سید حسن نصرالله در اظهارات اخیر خود به مناسبت آنچه در ادبیات رژیم حاکم در ایران به روز جهانی قدس –آخرین جمعه ماه مبارک رمضان- معروف است از یک معادله جدید ژئوپلیتیک فرامنطقه ای خبر داد که توسط حکومت ایران در حال اجرا است. این معادله بر نادیده گرفتن حاکمیت ملی برخی کشورهای هم مرز با ایران یا تحت تسلط تهران تکیه دارد. او تلویحا به این نکته اشاره کرد که دفاع از راه و سرنوشت واحد تمام گروه ها و واحدهایی که با نظام جدید منطقه ای ایران در ارتباطند تنها به حکومت های رسمی عضو این محور محدود نمی شود بلکه گروه های شبه نظامی فرقه گرای چند ملیتی تحت اداره تهران را هم در می گیرد؛ یعنی گروه هایی که اصلا اهمیتی برای مرزهای به رسمیت شناخته شده میان کشورها قائل نیستند ستون اصلی این معادله هستند. او خطاب به تل آویو در صورت حمله به لبنان یا سوریه گفت “دولت هایی هستند که ممکن است مستقیما دخالت نکنند اما ممکن است حریم هوایی خود را برای ده ها هزار و شاید صدها هزار مجاهد و پیکارجو از تمام جهان عرب و دنیای اسلام از عراق و یمن و ایران و افغانستان و پاکستان باز کنند تا وارد عمل شوند.”

صحبت های نصرالله در واقع ترجمه سیاسی واقعیت های میدانی است که سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس از آغاز سرکوب انقلاب سوریه تا کنون در صدد تثبیت آنها است. البته، باید به این واقعیت اذعان کرد که نقشه های ایران در راستای سرکوب مردم سوریه و تسلط بر مراکز تصمیم ساز سیاسی در دمشق به دلیل رویکرد منفعل منطقه ای و بین المللی و عدم حمایت از مردم سوریه موفق بوده اند. همین موفقیت زمینه را برای تهران فراهم ساخت تا به آنچه از حاکمیت سوریه و عراق و لبنان باقی مانده بود چنگ بیندازد. ایران می خواست به هدف استراتژیک خود دست یابد و مرزهای رسمی میان این کشورها را از میان بردارد. حالا، ایران می تواند با نفوذ ژئوپلیتیک به تقویت حضور منطقه ای خود بپردازد. این، بخشی از برنامه توسعه گرایانه بوده که در چارچوب طرح ایجاد یک کشور ابرقدرت منطقه ای و تلاش های ایران برای به رسمیت شناخته شدن فضای حیاتی خود در سطح بین المللی قرار دارد. فضای حیاتی ایران، اینک از مرزهای کشورهای آسیانه میانه تا افغانستان و عراق و سوریه و لبنان تا یمن گسترده شده است. ایران در صدد یکسان سازی فضای حیاتی خود با رنگ و بوی عقیدتی یکپارچه با بعد مذهبی واحد است. اما؛ این طرح تنها بر ویرانه های واحدهای سیاسی و تخریب روابط اجتماعی و فرهنگی و انسانی میان گروه های اتنیکی و نژادی و مذهبی در مناطق خاورمیانه بزرگ قابلیت اجرا شدن دارد.

در گیر و دار تشکیل این فضای حیاتی توسط ایران مساله فلسطین و قدس نیاز مبرم ایران برای خروج از انزوای قومی و مذهبی به شمار می رود. ایران در اوج روابط تنش آمیز با همسایگان عرب خود از مساله فلسطین استفاده ابزاری می کند، این در حالیست که کشورهای عربی صاحبان اصلی مساله فلسطین هستند. ایران در دوره جنگ ایران و عراق با حمایت از مساله فلسطین توانست به مقابله با اثرات منفی جنگ با عراق و تعدیل روابط خود با کشورها و ملت های منطقه بپردازد. صدام حسین در جنگ اول خلیج تلاش داشت که به تثبیت این معادله بپردازد که مردم عرب سنی عراق در برابر طرح فارسی توسعه گرای ایران قرار دارند. اما، تهران از فلسطین به عنوان اهرمی برای راه اندازی طرح توسعه گرایانه و نفوذ به جوامع عربی سرخورده از شکست عرب ها در برابر اسرائیل بهره برداری کرد. به اینها باید عوامل دیگری همچون کم رنگ شدن حمایت کشورهای عربی از جنبش های مقاومت و شکست سازمان آزادی بخش فلسطین در سال ۱۹۸۲ در لبنان و اشغال بیروت را افزود.

ایران در مسیر افزایش نفوذ، با دقت و پشتکار فراوان از مساله تناقض های عربی و اختلاف نظرهای منطقه ای و بین المللی بر سر ایجاد راهکار برای مسائل منطقه در راستای افزایش نفوذ منطقه ای بهره برداری می کند. و تهران در این مسیر بر عامل مذهبی تکیه می کند. ایران در این مرحله موفق به تحمیل اراده خود شده است. شیعیان پاکستانی و افغانستانی ابزاری هستند که اسلام آباد برای مدارای سیاسی با تهران از آنان صرفنظر کرده است. شبه نظامیان حشد شعبی عراق قوی ترین بازوی ایران شده اند. ایران به واسطه همین گروه ها دولت عراق را محاصره کرده و با واشنگتن در موصل بست و بند کرده و در عین حال با آمریکایی ها در الرقه و دیرالزور درگیر می شود. حزب الله پایتخت سوریه، دمشق را دراختیار دارد و آمریکا هیچ برنامه استراتژیک برای مقابله با ایران ندارد. روسیه هم همچنان بر همکاری با تهران پافشاری می کند. در این شرایط، تهران به اقدامات توسعه گرایانه برای ایجاد واقعیت دراز مدت جدیدی ادامه می دهد تا بدین ترتیب، از دستاوردهای خود محافظت کرده و نیروی تازه کسب کند. حاکمیت با کسب نیرو در صدد سرکوب نارضایتی های مردم داخل کشور است؛ مردمی که از دست گرفتار شدن روز افزون حاکمیت در مسائل منطقه ای به ستوه آمده اند. اتحاد جماهیر شوروی هم به دلیل نارضایتی های مردمی این چنینی فروپاشید و تجزیه شد و بدین ترتیب، تاوان آزمندی های توسعه گرایانه خود را پرداخت. همه این ها به دلیل ناکامی در مدیریت مسائل اقتصادی و اجتماعی داخلی و خصومت ورزی عقیدتی با خارج اتفاق افتاد. این مساله درباره حاکمیت ایران همیشه نگران از دنیای اطراف خود صدق می کند. حکومت ایران، همواره دغدغه مقابله با خارج و دشمنی با اکثریت عرب و مسلمان را در خاطر دارد. اکثریتی که شاید نتوانند طرح ایران را به ناکامی بکشانند اما با حداقل امکانات می توانند آشوب و بی ثباتی دائم در فضای حیاتی ایران ایجاد کنند.