فتوای هسته‌ای: نقش مذهب و سیاست در استراتژی گسترش برنامه هسته‌ای ایران

مایکل آیزنستات (Michael Eisenstadt) و مهدی خلجی

موسسه سیاست‌های خاور نزدیک در واشنگتن

از آنجا که تعالیم مذهب شیعه به ترویج مشقت پذیری و شهادت طلبی مومنین می‌پردازند، گرایشاتی وجود دارد تا ایران را به عنوان “کشوری بی‌منطق با آستانه تحمل درد بالا ناشی از احکام مستبدانه مذهبی و نه نگرانی‌های واقع بینانه مربوط به سیاست مداران” معرفی کنند. سایر تحلیل گران ابعاد مذهبی قضیه را به طور کامل نفی می‌کنند و باور دارند تصمیم گیری هسته‌ای تهران صرفا بر مبنای تحلیل‌های هزینه-منفعت صورت می‌گیرد. هیچکدام از این دیدگاه‌ها امکان چندانی برای تحلیل سیاسی فراهم نمی‌آورد و نمی‌توان بر آنها به عنوان روشی برای درک آنچه به واقع در ایران می‌گذرد، تکیه کرد. جایگاه مذهب در تصمیم گیری و سیاست خارجی دین سالاری ایران باید به نحو بهتری درک شود، و باید دریافت که آیا تصمیم گیری‌ها صرفا به یک نهاد مذهبی محدود می‌شوند. نویسندگان این دو گزارش به بررسی این مسئله می‌پردازند و به‌ویژه نقش رهبری در ارتباط با سایر ارکان نظام سیاسی و همینطور در ارتباط با تعالیم مذهبی تشیع را مورد سوال قرار می‌دهند.

آیزنستات، نویسنده ایدئولوژی‌های مذهبی، دکترین سیاسی و تصمیم گیری‌های هسته‌ایتاکید می‌کند که توصیف ایران به عنوان رژیمی غیرعقلائی و نامعقول دور از انصاف است. این را می‌توان از استراتژی ایران برای به حداقل رساندن ریسک از طریق پیاده کردن سیاست‌هایش از طریق واسطه‌‌هایی نظیر حزب الله و سایر روش‌های غیرمستقیم استنباط نمود. در حالی که رژیم یک خط مشی فعال و مخالف با وضع موجود را دنبال می‌کند، شیوه‌های پیاده سازی این سیاست نشان می‌دهند رژیم به محاسبات عقلایی روی آورده و به توانایی بالایی جهت ارزیابی روابط قدرت دست یافته است. همچنین، بنا به اظهارات مهدی خلجی، نویسنده فقه شیعه، مصالح سیاسی و سلاح هسته‌ای، دستگاه جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت مبتنی بر دین که در آن مقامات فقهی شیعه نظام حقوقی را سازماندهی کرده و مشروعیت نظام حقوقی از شریعت نشأت می‌گیرد، در ظاهر نظامی ساده و بی پیرایه است. انقلاب سال ۱۹۷۹ رهبران انقلاب را با چالش اساسی پذیرش مسئولیت‌های حکومت و الزامات اداره یک کشور مدرن مواجه ساخت.

این چالش به یک تعارض جالب توجه میان مذهب و مصلحت نظام مبدل گشت که به ویژه با صدور فتواها با تمثیل نشان داده شد. آیت الله خمینی، رهبر انقلاب ۱۹۷۹ به منظور مراعات محدودیت‌های سیاسی فتواهای خود را در بسیاری از موارد تغییر داد و رهبر فعلی نظام، علی خامنه‌ای نیز چنین رویه‌ای را در پیش گرفته است. در اکتبر سال ۲۰۰۳، خامنه‌ای با فتوایی شفاهی تولید و استفاده از هر نوع سلاح کشتار جمعی را حرام اعلام کرد. با این حال، از آن زمان تا به حال، رهبر نظام این اظهار نظر خود را اصلاح و با بیان ماهرانه خود آن را به ممنوعیت استفاده سلاح‌های هسته‌ای در مقابل گسترش و انباشت آنها تغییر داده است. هر دو نویسنده به بررسی نقش رهبری در ارتباط با سایر ارکان نظام سیاسی می‌پردازند و به این نتیجه می‌رسند که قدرت خامنه‌ای از هر شخص یا نهاد دیگری در جمهوری اسلامی بیشتر است. قدرت وی زمانی دو چندان می‌شود که توجه کنیم دولت می‌تواند هر نوع توافق مذهبی با مردم را “چنانچه برخلاف مصالح کشور و اسلام تشخیص دهد” به صورت یک جانبه لغو نماید. به عبارت دیگر، هر چیزی که به تضعیف جایگاه ایران به عنوان رهبر انقلاب اسلامی بیانجامد، می‌بایست متوقف شود.

