مفهوم “فرار مغز ها” برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم، بر اثر مهاجرت دانشمندان و صاحبان فن، از اروپای جنگ زده به آمریکای شمالی، به خصوص به ایالات متحده، پا به عرصه وجود نهاد. رفته رفته این مفهوم جدائی عموم تحصیل کردگان دانشگاهی و فن آوران، از موطن خود، و عزیمت و اقامت آنان در کشور های دیگر را نیز در بر گرفت.

فرار مغز ها به نوعی فرار سرمایه از یک کشور محسوب می شود چرا که برای آموزش و به ثمر رسیدن آنان دولت ها و یا سازمان هائی سرمایه گذاری می کنند و با عزیمت آنان به کشوری دیگر در واقع سرمایه گذاری مزبور به هدر رفته است. از سوی دیگر کشور هائی که با این پدیده روبرو می شوند از نیروی کار متخصص، ماهر، و برنامه ریز نیز تهی می شوند که این امر نیز در روند توسعه و پیشرفت آن کشور ها ایجاد اخلال می کند.

دلایل شکل گیری این پدیده متعدد است. جامعه شناسان فقدان و یا کمبود فرصت های شغلی، فشار های اجتماعی و سیاسی، رکود اقتصادی و نبود امنیت در کشور های منبع را از دلایل عمده فرار مغز ها از کشور های توسعه نیافته و یا در حال توسعه به کشور های پیشرفته و توسعه یافته می دانند. اما در کنار نیروی دافعه ناشی از این عوامل در کشور های منبع، نیروی جاذبه کشور های میزبان را نیز نباید از نظر دور داشت. فرصت های شغلی گسترده تر، ثبات سیاسی و آزادی های فردی و اجتماعی بیشتر در کشور های میزبان از عمده عوامل جذب تحصیل کردگان دانشگاهی و متخصصین کشور های منبع توسط کشور های میزبان اند.

فرار مغز ها از کشور های در حال توسعه به شکل امری عادی در آمده اما بسیاری بر این اعتقادند این پدیده در ایران ابعاد به مراتب بزرگتری نسبت به دیگر کشور ها به خود گرفته است.

از جمله چندی پیش رضا فرجی دانا، وزیر علوم و آموزش عالی، آمار خروج نخبگان از کشور را ۱۵۰ هزار نفر در سال اعلام کرد. فرجی دانا اضافه کرد که طبق محاسبات انجام شده تربیت یک نخبه یک میلیون دلار هزینه در بر دارد. وی نتیجه گرفت که زیان خروج این تعداد از نخبگان از کشور معادل ۱۵۰ میلیارد دلار در سال است. وی هم چنین گفت، در شرایطی که کل بودجه دولتی کشور ۱۹۲ هزار میلیارد تومان (معادل حدود ۷۰ میلیارد دلار) است “با مهاجرت مغزها ۱۵۰ میلیارد دلار به دنیا کمک می کنیم.”

image001

برخی ارقام ارائه شده توسط فرجی دانا قدری اغراق آمیز به نظر می رسد. بطور مثال هزینه یک میلیون دلاری (معادل سه میلیارد تومان) برای هر نخبه، دور از ذهن به نظر می رسد. از طرفی رادیو بین المللی فرانسه به نقل از منابع ایرانی گزارش می دهد که “طبق آمار رسمی ادارۀ گذرنامه، در سال هشتاد و هفت خورشیدی روزانه پانزده کارشناس ارشد، و د و یا سه دارندۀ درجۀ دکترا و در مجموع پنج هزارو چهارصدو هفتادو پنج نفر لیسانسیه از کشور مهاجرات کرده اند.” این اعداد با آنچه که فرجی دانا ارائه کرده فاصله زیادی دارد.

گزارشی در روزنامه شرق، منتشر شده در سال ۱۳۹۱ (۲۰۱۲)، حاکی از آن است که “از مجموع ۲۲۵ دانش‌آموز ایرانی که طی سال‌های ۱۳۷۲ (م۱۹۹۳) تا ۱۳۸۶ (م۲۰۰۷) در ۵۳ المپیاد جهانی شرکت کردند بیش از۱۴۰ نفر معادل ۲/۶۲‌ درصد آنها هم‌اکنون در یکی از دانشگاه‌های مطرح دنیا در آمریکا و کانادا تحصیل می‌کنند.” اما گزارش مزبور مشخص نمی کند که چه تعداد از این نخبگان جلای وطن کرده و به ایران باز نخواهند گشت.

