محمد بهارلو - عکس از صفحه فیسبوک کارگاه آموزش قصه نویسی

محمد بهارلو – عکس از صفحه فیسبوک کارگاه آموزش قصه نویسی

در حالی که شرایط انتشار کتاب و برگزاری جلسات ادبی در ایران همواره با دشواری‌هایی روبه‌رو است، بسیاری از نویسندگان، شاعران و منتقدان ادبی مقیم ایران مجال دیگری برای عرضه آثار و نظرات خود می‌یابند. در این میان، با فراگیر شدن فیس‌بوک، این شبکه‌ پرنفوذ و جذاب، به یاری اهالی کتاب و ادبیات آمده است؛ آنها در این شبکه اجتماعی با راحتی و صمیمیت بیشتر اظهارنظر می‌کنند و حتی به انتشار گزیده‌ای از آثارشان می‌پردازند.

برخی از نویسندگان و شاعران ایرانی مقیم خارج از کشور نیز با انگیزه برقراری ارتباط با مخاطبان فارسی‌زبان خود در فیس‌بوک فعالند.

از این پس، در گزارش‌هایی هفتگی به مرور صفحات نویسندگان و شاعران ایرانی در فیس‌بوک می‌پردازیم تا از لابه‌لای این صفحات، گذری کنیم به دنیای کتاب و ادبیات ایران و همچنین آشنا شویم با موضع‌گیری‌ نویسندگان و شاعرانی که گاهی وسوسه می‌شوند درباره مسائل سیاسی و اجتماعی هم واکنش نشان ‌دهند.

داستان‌ نصرالله پورجوادی و برادرش

گزارش این هفته را با نگاهی به صفحه فیس‌بوک نصرالله پورجوادی، عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی و رییس پیشین مرکز نشر دانشگاهی آغاز می‌کنیم. «حسب حال»های پورجوادی، علاوه بر جوانان و علاقه‌مندان به فرهنگ در فیس‌بوک، مورد استقبال برخی از صاحب‌نظران در عرصه ادبیات نیز قرار گرفته است.

داریوش آشوری، نویسنده و محقق ایرانی مقیم پاریس به تازگی درباره نوشته‌های نصرالله پورجوادی در فیس‌بوک در وبلاگ خود نوشته است: «چندی است که نصرالله پورجوادی، استاد فلسفه و پژوهشگرِ کوشا و جویایِ میدانِ تصوف و عرفان، پیرانه‌سر ذوقِ تازه‌ای یافته و پا به میدانِ فِـیسبوک نهاده و یادداشت‌هایی نکته‌سنجانه و خواندنی در آن منتشر می‌کند.»

همچنین خود پورجوادی به تازگی در فیس‌بوک نوشت: «بهاءالدین خرمشاهی سه چهار بار در دو سه ماه اخیر به من تلفن کرده و گفته است که بعضی از حسب حال‌هایم را در روزهای جمعه که وارد فیس‌بوک می‌شود خوانده و بعد از تعریف و تمجید اصرار کرده که من زندگینامۀ خودم را بنویسم.»

اما به بهانه آغاز اجرای توافق‌نامه ژنو، در میان نوشته‌های این هفته نصرالله پورجوادی، قطعه‌ای را انتخاب کرده‌ایم با عنوان «داستان من و برادرم»، به سیاست‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران می‌پردازد:

«برادری داشتم بزرگتر از خودم. هر چه خاک اوست عمر شما باشد. از بچگی خیال می‌کردم که در همۀ امور از من عاقل‌تر است. بزرگتر که شدم فهمیدم نه. این خبرها هم نیست. عقل عملی او کند بود. وقتی می‌خواست معامله‌ای بکند آنقدر این دست و آن دست می‌کرد که معامله صورت نمی‌گرفت. یک بار می‌خواستم خانه‌ام را عوض کنم. او را بردم و خانه‌ای را که می‌خواستم بخرم به او نشان دادم. آمد و دید. وقتی برمی‌گشتیم آنقدر ایرادهای بنی‌اسرائیلی گرفت که دل من چرکین شد و خانه را نخریدم. بعدها افسوس خوردم چرا اصلا با او مشورت کردم. روزی یکی از بستگانمان که از او کوچکتر و از من بزرگتر بود آمد نزد من و گفت: می‌خواهم در مورد خرید خانه‌ای با برادرت مشورت کنم. گفتم: اگر می‌خواهی خانه نخری با او مشورت کن، اما اگر می‌خواهی بخری، مکن. خندید و رفت و خانه را خرید.»

پورجوادی با بیان این خاطره در ادامه می‌نویسد: «من وقتی قبلا از دور می‌دیدم چه کسانی را برای مذاکره در مورد مسائل هسته‌ای به اروپا می‌فرستند پیش خودم می‌گفتم آنها جدی نیستند. تصمیمشان را برای حل مسئله نگرفته‌اند. وقتی ظریف و انصار او را دیدم فهمیدم که حالا تصمیمشان را گرفته‌اند. اروپائی‌ها و آمریکائی‌ها برادر من را ندیده بودند، ولی مطمئنم آنها هم با دیدن اشخاصی که ما می‌فرستادیم می‌فهمیدند که آیا تصمیمان را برای حل مسئله گرفته‌ایم یا نه.»

