز بخش دیگری به نام افق ها (Orizzonti) نیز وجود دارد که به رویکردهای نوین، جریان های تازه و فیلمسازان نوظهور می پردازد.

ماهی و گربه؛ یک سرآغاز خوب

در این بخش تنها نماینده رسمی سینمای جمهوری اسلامی با سیزده فیلم بلند دیگر به رقابت می پرداخت: ماهی و گربه، دومین فیلم بلند شهرام مکری.

ماهی و گربه، برداشت دیگری است از دلمشغولی دائمی سینماگران و داستان نویس ها برای خلق داستانی از منظر آدمهای مختلفی که در یک رخداد مشترک سهیم هستند و البته کار شهرام مکری با برداشت بدون قطع صحنه در این مورد قابل توجه بود.

هر چند که ریتم کند ابتدای فیلم ممکن بود برای برخی از تماشاگران خوشایند نباشد. اما با توجه به نمایش مکرر فیلم در سالن ها و زمان های متفاوت و توجه منتقدان و روزنامه نگاران سینمایی به سینمای ایران، دور از انتظار نبود که جایزه ای به آن تعلق بگیرد.

ماهی و گربه به عنوان دومین ساخته بلند شهرام مکری هر چند که نوید ظهور فیلمسازی تجربه گرا را می دهد اما به نظر می رسد فرم آن چنان سایه سنگینی بر فیلم داشته که از محتوا و روایت فاصله گرفته است.

فیلم که با برداشت های بلند و دوربین روی دست و در قالب پلان- سکانس ساخته شده است در ابتدا با اطلاعاتی که در فرامتن و به شکل میان نویس به بیننده می دهد، انتظار وی را به تماشای فیلمی در ژانر وحشت برمی انگیزد.

ولی از همان ابتدا تا رسیدن به سیر تکرارها با ریتم کشدار خود سبب ملال وی می شود و هنگامی هم که به دایره تکرارها می رسد جز همان برداشت های بلند و پیگیری داستان هر بار از زاویه دید یکی دیگر از بازیگران قصه چندان انگیزه ای برای دنبال کردن فیلم برای او باقی نمی گذارد. در واقع در اینجا ظاهرا منطق روایی فیلم بی آنکه عامدا با ساختارشکنی توجه تماشاگر را جلب کند با چیدن موتیف های روایتی در یک دایره رخدادها پشت سرهم قرار گرفته اند تا داستان خلق شود و نه برعکس!

با دیدن این فیلم به یاد خاطره ای از دورانی که دانشجوی کارگردانی سینما بودم افتادم، روزی احمد ضابطی جهرمی استاد بی بدیل تدوین سینما در اهمیت نقش تدوین در سینما به ما گفت که اگر کسی می تواند بدون تدوین و بصورت لانگ تیک فیلمی بسازد دوربین بردارد و بسازد، البته در آن زمان من و احتمالا یک نفر دیگر اعلام آمادگی کردیم که بلافاصله یک فیلم کوتاه بدون قطع بسازیم کاری که نزدیک به نیم قرن پیش از آن آلفرد هیچکاک در طناب کرده بود.

گذشته از حضور بابک کریمی که سالها است مقیم ایتالیا است که طبق معمول بازی درخشانی هم دارد اما برخی نشانه های دیگر هم حاکی ست که اساسا فیلم برای حضور در همین بخش از جشنواره ساخته شده است که به خودی خود هیچ اشکالی ندارد.

اما روشن است که اگر سانسور عریان حاکم بر فضای سینمای جمهوری اسلامی که بسیاری از فیلمسازان را خانه نشین کرده است کم رنگ تر بود شاید فیلمساز حرفهای دیگری هم داشت که در قالب این داستان فرم گرایانه بزند.

فیلم با یک دکوپاژ بهتر برای افزودن ضرباهنگ تندتر، انتخاب موسیقی بهتر برای تشدید فضای وحشت و غریب فیلم و البته بیشتر نزدیک شدن به کاراکترهای فیلم و چیدن بهتر عناصر روایت در طول مسیر دایره ای منطق روایی فیلم می توانست یک فیلم تجربی خوب از سینمای ایران باشد، فیلمی که کمتر نمونه های آن در این سینما به چشم می آید.

