تازه ترین کنسرت حسین علیزاده  در لندن

تازه ترین کنسرت حسین علیزاده در لندن

حسین علیزاده می گوید:«وقتی مرا استاد خطاب می کنند، تعجب می کنم. فکر نمی کنم کار فوق العاده ای کرده باشم. هر کاری کرده ام کاری معمولی بوده که باید می کردم.»

برخلاف این اظهار نظر فروتنانه تردیدی نیست که در موسیقی ایران، حسین علیزاده بیش از هر کس دیگری کار “فوق العاده” در کارنامه دارد: از شکستن قید و بندهای سنت در موسیقی بسته ایرانی در “نینوا” در دهه شصت تا ساختن فضا و اتمسفر و بعد در موسیقی “گبه” در اوایل دهه هفتاد (با کنسرت شگفت انگیزی در فرهنگسرای تازه تاسیس بهمن در آن زمان) و بعدتر کنسرت خارق العاده “راز نو” در سال ۱۳۷۶ در تالار وحدت (یکی از زیباترین و ناب ترین لحظات زندگی نگارنده) و بالاخره کنسرت (و آلبوم) ماندگار “همنوا با بم” با شجریان در اوایل دهه هشتاد.

و البته کنسرت ها و تورهای مختلف در اروپا از کنسرت با کلهر در پاریس تا اجرا با ژیوان گاسپاریان در لندن که همگی – با کیفیت های مختلف- لحظات نابی را با مخاطب قسمت می کردند.

و این بار کنسرت تازه ای با پژمان حدادی در تالار کوئین الیزابت در لندن؛ یک دو نوازی بداهه، با تار و سه تار علیزاده به همراه تنبک حدادی به عنوان بخشی از جشنواره جاز لندن معرفی شد که البته این کنسرت جز بداهه نوازی ارتباطی با موسیقی جاز نداشت.

اما این کنسرت برخی از مشتاقان علیزاده را نومید کرد؛ شاید از این رو که همه انتظار دارند اثر “فوق العاده” ای از او ببینند. از آن جایی که نوع کار شگفت انگیز علیزاده در طی سال ها این توقع شاید بیش از حد را برانگیخته که هر بار باید کاری تازه ارائه کند، فوق العاده نبودن این کنسرت و ارائه نکردن “چیزی تازه” مشتاقان پرتوقع را ناراضی به خانه فرستاد. اما قدرت و مهارت او در نوازندگی، به ویژه در بخش اول، همچون همیشه چشمگیر و فراموش نشدنی است.

حسین علیزاده

حسین علیزاده

در بخش دوم که علیزاده تار نواخت، شاید قدرت و جسارت همیشگی او تمام و کمال نبود، با این حال پس از پایان بخش دوم و بازگشت نهایی به روی صحنه، رجعت او به تم مورد علاقه اش تماشاگران را به وجد آورد.

علیزاده به رابطه شگفت انگیزی با سازش می رسد؛ به آن شخصیت می دهد، در او روح می دمد و با او نجوا می کند. تنها این شکل رابطه با ساز است که می تواند این نوای خارق العاده را از ساز بیرون بکشد و با جان و دل مخاطب ارتباط برقرار کند. در واقع نواختن برای علیزاده به نوعی اشراق بدل می شود؛ نوعی عبادت با ساز. برای این نوع نواختن، ناخودآگاه هنرمند به اندازه خودآگاه او مهم می شود و نوازنده گاه حتی از خود بیخود می شود.

به همین دلیل بداهه نوازی در کنسرت علیزاده به عنوان اصلی مهم و اساسی خودنمایی می کند؛ به سبک و سیاقی نه چندان بی شباهت به موسیقی قوالی که در آن حس و حال نوازنده و حس و حال تماشاگر با هم می آمیزد و کنسرت را شکل می دهد، به شکلی که نوازنده بنا به شور و حال فضای کنسرت را تا زمانی که احساس می کند، ادامه می دهد و گاه می تواند حتی ساعت های متمادی ادامه پیدا کند.

همین نوع شور و شوق نواختن و ارتباط با تماشاگر را به غایت می شد در بخش اول کنسرت دید. علیزاده به یک بده بستان جذاب با سازش رسید که حاصل آن تماشای یک عبادت برای مشتاقان موسیقی بود، با غرق شدن در موسیقی ای شگفت انگیز که ریتم آن و فاصله گذاری اش تنها از عهده یک “استاد” برمی آید؛ با موتیف هایی که علیزاده از آثار قبلی اش وام می گیرد و به آنها مجال می دهد که با ترکیب های تازه ای در بداهه نوازی خودنمایی کنند.

این بار اما یکی از ویژگی های اصلی کار علیزاده، یعنی استفاده از سکوت، چندان مجال بروز پیدا نکرد؛ همین طور توانایی های نوازنده تنبک در حاشیه قرار گرفت و فرصت خودنمایی نداشت.

با این حال قدرت قصه گویی و حماسه سازی علیزاده چشمگیر بود. انتقادی که برخی به موسیقی سنتی ایرانی دارند، و انتقاد درستی هم هست، ناتوانایی این موسیقی برای خلق حماسه است، اما علیزاده با سازش- در بخش اول- نوعی حماسه خلق کرد، به شکلی داستان گفت و شاهنامه سرود.

در این راه ابایی نداشت که در میانه نواختن، با مچ دست به روی ساز بکوبد تا به شکلی با نوازنده تنبک همراهی کند، مدت های مدیدی چشم هایش را ببندد و به سازش اجازه دهد که از حد و حدود معمول فراتر رود. شاید از این روست که در پایان بخش اول، وقتی علیزاده چشم هایش را باز کرد، گویی در جای دیگری سیر می کرد و حالا مجبور است که دوباره به زمان حال و به روی صحنه بازگردد.