لاله و لادن بیژنی - عکس از خبرگزاری فرانسه

لاله و لادن بیژنی – عکس از خبرگزاری فرانسه

یازده سال از جدا شدن لاله و لادن بیژنى می گذرد. جدا شدنی به قیمت جان آنها. دو قلوهای از سر به هم چسبیده اى که بعد از ۵۲ ساعت جراحى و سرگردانى میان ماندن و رفتن سرانجام در تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۸۲ در بیمارستان “رافلز” سنگاپور چشم از جهان فرو بستند.

آنها که ٢٩ سال این شرایط را تاب آورده بودند از دکتر “کیت گوا”، پزشکی که توانسته بود با موفقیت دوقلوهای نپالی (کنگا و جامونا) را از هم جدا کند، خواستند عمل مشابهی را نیز بر روی آنها انجام دهد. اگرچه پزشکان آلمانى پیش از آن اعلام کرده بودند امکان جداسازی لاله و لادن بدون مرگ یکی یا هر دو وجود ندارد، اما آنها تصمیم خود را گرفته بودند.

این جراحى حساس با تیمى متشکل از ۳۵ متخصص جراحی، پنج جراح اعصاب، یک متخصص جراحی عروق، شش متخصص جراحی پلاستیک، هشت رادیولوژیست و مجموعا ۱۲۵ نفر پزشک کار خود را آغاز کرد.

ابتدا همه چیز خوب پیش مى رفت. پزشکان بیش از ۸۰ درصد بافت‌ها را از یکدیگر جدا کردند. اما ناگهان ورق برگشت. گردش خون در بدن آنها دچار اختلال شد. عمل جراحى پایانى غم انگیز داشت. اول لادن از دنیا رفت و به فاصله ده ساعت و نیم لاله هم جان سپرد.

شاید وقتی براى اولین بار که نام آنها را از معلم کلاس سوم ابتدایی مى شنیدم و عکس آنها را در مجله ها مى دیدم، فکر نمی کردم روزی با آنها در یک دانشکده درس بخوانم و از نزدیک دردى را که تحمل مى کردند، ببینم.

این دو خواهر که در رشته حقوق دانشگاه تهران درس مى خواندند، پر از شور زندگى بودند. لادن تقریبا همیشه خنده بر لب داشت و پر تحرک تر از لاله بود. به خاطر مى آورم روزى در راهروى دانشکده با لاله که بسیار به شغل خبرنگارى علاقه داشت در حال حرف زدن بودم که لادن یکى از دوستانش را دید و با هیجان سر خود را به سوى او چرخاند.این مساله باعث شد صورت لاله و تا حدودى بدن او به سمت دیگرى متمایل شود. لاله بدون هیچ شکایتى به حالت اولیه برگشت و به حرف زدن ادامه داد. به نظر مى رسید آنها یک جور با درد کنار آمده بودند و آن شرایط سخت فیزیکى را جزئى از زندگى خود مى دانستند. اما شاید برخى برخوردها براى آنها سخت تر از این وضعیت فیزیکى بود.

بوفه دانشکده در طبقه دوم قرار داشت و گاهی میزبان دانشجویان دانشکده های دیگر بود. جلو ورودی بوفه با یک پارچه برزنت ضخیم سبز رنگ پوشانده شده بود. آن روز دو دانشجو از دانشکده ادبیات در بوفه بودند. خروج آنها همزمان شد با ورود لاله و لادن. یکى از دانشجوها به محض دیدن لاله و لادن جیغ بلندى کشید و در حالی که به نشانه اضطراب دستش را روى سینه اش قرار داده بود، عبور کرد.

لاله و لادن عکس العمل خاصى به این مساله نشان ندادند، دو نوشیدنى سفارش دادند و از گرماى هوا شکایت کردند. بى تفاوتى آنها به این مساله نشان مى داد که پیش از این بارها آن را تجربه کرده بودند.

خواهرخوانده لاله و لادن در یک برنامه تلویزیونى که از شبکه ٣ صدا و سیماى ایران پخش شد، خاطره اى شبیه به این نقل کرد. وى گفت:« به خاطر دارم لاله و لادن آمدند کارنامه من را بگیرند که مدیر مدرسه از تعجب، از هوش رفت.»

ناهید شفیعى دانشجوى سابق دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران نیز در گفت و گو با شرق پارسى از خاطرات مشترکى که با لاله و لادن داشت مى گوید: «اولین بار که لاله و لادن را از نزدیک دیدم در راهروی دانشکده ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود. پیش از این در مورد آنها در روزنامه ها گاه و بیگاه مطالبی خوانده بودم. آن روز در راهرو مشغول خواندن پوستری بر روی دیوار در مورد برگزاری یک نشست پرسش و پاسخ بودم که صدای خنده و شوخی با لحنی شیرین به گوشم رسید لحظه ای سر را به سوی صدا چرخاندم که با دو چهره، در زیر یک روسری روبرو شدم.

