در یکی از اسناد محرمانه آمریکایی که اینک رده‌بندی محرمانه آن به‌سر آمده و به تاریخ ۱۹۶۹ بازمی‌گردد اطلاعات آمریکا را از سقوط دوره پادشاهی لیبی بازتاب می‌دهد. این سند رسمی به¬درخواست کسینجر برای ارزیابی دلیل سقوط سریع پادشاهی در لیبی که به ریچارد نیسکون ارائه می‌شود نوشته شده بود. در این سند تفسیر و خوانش معینی از دلایل سقوط پادشاهی ارائه شده است. این گزارش مهم‌ترین نقاط ضعف نظام پادشاهی لیبی را نشان می‌دهد و به واقعیت‌های سیاسی و نظامی و اقتصادی جالبی اشاره می‌کند. در این سند آمده که «در سال‌های اخیر به‌نظر می‌آید که نوعی پارگی در میان نیروهای که از زمان استقلال لیبی در ۱۹۵۱ فعالیت داشتند به‌وجود آمده است. در این اوضاع می‌بینیم که قدرت ارتش افزایش یافته و میزان نارضایتی در آن، به دلیل فساد فراوان و اجرای قوانین فردی و ناشی از مزاج افراد، بسیار شده است». این نقطه آغاز این سند بود تا بر پایه تسلسل حوادث اقدام به تفسیر چگونگی سرنگونی نظام پادشاهی کند. در ادامه این سند می‌افزاید: «در پانزده سال پس از استقلال لیبی این کشور واقع در کناره شرق عربی در یک حالت فقر می‌زیست و ملک ادریس کشور را با اتکا به نظرات شخصی خود اداره کرد. نهادهای حکومتی موجود نیز تنها کانال‌های اجرای دستورات او بودند. هیچ منبع قدرت دیگری در کشور جز اراده پادشاه وجود ندارد و هیچ سمبل ملی جز او به چشم نمی‌خورد.»
البته در خصوص سمبل ملی باید اضافه کنم که پاشداه یک سمبل دینی بود زیرا او جزو آن خاندان والاتباری بود که برای استقلال لیبی تلاش¬ها و جان‌فشانی‌هایی زیادی را کرده بودند؛ اما منظور این سند از سمبل ملی در واقع چیزی مغایر با این درک است. منظور آن برساخته¬های سیاسی وضعی است که در یک قرارداد سیاسی تاریخی سیاست ملی را شکل می‌دهد. به سخن دیگر این ساحت سیاسی توسط تشکلات سیاسی و انجمنی که تصمیم سیاسی را شکل می‌دهند تجسم می‌یابد، و البته نبود چنین تشکلاتی یکی از دلایل عمده سقوط نظام پادشاهی به‌شمار می‌رفت. یکی از دیگر عواملی که این سند ذکر می‌کند مساله نقش ارتش و تفوق آن بر تمام موجودات سیاسی دیگر است.
در این سند شکست جنگ ۱۹۶۷ عرب از اسرائیل و تاثیر آن بر لیبی و افزایش قیمت نفت و اثرات اجتماعی و سیاسی آن نیز ذکر می‌شود و فساد همه‌گیر در دستگاه‌های دولتی نیز بررسی می‌شود، و چگونگی سربرآوردن یک خشم مردمی از این این اوضاع شرح می‌شود.
در جایی دیگر این سند حکایت ملک ادریس می‌آید: «از نیمه دهه شصت، سیطره پادشاه بر اضاع کاسته شد. قدرت جسمانی او نیز کمتر شد و گفته می‌شود که او در دیدار با سفیر آمریکا اندکی چُرت زد. او بارها می¬خواست استعفا دهد. نقطه کاری این بود که پادشاه با عزل نخست وزیر اصلاح‌طلب و محبوب عبدالحمید البکوش امید را از جوانان کشور برای بهبود اوضاع گرفت».
اجازه دهید درباره دو نکته در این سند یادآوری‌هایی کنم.
نخست اینکه این سند ثابت می¬کند آنچه در سال ۱۹۶۹ به¬وقوع پیوست کاملا یک جنبش و حرکت مردمی بود و آمریکا و انگلیس از آن بی‌اطلاع بودند. همین قضیه توسط این سند تاکید می شود و خود معمر القذافی برای انجام این حرکت خود عزم را از دوران کودکی جزم کرده بود و در آن زمان او تنها با افراد لیبی و مردمی دیدار می‌کرد.
دوم اینکه در این سند آمده که لیبی‌ها همواره نوعی کمبود در احساس به یک هویت ملی داشتند. این حکم در ضمن اشاره به تحلیل دلایلی آمده که موجب شد نظام پادشاهی ضعیف شود و پس از آن لیبی‌ها تنها به خارج چشم دوخته بودند تا مگر هویت خود را در خارج بازیابند.
برآورد کلی این سند این است که آمریکا و بریتانیا کاملا آگاهی داشتند که این نظام دیگر نمی‌تواند به حیات خود ادامه دهد و آنقدر ضعیف شده که مساله زوال آن حتمی است. اما مساله کاملا غافل‌گیر کننده به حال بریتانیا و آمریکا این بود که این نظام توسط افسرانی با چنین رتبه‌های پایینی سرنگون شود درحالی که همین افسران ارتباط اندکی با خارج داشته باشند. این افسران کاملا ارتباطات محدودی داشتند و هیچ تبادلی بین آنها و رهبران درجه یک کشوری برقرار نبود و توقع انقلاب از چنین کسانی بسیار غیرمحتمل بود.
به‌هرحال این سند تصویری بود از احوال سیاسی و اجتماعی و اقتصادی لیبی در آن دوران که از زوایه نقطه نظر آمریکایی به یکی از حساس‌ترین لحظات تاریخی این کشور می‌نگریست.