محمد بهارلو در لندن

محمد بهارلو، نویسنده و منتقد ادبی، یکی دیگر از اهالی ادبیات فعال در فیس‌بوک است. او که هفته گذشته به دعوت انجمن سخن و بنیاد ژاله و جامعه ایرانیان به لندن رفت و در روزهای چهارشنبه ۲۲ و پنج‌شنبه ۲۳ ژانویه کارگاه آموزش قصه نویسی خود را برگزار کرد، گزارشی از این کارگاه را در صفحه فیس‌بوک خود منتشر کرده.

بر اساس این گزارش، بهارلو در این کارگاه به طور خلاصه درباره هنر نویسندگی گفته است: «هنر نویسنده در آن است که بتواند با سه عنصر اصلی در داستان‌سازی یعنی توصیف، روایت پردازی و گفتگو و با کمک و بهره‌گیری از کلمات، بتواند ذهن و تخیل خود را به خواننده منتقل کند.»

«بریده‌ای از یه نامه»

داوود غفارزادگان، نویسنده، در صفحه فیس‌بوک خود مطلبی را با عنوان «بریده‌ای از یه نامه» منتشر کرده که مشخص نیست نوشته خود او است یا دیگری. با این حال، شرح حال یک نویسنده است که از «نوشتن» می‌گوید: «من سی ساله دارم می‌نویسم خودم نمی‌دونم چی به چیه حالا چه به شما بگم. نوشتن همینه. راه رفتن تو تاریکی و رسیدن به تاریکی‌های تاریک‌تر … مگه آدم زندگی می‌کنه که چیزی بگه که طبل برداره هر روز صبح راه بیفته که دیروز چی گفتم امروز چی می‌خوام بگم. زندگی می‌کنه چون باید زندگی کنه. این اهداف عالیه‌ هم که یه عده می‌تراشن قبل از همه جغجغه‌ایی ست برای خر کردن خود، سرگرمی خود … من دلتنگم. نمی‌دونم چه‌مه. برای همین مدام می‌نویسم. من مراد و مرشد و بلدِ راه نیستم. خودِ گمشده‌ام…»

شعر مشیری روی بدن «اراذل و اوباش»

محمدرضا ترکی، استاد ادبیات دانشگاه تهران در صفحه فیس‌بوک خود با انتشار عکس کسانی که «اراذل و اوباش» خوانده می‌شوند، مطلبی را با عنوان «چطوری مردم اراذل و اوباش می‌شوند؟!» نوشته است: «هیچ کس از شکم مادرش نه اراذل به دنیا می‌آید و نه اوباش؛ بلکه تحت تاثیر محیط و جامعه اراذل و اوباش و هزار چیز دیگر می‌شود. مثلاً همین آقای محترم را که به عنوان اراذل و اوباش دستگیر کرده‌اند و فردا پس فردا لابد می‌خواهند آفتابه در گردنش بیندازند و در حالی که موی سرش را چهارضرب تراشیده‌اند، در خیابان‌ها و جلو انظار بگردانند ببینید! ایشان یک روزی احساس رمانتیک شاعرانه‌ای داشته، اما جامعه- همین طور که به وضوح می‌بینید- روح و جسم او را خط خطی کرده و تیغ بر احساس لطیف او کشیده و او را یک عمر نادیده گرفته است! وجداناً اگر خود شما جای او بودید نعوذبالله زبانم لال اراذل و اوباش نمی‌شدید؟! ممکن است بپرسید آخر کجای این موجود نتراشیده روح رمانتیک او را نشان می‌دهد؟ جوابش خیلی ساده است؛ اگر این اراذل و اوباش محترم اهل احساسات نبود چرا باید بدهد به روی شکمش با خط نستعلیق با هزار درد و عذاب این بیت فریدون مشیری را بنویسند:

کبوتری که در این آسمان گشاید بال
دگر امید رسیدن به آشیانش نیست!

و چرا باید از میان این همه شاعر مشیری را انتخاب می‌کرد؟!»

اخبار کتاب

و در نهایت، بسیاری از اهالی قلم، از فیس‌بوک به عنوان ابزار نشر اخبار کتاب‌های خود استفاده می‌کنند. حسن محمودی، یکی از روزنامه‌نگاران و نویسندگان جوان در صفحه خود نوشته: «همزمان که نسخه نمونه اول «مارآباد» را نگاه می کردم و سرشار از ذوق ویراستار و نمونه خوان نشر آموت بودم، از نشر ثالث خبر دادند که «روضه نوح» با دو اصلاحیه دو سطری، کارش تمام است.»

یا لیلی فرهادپور، که کتابش با عنوان «به دنبال کاغذ اخبار» کتاب برگزیده در بخش مطالعات اجتماعی دهمین جشنواره کتاب‌های رشد شده، عکسی از خود درحال دریافت این جایزه منتشر کرده و نوشته: «غیر از اینکه خب جایزه نقدی‌اش جای شما خالی خوب بود ولی باور کنید مهمتر از آن برایم این نکته جای خوشحالی دارد که کتابی درباره روزنامه‌نگاری در مدارس معرفی می‌شود… واقعا یک فرق‌هایی شروع شده اینکه کتابی در مورد روزنامه‌نگاری مورد توجه دست‌اندرکاران کتاب‌های آموزشی قرار می‌گیرد خودش کلی حرکت خوبی است. دمتون گرم.»

همچنین امیرحسن چهلتن، یکی از نویسندگان مطرح ایرانی، در صفحه فیس‌بوک خود خبر از ترجمه یکی از رمان‌هایش به عربی داده است: «رمان روضه قاسم با نام تهران، نور تاریک در نمایشگاه کتاب قاهره رو نمایی شد. این رمان توسط انتشارات دارالربیع العربی و به ترجمه غسان حمدان در مصر منتشر شده است.»