در کنارم پسر جوانی ایستاده بود که بهت زده به آنها خیره شده بود گویا دو موجود فضایی را دیده است. با دیدن این صحنه کنجکاو شدم و با دقت بیشتری به اطراف نگاه کردم. از هر سمتی نگاهی خیره بدرقه راهشان بود، اما گویی آن دو به این گونه نگاه ها عادت داشتند و سنگینی نگاه هیچ کس لنگر سرزندگی و خنده های پر طنین آنها نمى شد.

تند و سبک از پله ها بالا رفتند و با راننده شان از بالای پله ها قرار ساعت برگشت را گذاشتند. بعد از آن روز اغلب آنها را در آمد و شد به کلاس ها، بوفه ی غذا خوری، کتابخانه و دستشویی مى دیدم. ساده و صمیمی بودند و زندگی و حرارت جوانی از وجودشان می جوشید. سختی و مشکلات ناشی از همبسته بودن به یکدیگر به آنها راه غلبه بر آن مشکلات را هم تا حدود زیادی آموخته بود.»

شفیعى با ذکر خاطره اى مى افزاید: «به خاطر دارم که فصل امتحانات بود و کتابخانه ی دانشکده شلوغ. روی صندلی کنار در ورودی کتابخانه نشسته بودم که لاله و لادن آمدند در کنارم نشستند. آرام با هم حرف می زدند لاله می خواست جزوه درسی اش را بخواند و لادن می خواست استراحت کند و من هم بدون این که سرم را از روی کتاب بلند کنم منتظر بودم که آخر قصه را ببینم.

جالب بود جزوه روی میز قرار گرفت و آنها سر را روی میز گذاشتند یکی با چشمان باز مطالعه و دیگری با چشمان بسته استراحت می کرد. شاید این ساده ترین راه حل برای آن ها در مقایسه با کارهای روزمره ی دیگر از قبیل دستشویی رفتن بود که به نظر می رسید برایشان بسیار سخت و طاقت فرساست. اما تار و پود زندگی توام با مشکلات و سختی هاست.هنوز فکر می کنم این کابوس دردناک جدا از هم بودن از کجا بر وجود نازنین همبسته آنها چیره شده بود که بهای آن زندگی شان بود.»

گفته می شود که دوقلو های از سر به هم چسبیده، پدیده بسیار نادری است و در هر دو میلیون زایمان موفق، تنها یک مورد آن به ولادت دوقلوهای از سر به هم چسبیده منجر می شود. عمل جدا سازى روى تعدادى از این دو قلوها با موفقیت انجام شده است. مورد لاله و لادن بسیار حساس بود و پیش از آن تعدادى از پزشکها درصد عدم موفقیت عمل را تا به اندازه اى بالا مى دانستند که حاضر به انجام عمل جدا سازى نمى شدند.

قره داغی، رئیس تالار تشریح پزشکی قانونی و مسئول تشریح جسد لاله و لادن آبان سال گذشته و پس از گذشت ده سال از مرگ دو قلوها گفت:«هنگام تشریح جسد لاله و لادن حس متأثر کننده‌ای داشتم. وضعیت تشریح اجساد آنها نشان داد که از اول نباید این دوخواهر زیر تیغ جراحى بروند.»

پدر خوانده لاله و لادن نیز معتقد بود که این عمل نباید انجام می شد. وى در مصاحبه اى که از تلویزیون ایران پخش شد گفت: «طبق بررسی ها، به محض انجام عمل، لاله از دنیا می رفت و لادن هم فقط ۳ درصد شانس زندگی داشت. اینها را از آلمان فهمیدیم. ولی وقتی خودشان از ما جدا شدند و رفتند به سنگاپور، اسیر تبلیغات شدند.»

لاله و لادن با امید به سمت اتاق عمل مى رفتند. آنها پیش از عمل با لبخندى بر لب در برابر دوربین تلویزیون آرزو کردند برای اولین بار صورت همدیگر را از روبرو ببینند.

اما امیدى که پزشک سنگاپورى به آنها داده بود تنها دلیل عزم راسخ آنها براى انجام این عمل خطرناک نبود. بخش دیگر، غیر قابل تحمل بودن شرایط زندگى براى آنها بود، وقتى در مصاحبه اى گفتند: «اگر شرایط ما به همین نحو ادامه داشته باشد دیگر نمی توانیم آن را تحمل کنیم.»