چند ماه پیش انتظار نمی‌رفت ازعادل عبدالمهدی برای تشکیل دولت عراق دعوت شود، علیرغم اینکه در باشگاه سیاستمداران برجسته عراق حضور داشت. به دلالیل بسیار. این تصور حاکم شد که حزب «الدعوه» که این پست را برای مدتی طولانی از زمان نوری المالکی و پس از آن حیدر العبادی تصاحب کرد، این موقعیت حساس در حکومت عراق را رها نمی‌کند. همچنین کسانی براین نظر بودند العبادی شانس اول برای دوره دوم نخست وزیری را دارد چرا که شکست داعش در دوره نخست وزیری او رقم خورد. همین‌طور برخی براین نظربودند که العبادی آیده‌آل‌ترین فرد برای همزیستی با نفوذ ایرانی و امریکایی در خاک عراق است.
شاید عبدالمهدی تسلیم این داده‌ها شده بود. برای همین هم چند ماه قبل در نشریه «العداله» که مدیریت می‌کند، مقاله‌ای نوشت و پیشاپیش عذرخواهی کرد از پذیرش مقام نخست وزیری اگر به اوتکلیف شود. عبدالمهدی نوشته بود سهم‌خواهی، نداشتن استقلال، جنگ و جدل‌ها، نبود چشم انداز و طرح و روش، مانع از تحقق شرایط ضروری موفقیت‌اند. این خوانش به نظر واقعی می‌رسید. اوضاع عراق بسیار پیچیده است و موازنه‌ها در عراق بسیار بغرنجند. اما موازنه‌هایی که انتخابات اخیر جدا کرد و اختلافات درون ساختار، اراده کردند که پس از انتخاب برهم به عنوان رئیس جمهوری گوی آتشین را به دست عبدالمهدی بسپارند.
جای تعجب نیست که عبدالمهدی از مأموریت جدید بهراسد. او در دوره بعد از صدام حسین مشارکت داشته و پرونده‌های این دوره را خوب می‌شناسد و رنج‌هایی که برخی فعالیت‌ها به بار آوردند و میراث سنگینی برمیراث دوره صدام اضافه کردند. از حضور زودهنگامش در شورای حکومتی تا به دست گرفتن سکان وزارت دارایی و معاونت رئیس جمهوری و وزارت نفت، عبدالمهدی به طور روزانه با پرونده‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی در تماس بود که خیلی روشن نشان می‌دادند رفتن تا انتهای آنها به معنی حرکت در میدان مین است بدون داشتن قطب نمای مطمئن.
مخالفان عراقی تلاش می‌کردند جهان و خودشان را متقاعد کنند که مشکل عراق در وجود دیکتاتوری خلاصه می‌شود به نام صدام حسین. حذف مستبد همه بخش‌های عراق را غرق درعشق و همدلی می‌کند. انتخابات نیز راه را برای برپایی حکومتی شایسته و سازمان‌های مدرن و مولد باز می‌کند که کمک می‌کند شهروند عراقی را ازاحساس خشم و حذف به مشارکت در کارگاهی ملی برمی‌گرداند که به شهروندان کرامت و لوازم زندگی محترمانه را ببخشد. به عراق وحدت و جایگاهش در منطقه و جهان را برگرداند. و خیلی زود روشن شد که نیروهای سیاسی عراقی هنوز برای مأموریتی چنین بزرگ و از این نوع آمادگی ندارند. پیروزها به چنان سرمستی گرفتار شدند که عملیات ترمیم معادله ملی تابش را نداشت. بازندگان در سرخوردگی کشنده‌ای فروغلتیدند که حتی نتوانستند بفهمند چه بلایی سرشان آمده یا به شکلی در برابر زیان بایستند. مشکل علیرغم برگزاری چندین دوره انتخابات ادامه یافت. انتخابات نتوانستند رنگی به چهره عملیات سیاسی برگردانند و سازمان‌ها را از شکنندگی نجات دهند.