شروع و پایان فیلم به ویژه باید ضرباهنگ و انتخاب نماهای بهتری داشتند در حالی که برداشت بلند و دوربین روی دست این امکان را به کارگردان می داد تا روی جزییات دلهره آور تاکید کند اما در نماهای اغلب فول شات و لانگ شات فیلم، گویی که ما از زاویه دید تماشاگر نمایش در حال تماشای فیلم هستیم.

نکته جالب حضور فیلم دیگری با همان تکنیک قدیمی برداشت بلند در جشنواره یعنی آنای عربی در جشنواره بود که با وجود روایت جذاب تر کمتر مورد توجه واقع شد.

ماهی و گربه به رغم نوآوری هایی در میزانسن و دکوپاژ و ایده های جذابی چون روایت دختری که در پایان کشته می شود از نظر محتوا و ساختار روایت نیاز به یک بازبینی کلی داشت از همین رو با توجه به فیلم های کوتاه قبلی مکری من شخصا علاقمندم تا فیلم بعدی مکری را ببینم.

گلشیفته فراهانی، داوری برای تمام فصول

در میان داوران بخش افق ها حضور گلشیفته فراهانی که بی شک یکی از شناخته شده ترین بازیگر ایرانی در جهان است در میان اعضای هیئت داوران این بخش بیشتر رخ می نمود.

سال گذشته به دلیل انتشار عکس ها و ویدئوهایی از این بازیگر زن، مسائل و مشکلات طاقت فرسایی برای خانواده و پدر وی توسط مقامات امنیتی و برخی رسانه های محافظه کار از جمله خبرگزاری فارس ایجاد شد، شاید به همین دلیل بود که در شرح حال وی در بولتن جشنواره وی را دختر بهزاد فراهانی معرفی کرده بودند.

گلشیفته فراهانی و گروه ماهی و گربه در مراسم اختتامیه - عکس از سامینا سید

گلشیفته فراهانی و گروه ماهی و گربه در مراسم اختتامیه – عکس از سامینا سید

گلشیفته فراهانی با ‪وجود آنکه هنوز در قالب نقش های تراژیک و دختر سرگردان، مبهوت و قربانی جا افتاده است اما با بازی در فیلم مستقل «می کشمت اگر بمیری‬» جلوه های دیگری از بازیگریش را به نمایش گذاشت که تاکنون کمتر دیده شده است.

وی که سال ۲۰۰۹ ‪و در اوج جنبش اعتراضی در ایران‬ با محسن نامجو در حین جشنواره ونیز کنسرتی در آنجا برگزار کرده بود امسال به عنوان داور بخش افق در این جشنواره حضور داشت که بی شک از بازیگری آسان تر نیست و موفقیت های وی در سینمای مستقل به دور از نقش های قالبی و کلیشه ای که نصیب برخی از بازیگران ایرانی در هالیوود شده است را نوید می دهد.

ریاست هیئت داوران بخش افق ها را پل شرایدر کارگردان و فیلمنامه نویس برجسته آمریکایی برعهده داشت.

فمن، انقلابیونِ برهنه!

حضور گروه فمن با یک فیلم جنجالی برای روزنامه نگاران سینمایی یک بمب خبری بود. گروه فمن که هم اکنون به دلیل آسیب رساندن به کلیسای نوتردام باید در برابر دادگاهی در پاریس از خود دفاع کنند. در این فیلم از ایده ها و مصائب خود سخن گفته بودند.

کیتی گرین در واقع اعضای فمنیست گروه فمن را همچون قدیسانی زخمی به تصویر کشیده که وظیفه انقلاب در جامعه ای عقب مانده و مردسالار را بر عهده دارند. هر بار که با یکی از اعضای گروه روبرو می شویم او زیر آب زخم هایش را از تظاهرات قبلی می شوید.

فیلم بسیار خوش ساخت و با ضرباهنگ موثر است به گونه ای که سالن مملو از جمعیت پرلا در جشنواره را به شوق درآورده بود، فیلم به سراغ هر یک از اعضای گروه می رفت و آنها توضیح می دادند که چرا تصمیم گرفته اند تا این گونه اعتراض کنند.

