نمایی از موسسه آموزشی رفاه

نمایی از موسسه آموزشی رفاه

طرح و ایده احداث مدارس مذهبی به شکل و شمایل امروزی، نخستین بار توسط «علامه علی اصغر کرباسچیان» در سال ۱۳۳۵ و با تاسیس مدرسه «علوی» بنا گذاشته شد. مدرسه‌ای که بعد‌ها در پی وقوع حوادث متفاوت سیاسی، مانند سکونت آیت الله خمینی به محض ورود از فرانسه به ایران در این مدرسه و نیز اعدام سران دولت پهلوی در پشت بام این مدرسه به شهرت رسید.

ایده مدارس مذهبی مخصوص ایرانیان نیست. این ایده در بسیاری از کشورهای توسعه یافته با هدف ایجاد جامعه ای خوب و بااخلاق و متکی بر دین همراه با تخصص در سطوح بالا، حتی پیش از راه اندازی آن در ایران مورد عنایت قرار گرفته و هنوز هم این مدارس غالبا در میان اقشار متوسط و مرفه جوامع اروپایی از رونق خوبی برخوردار است.

«مدرسه علوی» و پس از آن مدارس «کمال»، «نیکان» و یا مدرسه دخترانه «رفاه» و مدارس ریز و درشت دیگری که در پی آنها ایجاد شد، عموما با هدف توانمند کردن علمی دانش آموزانی که علقه‌های مذهبی داشتند واز خانواده‌های متدین و مرفه جامعه بودند برای رفع عقب ماندگی علمی آنها و ورود شان به عرصه‌های بالای تخصص و سطوح مدیریتی جامعه تاسیس شدند، تا نخبگان مذهبی تربیت کنند، چرا که «علامه کرباسچیان»، «رضا روزبه»، «علی گلزاده غفوری» و سایر موسسین بر این اعتقاد بودند که تنها از راه سیاست نمی‌توان افسار امور را به دست گرفت و برای رفع عقب ماندگی مذهبی‌ها باید متخصصان علمی به جامعه تحویل داد.

این مدارس از ابتدا تلاش کردند از سیاست زدگی به دور باشند و تحت فشارهای سیاسی و اجتماعی از اهداف تعیین شده عدول نکنند. مدرسه علوی در سال‌های اولیه تاسیس با کسب رتبه نخست رشته فنی و مهندسی و پزشکی در کنکور سراسری توانست به لحاظ علمی جایگاه رفیعی در قلب خانواده‌های متوسط و مرفه مذهبی کسب کند، به شکلی که در میان این خانواده‌ها بر سر ثبت نام فرزندانشان در این مدارس رقابت وجود داشت. نه تنها خانواده‌های مذهبی بلکه بسیاری از خانواده‌های متوسط به بالای شهری به امید رشد علمی فرزندانشان و نیز تربیت و مراقبت آنها در شرایطی که از انحرافات موجود درجامعه به دور باشند، در این مسیر پا می‌گذاشتند. این در حالی بود که ثبت نام در این مدارس نیز به راحتی ممکن نبود و برای این منظور آنها باید از سد کنکور داخلی مدارس و مصاحبه‌ها و گزینش علمی آن عبور می کردند.

مدارس مذهبی و از جمله مدرسه «علوی» به سرعت توانستند با مدارس مشهوری مانند «البرز»، «خوارزمی» و «هدف» رقابت کنند و امروز هم کماکان مدرسه‌ ای مانند علوی که از مقطع ابتدایی تا پیش دانشگاهی هنوز پابرجاست تلاش می‌کند با تلاش برای رهایی از تعلق به اسلام حکومتی، باز هم مدرسه ای پرطرفدار بماند و صف داوطلبان کنکور رقابتی و عقیدتی دانش آموزان تیز هوش این مدرسه و مدارس هم عرض کماکان شلوغ و پر طرفدار است.

بسیاری از شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی همچون کمال خرازی، احمد مسجدجامعی، محمد حسین صفارهرندی، محمد جواد ظریف، غلامعلی حداد عادل، محمد نهاوندیان، عبدالکریم سروش، سید حسن خمینی، حسین درخشان، مهدی هاشمی، حمیدرضا جلایی پور، علی اکبر ولایتی، مهدی خزعلی و نیز بسیاری از شخصیت های سیاسی و فرهنگی از دل همین مدارس فارغ التحصیل شدند.