در رابطه با آینده، به نحوی که سوابق فعالیت‌های ایران در عراق، بحران‌های سیاسی مختلف در افغانستان و درگیری‌های بین اسرائیل و حزب الله که ایران مستقیما در آن درگیر نیست، نشان می‌دهند؛ ابهاماتی درباره تمایل ایران به اقدامات خصومت آمیز وجود دارد. چنانچه ایران به دنبال دستیابی به سلاح هسته‌ای می‌بود، مواضع آن می‌بایست تغییرات قابل توجهی می‌داشت، اما پیش بینی این که آیا سیاست خارجی آن مستقیما عملگراتر خواهد شد، دشوار است. آیزنستات معتقد است ممکن است بتوان نشانه‌هایی از یک موضع برنده سرسختانه‌تر در ایران بعد از به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد و با تبلیغات مهدویت سیاسی وی متصور شد (اتکا به مهدویت جهت حفظ موضع قدرت و مقابله با دشمنان جمهوری اسلامی در پیش بینی و انتظار عصر ظهور مسیح پیروان مسیحیت). این اشخاص متعصب افراطی در انتخابات سال ۲۰۰۹ نیز قدرت را در دست گرفتند. متعاقبا، پاکسازی‌های سیاسی و کنارگذاشتن برخی فعالان سیاسی مخالف، پایگاه سیاسی رژیم را محدودتر کرده است. آیزنستات پیش بینی می‌کند دسته بندی‌های روزافزون در ایران کشور را به سمت کاهش درگیری و منازعه با ایالات متحده پیش خواهند برد تا حمایت‌های داخلی را به خود جلب کنند، و این موضعی است که قدرت خود را از تصور اینکه قدرت نفوذ و تاثیرگذاری ایالات متحده کاهش و به تبع آن انزوای بین المللی اسرائیل افزایش پیدا خواهد کرد، کسب می‌کند.

این آینده دلسرد کننده را می‌توان تحت تاثیر قدرت روزافزون نیروهای افراطی متعصب و ارزیابی گزارشات مبنی بر این که تصمیم گیری هسته‌ای در ایران تحت فرمان بی چون و چرای یک نفر به نام آیت الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران صورت می‌گیرد، دانست. ختم کلام اینکه دو تنش در حال حاضر وجود دارد: نخست، روشی که طی آن ارزیابی آیت الله خامنه‌ای به عنوان یگانه شخص تصمیم گیرنده در مسائل هسته‌ای، ارزیابی اولیه ایران به عنوان یک “کشور معقول و منطقی” را به کشوری که بر روی منطق و عقلانیت یک شخص واحد تکیه دارد، تغییر می‌دهد. ثانیا، توصیف به قدرت رسیدن افراط گرایان متعصب که نقش غرب در کسب قدرت خود را نادیده می‌گیرد و هم چنین این که حمله عراق به ایران تا اندازه‌ای محبوبیت عمومی آنا نزد عموم مردم را افزایش داد. صرف نظر کردن از این بخش ماجرا این تصور را به وجود می‌آورد که پیشرفت‌های سیاسی ایران منحصرا از طریق منطق داخلی رژیم دین سالار و نه در تعامل با سایر کشورهای جهان شکل می‌گیرند. بنابراین، در حالیکه این گزارش نکات ظریفی به بحث‌های جاری پیرامون تصمیم گیری هسته‌ای در ایران اضافه می‌کند، برخی محرک‌های تعیین کننده تغییر و جابجایی‌های قدرت را نادیده می‌گیرد.

جهت مطالعه متن کامل گزارش، در اینجا کلیک کنید.