تصویری از تظاهرات در میدان استقلال کی یف، پایتخت اوکراین - عکس از اسوشیتدپرس

تصویری از تظاهرات در میدان استقلال کی یف، پایتخت اوکراین – عکس از اسوشیتدپرس

وقتی بحرانی عمیق در کشوری به وجود می آید که چندان مورد علاقه ما نیست، نگاهی سریع به تاریخچه این کشور الزامی می‌شود. حتی اگر فرسنگ‌ها با این کشور فاصله وجود داشته باشد، تاریخ شاید تا اندازه‌ای ریشه‌ تنش‌ها، پیچیدگی‌ها و گروه‌های درگیر در آن را به ما بفهماند.

خواسته‌ها و جناح‌های سیاسی درگیر در هر بحرانی که در کشوری به وجود می‌آید، از گذشته‌ آن کشور سرچشمه می‌گیرد.

این ادعا به بحران فعلی اوکراین هم اطلاق می‌شود؛ کشوری که کشمکش سیاسی داخلی در آن تبدیل به بحرانی بین المللی عمیقی میان غرب و شرق شده و حال و هوای دوران جنگ سرد را با خود برگردانده است. اگر مداخله مستقیم همسایه‌های اوکراین – به خصوص بزرگ‌ ترین همسایه‌اش، روسیه، که منافع زیادی در این کشور دارد- رخ دهد، شاید ابعاد این بحران گسترده‌تر هم شود.

اوکراین در گذشته الگویی برای انقلاب صلح‌آمیز بود و به خاطر انقلاب نارنجی سال ۲۰۰۴ – به دنبال موجی از ماه‌ها تظاهرات که در میدان‌های اصلی این کشور در اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری آن سال برگزار شد- معروف شد. با پیروی از این الگو، اعتراض‌ها و جنبش ‌های زیادی در نقاط مختلف جهان تبدیل به انقلاب‌های رنگین شد.

طی ده سال پس از انقلاب نارنجی- که منبع الهام جنبش‌های سیاسی مشابهی در کشورهای دیگر شد- اوکراین به بستر تنش‌ها و پستی و بلندی‌های بسیاری تبدیل شد. طی این ده سال، یولیا تیموشکنو، نخست وزیر این کشور- و سمبل انقلاب-از جایگاه قدرت به پشت میله‌های زندان رسید؛ این در حالی است که رکود اقتصادی این کشور ادامه پیدا کرد و بدهی‌های آن هم افزایش یافت.

این در حالی است که اخیرا تنش‌های سیاسی منجر به برکناری ویکتور یانوکوویچ، رئیس جمهور این کشور- که در حال حاضر خودش را مخفی کرده- شده است. کاملا مشخص است که اوکراین به دو بلوک اصلی تقسیم شده؛ بلوکی که چشمش به دنبال اروپاست و بلوک دیگر که هم از نظر فرهنگی و هم ریشه‌ای به روسیه وابستگی دارد.

نقشه داخلی خط جدایی میان شرق و غرب را می‌توان با تاریخ توضیح داد؛ تاریخی که خودش از یک جایی به بعد با جغرافیا تعریف شده است. به عنوان مثال این را می‌توان در برخی مناطق حامی اروپای اوکراین که به لهستان نزدیک است – که در گذشته بخشی از امپراتوری اتریش و مجارستان بوده‌اند – مشاهده کرد.

مناطق حامی روسیه به روسیه نزدیک‌ ترند و بیشتر مراکز صنعتی اوکراین و دارای زمین‌های حاصلخیزی هستند. مثال بارزش، کریمه است که در اصل بخشی از روسیه بوده و در سال ۱۹۵۴ بخشی از اوکراین شد. گفته می‌شود که معاملات و توافق‌نامه‌های قطب‌های اقتصادی اوکراین با روسیه انجام می‌شود، حتی اگر چشم‌اندازشان در درازمدت در بروکسل مشاهده شود.

از زمانی که تعریف تاریخ با وضعیت جغرافیایی مشخص شد، دودستگی و پراکندگی هم طی ده سال پس از انقلاب نارنجی به وجود آمد. البته ناگفته نماند که تغییر و تحولات اجتماعی و اقتصادی همان گونه که در تمام کشورهای سابق اروپای شرقی مشاهده شد، نیاز به زمان دارد. حتی در خود اتحادیه اروپا هم تفاوت‌های زیادی از لحاظ وضعیت اقتصادی و توسعه میان کشورهای غربی و شرقی عضو اتحادیه وجود دارد.

البته در تصویر فریب دهنده منطقه یورو، با آن قدرت اقتصادی‌اش و اینکه می‌تواند برای اعضای احتمالی آینده‌اش کمک خوبی به منظور پیشرفت و بهبود شرایط زندگی باشد، هیچ شکی نیست. اما به هر حال این منافع ارزان به دست نمی‌آیند. حتما باید به قیمت تحقق اصلاحات اقتصادی بهایی پرداخته شود که تازه یک شبه هم میسر نمی‌شود و نسل‌های زیادی را قربانی خود می‌کند.

از این رو، چندان عجیب هم نیست که رئیس جمهور اوکراین دریافت بسته‌ کمکی قابل توجه و آسان از روسیه را به توافق با اتحادیه اروپا – که در واقع جرقه اصلی بحران فعلی را زد- ترجیح می‌دهد. در واقع مسکو قصد داشت با کمک و حمایت مالی، به همراه کشورهای سابق اتحادیه جماهیر شوروی، یک اتحادیه اقتصادی اروپایی آسیایی را تشکیل دهد.

در مورد اوکراین، وضعیت دوقطبی که در حال حاضر به وجود آمده، در واقع مثل دستورالعمل برای غذایی است به نام ویرانی و چندپارگی. اگر اتفاقات دراماتیکی که در این کشور رخ می‌دهد ، اوکراین را از واقعیت جغرافیایی‌اش نرهاند، دولت آینده باید در پی راهی برای ایجاد تعادل میان نقشه سیاسی اوکراین و آرایش داخلی‌اش باشد.

بحران اوکراین باعث نگرانی جامعه بین المللی هم شده است به طوری که جامعه بین الملل خواستار حفظ اتحاد و مرزهای این کشور است. علت این نگرانی ناشی از این ترس است که مناطق نزدیک به روسیه از نظر فرهنگی و زبانی در صورت در معرض خطر قرار گرفتن از اوکراین جدا شوند.