اما سوال اینجاست که این مدارس تا چه حد اثرات مثبت ذهنی بر فارغ التحصیلان خود باقی گذاشته اند؟ آیا این مدارس توانسته اند به اهداف موسسینشان وفادار بمانند؟ با طرح بسیاری از مصیبت‌ها و سخت گیری‌هایی که بر دانش آموختگان این مدارس رفته، در مثبت بودن این اثرات تردیدهایی وجود دارد.

امروزه پس از گذر چندین دهه از تاسیس مدارس اسلامی در ایران، فارغ التحصیلان آنها دارای دو حس متفاوتند. عده ای که از آنجا به خوشی یاد می کنند و اثرات فضای مدرسه را در شکل گیری شخصیت خود دخیل می دانند و گروه دومی که نسبت به فضای مدارس مذهبی دچار انزجار شده-اند.

این گروه دوم گاه در فضای مجازی انتقادهای شدیدی به رویه‌های سختگیرانه مدرسه مذهبی محل تحصیلشان وارد می کنند و پرده از برخی‌ روش های تربیتی آنجا برمی دارند.

این مطلب از صفحه فیس بوک «هانیه بختیار»، شاعر و روزنامه نگار برداشته شده است: “باید ثابت می‌کردیم در خانه ویدیو نداریم، کارتون و فیلم خارجی ندیده‌ایم، موسیقی غیرمجاز نشنیده‌ایم، کشِ چادر‌هایمان سفت است، و هر هفته سهممان از قرآن با صوتِ منشاوی را حفظ کرده‌ایم. تراژدی اما از دبیرستان شروع می‌شود. از وقتی بدن‌ها قوس می‌گیرد، شکل پیدا می‌کند، روح‌ها زوایای تازه‌ای می‌سازند و زبان به بحث، به چرا، به انکار، به مخالفت، به دفاع از عقیده گشوده می‌شود.

مدرسه این گونه، جایی ست که همواره در آن متهمی؛ مگر اینکه خلافش را ثابت کنی. متهمی به خاطرِ اینکه خوب رویت را نمی‌گیری، متهمی که در کلاس آواز خوانده‌ای، متهمی که مو‌هایت را زیادی بالایِ سرت بسته‌ای، متهمی که ساعتت صفحه بزرگی دارد، متهمی که با هم مدرسه‌ ای سال بالایی دست داده‌ای و باید توضیح دهی که چه سر و سرّی با آن دختر داری، متهمی که مجیزگو نیستی، متهمی که در نمازخانه طوری نشسته‌ای که شرم آور است. بعد بازجویی می‌شوی که آیا در خانه هم همین طور می‌نشینی؟ “بله خانم. من همیشه زانو‌هایم را بغل می‌کنم. چطور خانم؟ منظور شما را نمی‌فهمم خانم. پدرم؟ نه پدرم نگاه نمی‌کند! چی را باید نگاه کند؟ متوجه منظورتان نمی‌شوم خانم. نگاه خاص یعنی چی؟‌ها؟‌ها؟ خانوم من چیزی از پشت کمرم شرّه می‌کند به دست‌هایم و می‌لرزم”.

سرخ شده‌ام و اشک می‌ریزم. تمام روز توی حیاط مدرسه افتاده‌ام و گریه می‌کنم. به خانه می‌روم. از چشم‌های پدرم پنهان می‌شوم و قوز می‌کنم. فردا دختر دیگری در حیاط گریه می‌کند. از پله‌ها دویده است. صدایش کرده‌اند. گفته‌اند تو چاقی. وقتی می‌دوی باسنت تکان می‌خورد. دختر خرد و تحقیر شده روی پلّه آبخوری اشک می‌ریزد. بغلش می‌کنم. ما فقط بازوانِ دخترانه همدیگر را داریم. روز دیگر، تکلیف‌های کلاس زبانِ خارج از مدرسه را از هم مدرسه ایِ سال بالایی‌ ام می‌گیرم. بلندگو به فاصله چند دقیقه صدایم می‌زند. “دوست صمیمی‌ام نیست خانم. رابطه؟ توی کلاس زبان همدیگر را می‌بینیم. فقط کلاس زبان خانم. توضیح دادم خانم. چرا دست دادم؟ خب آدم‌ها دست می‌دهند. نه چیز خاصی حس نکردم خانم. دستم را نگه نداشت. احساس خاصی؟ احساس خاص یعنی چه؟ هان؟ چه؟ چه گفتید خانم؟‌ای وای”. و باز اشک می‌ریزم و تمام روز سرم را روی نیمکت می‌گذارم.»