در اینکه تعداد کثیری از تحصیل کردگان دانشگاه ها ایران را به قصد مهاجرت به کشور های پیشرفته صنعتی ترک کرده و می کنند شکی نیست اما، اسناد و مدارک موجود در زمینه چند و چون فرار مغز ها چندان روشن و قانع کننده به نظر نمی رسد. با گردشی در فضای اینترنت به مقالات متعددی، هم به انگلیسی و هم به فارسی، بر می خوریم که در آنها ادعا شده است که ایران بالاترین میزان فرار مغز ها را در میان همه کشور های جهان به خود اختصاص داده است.

در این میان عمدتا به سه گزارش صندوق بین المللی پول در سال های ۱۹۹۹، ۲۰۰۶، و ۲۰۰۹ رجوع شده است. گزارش سال ۱۹۹۹ با عنوان “فرار مغز ها تا چه حد گسترده است؟” بر دو پایۀ اطلاعات بر گرفته شده از اداره مهاجرت آمریکا و دیگری گزارش های منتشر شده توسط “سازمان همکاری های اقتصادی و توسعه”(کشور های ثروتمند جهان) تهیه شده است. نکته قابل توجه اینجاست که در هیچ کجای گزارش به این مطلب که ایران مقام اول را از حیث فرار مغز ها به خود اختصاص داده اشاره ای نمی شود.

در این گزارش به نموداری از اداره مهاجرت آمریکا مراجعه می شود که آمار آن به سال ۱۹۹۰ باز می گردد. تازه این نمودار تنها بازگو کننده درصد مهاجرین تحصیل کرده دانشگاهی به کل مهاجرین ایرانی (۱۵ درصد) به آمریکاست. طبق نمودار مزبور، حتی از این نظر هم ایران نه تنها در جهان بلکه در آسیا هم مقام اول را در اختیار ندارد. در جائی دیگر گزارش اشاره می کند که ۲۵ درصد مهاجرین ایرانی به کشور های عضو “سازمان همکاری های اقتصادی و توسعه” را تحصیل کردگان دانشگاهی تشکیل می دهند. این میزان طبق گزارش سال ۲۰۰۶ بانک توسعه اسلامی در سال ۲۰۰۰ به ۱۳٫۱ درصد کاهش یافته است.

جستجو برای یافتن گزارش ۲۰۰۶ صندوق بین المللی پول تنها به یافتن گزارشی از سازمان مزبور در باره فرار مغز ها در حوزه دریای کارائیب انجامید که طبیعتا در آن بحثی از ایران به میان نیامده است. نهایتا یک مقاله در سایت بی بی سی مورد رجوع بسیاری قرار گرفته که آن هم بدون پیوندی به گزارش صندوق بین المللی پول است. حتی در پی جستجو در میان کتاب ها نیز، به جز گزارش حوزه کارائیب، اثری از آثار گزارش ۲۰۰۶، که در آن وضعیت فرار مغز ها از ایران مطرح شده باشد، به دست نیامد. جالب توجه اینجاست که حتی مقالات تحقیقی (papers) نیز که به موضوع فرار مغز ها در ایران پرداخته اند برای دادن مرجع به روزنامه ها متوسل شده اند، امری که در مورد مقالات تحقیقی بسیار نادر است.

در مورد گزارش سال ۲۰۰۹ صندوق بین المللی پول، مقالات عدیده ای وجود دارد که در آن ها ادعا شده است که ایران سالانه بین صد و پنجاه تا صد و هشتاد هزار تن از نخبگان خود را از دست می دهد. هم چنین ادعا می شود که از دست دادن این بخش عظیم از مغز های کشور معادل از دست دادن ۵۰ میلیارد دلار در سال است. جستجو برای یافتن گزارش سال ۲۰۰۹ نیز نتیجه ای بهتر از گزارش ۲۰۰۶ در بر نداشت.

مهاجرت تحصیل کردگان و صاحبان فن از ایران امری است مسلم که با چشم غیر مسلح و بدون نیاز به تحقیقات نیز در ایران قابل رویت است. اما اینکه از این نظر ایران در وضعیتی ویژه در میان تمامی کشور های جهان به سر می برد محل تامل است.

خروج سرمایه های انسانی از سوی کشور های در حال توسعه به سمت کشور های توسعه یافته یکی از ابعاد برجستۀ پدیده جهانی شدن است. نگارنده احتمال وجود چنین گزارش هائی را مردود نمی داند اما بررسی های اولیه وجود آنان را در هاله ای از ابهام قرار می دهد. به دلیل اهمیت این بحث، در صورت دسترسی خوانندگان به گزارش های اصلی، انعکاس آنان در ذیل این مقاله می تواند راهگشا باشد.