به گفته اعضای گروه فمن پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مناسبات مردسالارانه در جامعه اوکراین تشدید یافته و به زن به عنوان جنس دوم و زنانگی به عنوان ابزاری برای برآورده کردن نیازهای مردان نگریسته می شود و بسیاری از مردم و به ویژه زنان چیزی در باره فمنیسم و برابری جنسی نشنیده اند.

هرچند که در جاهایی از فیلم به نظر می رسد به نوعی تسویه حسابی با ویکتور سیواتسکی که خود را مغز متفکر و پایه گذار گروه معرفی می کند هم صورت می گیرد و اعضای گروه می گویند دیگر به او نیازی ندارند اما در ضمن تاکید می کنند که به این شیوه اعتراضی که طرفداران بسیاری حتی در بین ایرانیان، مصری ها و تونسی ها و همچنین در سراسر جهان یافته، ادامه خواهند داد.

از کیتی گرین پرسیدم که به نظر تو به عنوان مستند ساز این تعارض که با برهنگی به جنگ تصویر مورد پسند جامعه مردسالار بروند چطور در فیلم قابل درک است؟

به جای او ساشا، عضو گروه در پاسخ پیش دستی کرد و گفت: «به همان دلیلی که آنها واقعا بدن ما را می خواهند و نه اندیشه ما. ما آنها را عصبانی می کنیم چون نیت نهایی آنها را برایشان آشکار می کنیم و می گوییم در این جنگ برهنه شما بازنده اید.»

کیتی گرین نیز گفت: «این دقیقا چیزی ست که توجه را جلب می کند “برهنگی و طغیان!” این همان چیزی بود که من را برای ساختن این فیلم جذب کرد چون با جنبشی روبرو بودم که جهان را شوک زده کرده بود. گروهی از زنان که در کیف سر به شورش گذاشته بودند تا تمایلات سلطه گرانه مردان را زیر سوال ببرند، بنابراین تعارض ذاتی در ماهیت جنبش هم هست و این همان چیزی ست که به چنین بحث هایی در درون جنبش زنان دامن می زند و سبب بالندگی آن می شود.»

جشن تولد هفتاد سالگی

امسال یک فیلم ایرانی و یک داور ایرانی تنها سهم ایران از این رخداد بزرگ سینمایی نبود. به مناسبت هفتادمین سالگرد جشنواره آلبرتو باربارا مدیر جشنواره از هفتاد فیلمساز مشهور جهان دعوت کرده بود تا فیلمی کوتاه در باره سینما و آینده آن بسازند.

از این میان سهم ایران سه فیلم کوتاه بود، امیر نادری، یکی از مشهورترین کارگردان های مولف پیش و پس از انقلاب که سالها است در تبعید زندگی می کند، فیلمی کوتاه با نام «تسلیم نشو» ساخته بود که صحنه ای از آب، باد و خاک خود را نیز در آن جای داده بود.

مراسم اختتامیه جشنواره

مراسم اختتامیه جشنواره

عباس کیارستمی، یکی از نخستین فیلم های تاریخ سینما یعنی باغبان آبپاشی شده را بازسازی کرده بود اما این بار پشت دوربین به جای برادران لومیر، یک کودک قرار داشت.

اما فیلم کوتاه شیرین نشاط شاید انقلابی ترین فیلم این مجموعه بود. او صحنه معروف قتل عام معترضان در پای پلکان در فیلم اکتبر ایزنشتین را دستکاری کرده بود و در صحنه ای که کودک به قتل می رسد، مادرش او را بغل کرده و رو به سربازان می رود. اما در اینجا سربازان به جای پیشروی، عقب می روند، پیامی که شاید با حال و هوای ایران و خاورمیانه همنوا باشد.

در عین حال نباید از فیلم کوتاه ساموئل موز کارگردان اسرائیلی هم غافل شد که تماشاگران را بر سر شوق آورد. وی در سال ۲۰۰۹ از همین جشنواره برای فیلم لبنان جایزه شیر طلایی را دریافت کرده بود که به نوعی بازنمایی خاطرات وی از جنگ لبنان است.

جشنواره امسال هم مملو از ستارگان سینمای هالیوود و سینمای ایتالیا بود از جورج کلونی و ساندرا بولاک گرفته تا اسکارلت جانسون و نیکلاس کیج و یک حامی مالی جدید هم داشت: مازراتی که ستارگان سینما را سوار بر خودروهای گران قیمتش به روی فرش قرمز می رساند.