سمیه، دیگر دانش آموخته یکی از مدارس مذهبی تهران درباره تجربه تلخش از آن دوران این طور می‌گوید: “دوران دبستان بودم که آیت الله خمینی فوت کرد، باورتان نمی‌شود هفته‌ ها صدای آهنگران و عزاداری و قرآن در مدرسه طنین انداخته بود. ما حتی نمی‌خندیدیم ما حتی در خانه‌هامان هم توسط مدرسه کنترل می‌شدیم. آنها دفترچه‌هایی در اختیار خانواده‌هایمان گذاشته بودند که کارهای شبانه روز ما را یاداشت کنند. راحت بگویم خانواده‌های ما هم ماموران تفتیش عقایدمان بودند در خانه.

مدرسه‌هایی بودند مثل مدرسه طلوع و روشنگر که به مراتب شرایط بدتری از زندان عقیدتی ما داشتند. دوران راهنمایی بودم که برای بازدید از یک نمایشگاه علمی که در دبیرستان پسرانه البرز برگزار شده بود، ما را به آنجا بردند. چنان ما را از پسر‌ها برحذر می‌داشتند انگار به دیدار بیماران جذامی می‌رویم”.

اما در این میان کسانی هم هستند که خاطرات خوشی از دوران تحصیل در مدرسه اسلامی دارند یا عقیده متعادل تری را اظهار می کنند و معتقدند که کارنامه‌ این شبکه از مدارس را نمی‌توان صرفا به کامیابی‌ها یا ناکامی‌هایشان فروکاست.

محمدرضا جلایی‌پور، دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی دین در دانشگاه آکسفورد در خانواده ای مذهبی به دنیا آمده و هم خودش و هم پدرش در این مدارس دوران تحصیلات مقدماتی را گذرانده اند.

این پژوهشگر حوزه دین‌شناسی با اشاره به اینکه در مدارس متفاوت مذهبی و معمولی دوران تحصیلاتش را گذرانده و این تنوع، به او امکان مقایسه داده، می‌گوید: “این مدارس از سویی در مذهبی‌تر و آموزش‌دیده‌تر کردن بخشی از بدنه دانش‌آموزانشان کامیاب بوده‌اند و از سویی دیگر بخشی دیگر از بدنه دانش‌آموزانشان را دین‌گریز یا دین‌ستیز‌تر کرده‌اند و تاثیرات منفی روانی و تربیتی بلندمدتی بر آن‌ها گذاشته‌اند. از سویی یکی از سرمایه‌های مهم مدنی ما بوده‌اند و قدرت مستقل از دولتِ جامعه را افزایش داده‌اند و از سویی دیگر با همراهی خانواده‌ها محدودیت‌های فراوان و رنج‌های اجتناب‌پذیر زیادی را بر زندگی دانش‌آموزانشان تحمیل کرده‌اند”.

او به این نکته اشاره می کند که “مدارس مذهبی از حیث سیاست‌ها و فضا و باورهای حاکم بر آن‌ها متنوع‌اند و داوری کلی تعمیم‌پذیر درباره‌ی همه‌ی آن‌ها دشوار است”، و می افزاید: “آنچه می‌گویم بیشتر درباره‌ی شبکه‌ای از حدود بیست مدرسه‌ دخترانه و پسرانه با محوریت علوی و نیکان (پسرانه) و طلوع و راه شایستگان (دخترانه) است که روش‌های تربیت مذهبی و سیاست‌های آموزشی کمابیش مشابهی دارند و مشهورترین مدارس مذهبی تهرانند.

این دانشجوی دوره دکترای جامعه شناسی دین از دانشگاه آکسفورد تجربه خودش از مدارس مذهبی را خوشایند می داند: “شخصا چون همه سالهای تحصیلم را در این مدارس نبوده‌ام و خانواده‌ام هم فضای تربیتی باز‌تر و سبک دینداری نواندیشانه‌ تری داشت، بیشتر از مواهب این مدارس بهره‌ گرفته‌ ام و در مجموع خاطرات خوشی دارم، اما شاهد بوده‌ام که بخشی از هم‌کلاسی‌هایم زخم‌هایی خورده اند که هنوز اثرش را روی زندگی و روانشان می‌بینم”.

