بخشی از تاسیسات هسته ای ایران - عکس از رویترز

بخشی از تاسیسات هسته ای ایران – عکس از رویترز

هنوز داستان شهران امیری روشن نیست. اگر اسرار مهمی را می دانست که زندگی او را بعد از بازگشت به خطر می انداخت، چرا از ایالات متحده به ایران بازگشت؟ و چرا مسؤلان ایرانی با گرمی رسانه ای در فرودگاه از او استقبال کردند در حالی که برای او شر پنهان کرده بودند؟ چرا بعد از این که در فرودگاه تهران به عنوان یک ملی گرای محترم از او استقبال کردند، بعد از آن فوراً به عنوان یک خائن او را دستگیر کردند؟ چرا او را به ده سال حبس محکوم کردند و سپس او را اعدام کردند؟

جامعه بزرگی از ایرانی ها در خارج هستند که اکثر آن ها از نظر علمی و اقتصادی در سطح بالایی قرار دارند، بسیاری از آن ها تبعید و دوری از وطن را انتخاب کردند یا این که در آن جا به دنیا آمدند. و اکثر آن ها بازگشت به کشورشان، یا حتی سفر به آن را به علت بی اعتمادی به رژیمی، که بسیار شبیه دولت های توتالیتر در منطقه خاورمیانه، مانند رژیم بشار اسد در سوریه و پیش از آن رژیم صدام در عراق، و همانند آن ها رژیم قذافی در لیبی می باشد را رد می کنند. تعداد ایرانی های در تبعید، نزدیک به پنج میلیون برآورد می شود که بیش ترین تعداد تبعیدی های اختیاری در جهان به شمار می آیند. صدها هزار نفر بعد از انقلاب خمینی در اواخر دهه هفتاد به خارج فرار کردند، و هزاران نفر با پرداخت پول به خارج رفتن ادامه دادند؛ به طوری که صندوق بین المللی پول، ایران را در صدر کشورهایی قرار می دهد که سالانه از نرخ بالای فرار مغزها رنج می برند.

به نظر می رسد امیری به علت شغل حساسی که داشت، به عنوان یک دانشمند هسته ای، ممنوع السفر بود، به همین دلیل از مناسک حج برای فرار از تحت نظر بودن استفاده کرد و از عربستان سعودی آمریکا را به عنوان مقصد خود انتخاب کرد. ایرانی ها به سعودی اعتراض کردند، زیرا او در خاک عربستان مخفی شد. عربستان سعودی به آن ها گفت امیری خارج شد و عربستان مسؤل نظارت بر حجاج ایرانی، یا دو میلیون حاجی دیگر نیست، و حق ندارد حجاج را به انتخاب مقصد سفر مجبور کند.

هنگامی که مسؤلان ایرانی ادعا کردند که امیری در عربستان سعودی ربوده شده، او در آمریکا در ملاء عام حضور یافت و گفت که به میل خود در آن جا حضور دارد. بعد از آن با ظهور در سفارت پاکستان و از طریق یک گفتگوی تلوزیونی در آن جا و ادعای این که او گروگان است و از سفر به کشورش یعنی ایران منع شده است همه را شگفت زده کرد! به همین علت هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا، اعلام کرد که امیری به میل خود به آمریکا آمده و می تواند به میل خود آن جا را ترک کند. او به تهران بازگشت، و مسؤلان ارشد در فرودگاه از او استقبال کردند، و در تلوزیون ایران ظاهر شد، گویی بازگشت او یک پیروزی است، اما بعد از چند روز بازداشت شد. محاکمه شد و به ده سال حبس محکوم شد، اما به گفته خانواده اش بعد از پنج سال اعدام شد، و آن ها جسدش را در کرمانشاه به خاک سپردند.

این احتمال وجود دارد که راز تناقض در سخنان و رفتار عجیب او، این باشد که رژیم ایران او را تهدید کرده باشد اگر باز نگردد خانواده اش را به قتل برساند، و آن زمان گفته شد که او را به کشتن پسرش تهدید کردند، که در یک کنفرانس مطبوعاتی که در تهران برگزار کرد در کنارش ظاهر شد.

این که ایرانی ها در ابتدا به دروغ گفتند او شخص مهمی نیست، و او آن گونه که ادعا می کند دانشمند هسته ای نیست، قابل درک است. بعد از آن گفتند که او یک افسر اطلاعاتی بود که آمریکایی ها را فریب داد و آن ها را متقاعد کرد که دانشمند هسته ای است، تا بداند سازمان اطلاعات آمریکا با کسانی که فرار می کنند چکار می کند. تمامی این دروغ ها را می توان توجیه کرد. اما آن چه قابل درک نیست این است که چرا پس از بازگشت به عنوان یک ملی گرای وفادار مورد استقبال قرار گیرد اما بلافاصله بعد از آن زندان شود؟ و این که چرا اعدام شد در حالی که حکم قضایی صادره بر ضد او حبس بود؟ سخنگوی ایرانی با آن چهره سخت گیرانه اش، هیچ کسی را متقاعد نکرد هنگامی که گفت: «امیری سزاوار مجازات است زیرا اسرار مهمی را برای آمریکایی ها فاش کرده بود».

آیا زندان و اعدام او به منظور ترساندن ایرانی ها است؟ و راهی برای جلوگیری از انحرافات مکرر است؟ چرا که بسیاری از اسرار تاسیسات هسته ای و فعالیت های نظامی ایران، توسط کارکنان این نهاد های امنیتی یا علمی افشا و خنثی شد.