حنیفا منصور اولین کارگردان زن عربستان سعودی که او را در جشنواره کن ۲۰۱۲ هم دیده بودم، ریاست بخش فیلم های نخست جشنواره را برای جایزه شیر آینده برعهده داشت که این جایزه )به همراه صد هزار دلار جایزه نقدی( به فیلم سایه سفید در بخش هفته فیلم منتقدان تعلق گرفت.

امسال هم مانند سالهای گذشته جشنواره ونیز مملو از ایرانیان بود، هر چند برخی همانند سامینا سید عکاس مدل مجلات ایتالیایی می گفتند که انتظارشان از جشنواره هفتادم بیشتر از این بود اما ایرانیان بسیاری نیز چه برای شرکت در بازار فیلم از سوی موسسات سینمایی و دولتی و چه برای تماشای بهترین فیلم های جهان به ونیز می آیند. بسیاری از روزنامه نگاران سینمایی و منتقدان نیز هر سال به این جشنواره منحصر به فرد که در جزیره لیدو در کنار شهر زیبای ونیز برگزار می شود می آیند.

در پایان جشنواره، جایزه ویژه خلاقیت در بخش افق ها به فیلم ماهی و گربه رسید و جایزه اصلی به بچه های شرقی ساخته روبین کامپیلو (فرانسه)، اما در بخش رقابت های اصلی جشنواره، شیر طلایی جشنواره به ساکرو گرا ساخته جیان فرانکو روسی (ایتالیا، فرانسه) رسید.

در این جشنواره از سه کارگردان مشهور نیز تقدیر شد: آندره وایدا که ساخته اخیرش در باره لخ والسا نیز با عنوان مردِ امید به نمایش درآمد. ویلیام فریدکین کارگردانی که با جن گیر سینما را تکان داد و اوتوره اسکولا یکی از کارگردانهایی که چهره فاشیسم را با فیلم هایی چون یک روز بخصوص به خوبی هویدا ساخته است.

در جشنواره امسال ونیز برای هر سلیقه ای فیلمی در نظر گرفته بود از فیلم سه بعدی جاذبه گرفته تا فیلم های تاریخ سینما از جمله اولین فیلم امیرکوستوریتسا در ونیز؛ دالی بل را یادت هست؟ کارگردانی که با فیلم زیرزمین (۱۹۹۵) برای سینمادوستان ایرانی آشنا است.

جشنواره ای که همچون کن و لوکارنو با برخورداری از آب و هوای گرم و دریا و دریاچه زیبا بار دیگر مشتاقان سینما را به خود جذب می کند، البته تامین مخارج کمرشکن هتل و سفر به ونیز هم مشکل دیگری ست که سینمادوستان باید با آن در طول سال دست و پنجه نرم کنند!

در هفتادمین جشنواره ونیز بیش از پنجاه ‪ فیلم‬رقابت می کردند و نزدیک به ۳۵۰۰ فیلم در طول جشنواره به نمایش درآمد و بیش از پانصد روزنامه نگار، منتقد و خبرنگار سینمایی در جشنواره حضور داشتند.

جشنواره ونیز یکی از چند جشنواره مهم سینمایی جهان در کنار کن و برلین و یکی از معیادگاه های روزنامه نگاران سینمایی نیز محسوب می شود که همواره از سراسر جهان با یکدیگر آشنا می شوند، به ویژه اگر ‪پای تبادل اطلاعات در میان باشد.

به هر روی هفتادمین جشنواره ونیز به عنوان نخستین جشنواره سینمایی جهان که به هفتادسالگی رسید جشن تولد خود را با سینماگران جهان برای آینده ای که سینما بتواند جهان را تغییر دهد برگزار شد، در جهانی که فرهنگ مصرفی و هالیوود شاید دیگر امید چندانی به تغییر باقی نگذارده اند، همانگونه که برتولوچی می زمانی گفته بود: در دهه شصت ما امیدی سترگ به آینده داشتیم اما چنین انگیزه ای اکنون در نسل جدید به چشم نمی خورد یا حتی رویاپردازی در باره تغییر جهان!‬