او در مورد ضرورت وجود چنین مدارسی می گوید: “با اصل وجود این مدارس برای تربیت اخلاقی و معنوی بهتر دانش‌آموزان موافقم اما با تحمیل‌ها و سبک تربیت دینی حاکم بر این مدارس اصلا نمی‌توانم همراه باشم. راه بهبود این مدارس هم مثل اصلاح همه نهادهای دیگر نقد بیشتر در عرصه عمومی و فشار بیشتر خانواده‌ها و فارغ‌التحصیلان برای اصلاح روش‌ های تربیتی و آموزشی در این مدارس است”.

“به نظرم برای تربیت معنوی بهتر، مهم‌ ترین کاری که چنین مدارسی می‌توانستند بکنند این بود که اولا با «تربیت اخلاقیِ کیفی در فضایی آزاد‌تر» زمینه «حیات معنوی شکوفا‌تر» دانش‌آموزان را فراهم کنند و ثانیا «موانع عاطفی و خاطره‌ ای و روانی» بیشتر برای زندگی معنوی و اخلاقیشان ایجاد نکنند.

هر بار که شما با اکراه و اجبار یکی از ظواهر دینی را رعایت می‌کنید در واقع بر این موانع عاطفی اضافه می‌کنید. نتیجه این می‌شود که بخشی از دانش‌آموزان بیش از پیش از زندگی دینی و معنوی زده می‌شوند و بخشی دیگر که به ظواهر دینی پایبند می‌مانند هم، به اقرار خودشان، بهرهٔ باطنی و معنوی زیادی از این آداب نمی ‌برند و تشرع ظاهری شان توام با تجربه‌های معنوی و صفای باطن و شوق نیست. بخشی از باورهای مذهبی که در این مدارس ترویج می‌شود با عقلانیت و اخلاق سازگار نیست و نوعی تشیع انزواجو، مردسالارانه، سیاست‌گریز، ضدعرفان، سنی‌ستیز و غیرروادارانه است. متاسفانه اکثر این تاثیرات منفی و تحمیل‌ها در مدارس دخترانه بیشتر از مدارس پسرانه است.

خوشبختانه بخشی از این مدارس تحت تاثیر همین انتقادات در برخی روش‌ها اصلاحاتی انجام داده‌اند و مثلا مدرسه‌ی راهنمایی نیکان از این لحاظ نسبت به بیست سال پیش بازتر شده است اما هنوز با فضای مطلوب ما و حتی ایده‌آل‌های بنیانگذاران اولیه این مدارس مثل علامه کرباسچیان و مهندس روزبه فاصله‌ی زیادی دارند”.

این دین پژوه بر این باور است که زشتی این تحمیل‌ها نباید چشم ما را بر برخی امتیازات این مدارس ببندد: “من با بخشی بزرگی از باور‌ها و تحمیل‌ها و روش‌های آموزشی مدیران این مدارس همراه نبوده‌ام اما دور از انصاف است که نگویم آموزش عربی و انگلیسی و قرآن در مدرسه بسیار موفق بود، معلم‌هایی مثل آقایان «مهدی تفتی» یا «حسین فرزین‌نیا» ملموس‌ترین الگوهای اخلاقی دوست‌داشتنی برای ما بودند، بسیاری از مهارت‌های اجتماعی بهتر از سایر مدارس آموزش داده می‌شد و در حسن نیت و سلامت نفس اکثر مدیران و معلمان خوب این مدارس تردیدی ندارم.

در برخی زمینه‌ها – مثلا توجه به حق‌الناس – هم انصافا تربیت اخلاقی در این مدارس بسیار موثر عمل کرده است. کیفیت آموزش علمی در این مدارس تحسین‌کردنی است.

به هر حال شخصا ترجیح می‌دهم فرزندم را به نمونه‌هایی از مدارس نوظهور بفرستم که در عین این‌که به تربیت اخلاقی و معنوی دانش‌آموزان توجه دارند، ظواهر دینی را تحمیل نمی‌کنند، باورهای دینی مدیرانش با اخلاق و عقلانیت سازگار‌تر است، فضای بازی دارند، به هنر‌ها و ادبیات بیشتر می‌پردازند”.

در این میان تعداد این مدارس علیرغم کاستی ها و توانمندی هایشان کماکان در ایران رو به افزایش است.

اخیرا دبیر کل مدارس اسلامی ایران در اظهار نظری تازه از شناسایی ۵۰۰ مدرسه مذهبی در سراسر کشور خبر داد. «محمود فرشیدی»، «اسلام مداری، ولایت مداری و منطق گرایی» را از شاخصه‌های اصلی کانون مدارس اسلامی کشور عنوان کرد.