رضا عطاران سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی بخش نگاه نو را در سی‌امین دوره جشنواره فیلم فجر برد.

رضا عطاران سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی بخش نگاه نو را در سی‌امین دوره جشنواره فیلم فجر برد.

مبدل پوشی به معنی پوشیدن لباس جنس مخالف در نمایش، موضوع تازه و بدیعی نیست. سابقه آن هم به ایران محدود نمی شود. هم نمونه های آن در تراژدی های یونان وجود داشته و هم در تعزیه های ایران، نمونه های مبدل پوشی یا آنچه زن پوشی در ادبیات فارسی نامیده می شود، زیاد دیده می شود.

از سویی از آنجا که در گذشته، بازیگری تئاتر، شغلی زنانه نبوده، ایفای نقش زن به جای مرد در نمایش هم امری عادی بوده است. همانطور که در سینما و تئاتر غرب، هنوز هم گاهی به دلایل دراماتیک یا برای خنداندن مخاطب، این کار انجام می شود.

اما اگر در هنر غرب، زمانی که حضور زنان در نمایش جایز نبود، این امر رایج بود و اگر روزگاری در تئاتر روحوضی ایران، به دلیل عدم پذیرش زنان در اجتماع، مجبور به استفاده از مردانی بودند که نقش زن را ایفا کنند و لباس زنانه بپوشند، اکنون در تئاتر و سینمای ایران، نه به دلایل هنری و نه به خاطر فقدان حضور زن در نمایش بلکه به دلایلی دیگر، گاه از مردان به جای زنان استفاده می شود.

اگر روزگاری، مردان، فقط لباس زن را می پوشیدند، اکنون هم در سینمای ایران، مردان از ابتدا تا آخر نمایش نقش زن را بازی می کنند و اصلا زن می شوند برای نشان دادن کمترین روابط با مردها.

در واقع در سینمای بعد از انقلاب ایران، با پدیده تازه و بی سابقه ای روبرو هستیم که هدفش چیزی غیر از همانها که گفته شد، بوده است.

در همین سینما فیلم های طنزی داریم که مردان در جایی از فیلم لباس زنانه می پوشند و برای خنداندن مخاطب، زن می شوند، مثل فیلم شاخه گلی برای عروس یا کلاهی برای باران یا پسر تهرونی. در اینگونه فیلم ها تنها در سکانس یا سکانس هایی بنا به دلایلی در خود قصه و برای پیشبرد آن، بازیگر لباس زنانه پوشیده است.

متفاوت ترین نمونه اینگونه آثار در « آدم برفی» فیلم کمدی اجتماعی ساخته داوود میرباقری بود که « اکبر عبدی» در بخشی از فیلم، لباس زنانه می پوشد و نقش زنی به نام دنیا را بازی می کند. اما در همین جا هم مخاطب کاملا در جریان امر قرار می گیرد و این کاربا هدفی دراماتیک انجام گرفته است.

در واقع سینمای ایران هرگز به یاد ندارد که مردی از ابتدا تا آخر فیلم، نقش زن را بازی کند، بی آنکه از این موضوع چیزی به تماشاگر گفته شود.

اما در « خوابم می آد» نخستین ساخته سینمائی رضا عطاران، برای نخستین بار و برای رد کردن موانع سانسور، بازیگر مرد نه تنها زن پوش، به معنی عام آن می شود، بلکه از ابتدا تا آخر فیلم، نقش یک زن را بازی می کند.

هرچند این موضوع خارق عادت بودن آن، نشاندهنده امر دیگری است و آن سانسور حاکم بر سینما است که اجازه نمی دهد کوچکترین روابط و احساسات میان زن و مرد نمایش داده شود.

محدود بودن آزادی ها باعث می شود با وجود حضور زنان در سینما نتوان از آنها برای بازی در برخی نقش های مربوط به خودشان هم استفاده کرد و برای نشان دادن واکنش به عدم آزادی های زنان در سینما و تئاتر، حربه های دیگری برای پیشبرد اثر به کار برده شود.

«خوابم می آد»، فیلمی است در ژانر کمدی سیاه و قصه جوانی به نام رضا، معلمی ساده و درستکار است که به میانسالی رسیده اما هنوز در برقراری ارتباط با زنها دچار مشکل است . از سویی به دلیل آزار شاگردان و دفاع از حقش از مدرسه اخراج می شود و برای امرار معاش به یک شاگرد خصوصی اش، بسنده می کند. آشنایی او با یک زن پاستیل فروش و پیدا شدن علاقه بین این دو که هر دو از رانده های اجتماع هستند از سویی و نیاز به پول زیاد برای خرج عمل خواهر این زن از سوی دیگر، این دو نفر را به بیراهه ای می کشاند که رفته رفته از موقعیت های کمیک خنده دار به سمت وقایع ناگوار می رسد.

رضا عطاران در فیلم سینمایی خود به سراغ اکبر عبدی می رود تا نقش پیرزنی را بازی کند و بی نگرانی، شوهر پیرتر از خودش را جلوی روی تماشاگر لمس کند.

در واقع در شرایطی که هنوز بسیاری از مسئولان سینما ارتباط زن و مرد در سینما و تلویزیون را بر خلاف موازین و الگوهای اسلامی می دانند وحالا که سینمای ایران اجازه نمی دهد زن و مرد، حتی در نقش پیرمرد و پیرزن، قدمی خارج از ضوابط وضع شده در نمایش بردارند، کارگردان ها برای نشان دادن این حس ها و روابط، می توانند به سراغ نشان دادن رابطه مرد با مرد رفته و آن را جور دیگری جا بزنند.

این موضوع، اگرچه در سینمای ایران، یک اتفاق است و از ذهن خلاق کارگردان اثر حکایت می کند که موانع و سدها را برای به هدف رساندن قصه و نمایش دور می زند، اما نشان دهنده جامعه ای هم هست که آنقدر درگیر مسائل حاشیه ای شده که جای مرد و زن آن هم عوض شده است.