عبدالمهدی خوب می‌داند عراق به عملیات عظیم بازسازی نیاز دارد. باید ساختار اداری ملی عراق بازسازی شود تا کشور به استحکامی که پس از سقوط نظام صدام حسین از دست داد، بازیابد. تنها راه به سرانجام رساندن این مأموریت، بازسازی رابطه همزیستی میان بخش‌های تشکیل دهنده عراق است. بازگرداندن توان براساس قاعده شهروندی و تساوی در حقوق و مسئولیت‌ها و فاصله گرفتن از منطق پیروزی و حاکمیت عنصر قوی‌تر و نادیده انگاشتن حق تعیین دیگر بخش‌های تشکیل دهنده جامعه. راهی نیست جز بازگشت به مشارکت حقیقی میان شیعه و سنی در زندگی روزمره و در تصمیمات مهم. همچین راهی نیست جز احیای مشارکت عربی- کردی به استناد قانون اساسی و نص آن. اگر دولت‌هایی که پی هم آمدند به وظیفه خود در حفظ این مشارکت می‌کوشیدند شاهد فروپاشی ارتش عراق و تحویل موصل به آن شکلی که دیدیم، نمی‌بودیم و زبان تهدید و رویارویی میان بغداد و اربیل به کارنمی‌رفت.
حداقل مأموریت این دولت بازگرداندن عراق و عراقی‌هاست. بازگشت تمرکز سازمان‌های عراقی زیر چتر قانون اساسی، مقدمه ناگزیر برای متوقف سازی نفوذ خارجی در پیکره عراق است. منطقی نیست عراق به عنوان میدان کشاکش ایران و امریکا باقی بماند. اگر به این توجه کنیم که روابط تهران و واشنگتن پس از شروع تحریم‌های جدید نفتی در هفته اول ماه آینده رو به وخامت می‌رود، اهمیت این گام دوچندان می‌شود. اجازه دادن به سیاست بازی با مهره‌ها بر صفحه شطرنج عراق، خبر از زیان‌های بزرگ به امنیت و اقتصاد عراق می‌دهد. دیگر پنهان نیست که عراق در دوره پس از صدام با عملیات بی سابقه غارت روبه رو شد که بر مشکلات کشور افزود. مشکلاتی ناشی از بلندپروازی‌های نظامی خطرناک صدام. طبیعی نیست دیدن چنین فقر و بیکاری و نبود خدمات در کشوری که بر دریایی از نفت قرارگرفته است. مأموریت به هیچ وجه آسان نیست. شبکه منافعی که در سال‌های فساد و فاسدان به هم تنیده شد، در افراد و موسسات ریشه عمیق دواند. اما ازعبدالمهدی خواسته می‌شود از شهروندان کمک بگیرد، کسانی که از دو مسئله در نبود شرایط بدیهی زندگی رنج بردند از جمله آب مناسب شرب و برق. عبدالمهدی وزرایش را از سیاره دیگری نمی‌آورد. از میان همان نیروهای سیاسی انتخاب می‌کند اما از او خواسته می‌شود در پس زدن عناصر فاسد مقاومت کند، همان کسانی که حکومت را معدنی مباح برای خود و خاندان‌شان و گروه‌های وابسته به خودشان می‌دانند.
عادل عبدالمهدی عراق را خوب می‌شناسد و بادهایی که سرزمینش را درنوردیدند. گذرش به حزب بعث خورد و از آن گذشت. به کمونیسم و مائویزم سر زد و رفت. گذری به جریان‌های اسلام‌گرا داشت از طریق مجلس اعلای انقلاب اسلامی. او اما اکنون مستقل است. افکار و پایتخت‌ها را تجربه کرد. بعد از بغداد مقیم دمشق و بیروت شد. بعد به پاریس رفت و تهران. تحصیلاتش در رشته اقتصاد سیاسی درفرانسه به او این توان را می‌دهد که با مشکلات روی میز دولت تعامل کند. اقامتش در کردستان دهه نود به او کمک می‌کند دغدغه و مشکلات کردها را درک کند.
عبدالمهدی داستان عراق را خوب می‌داند. در لحظه‌های حساس حضور داشته است. روزی حاکم غیرنظامی پل بریمر تصمیم گرفت تعدادی از اعضای شورای حکومتی را متقاعد کند که صفحه دوره صدام پیچیده شده است. همراهشان به ساختمانی درفرودگاه بغدا رفت. سرباز امریکایی صدام را که روی تختش دراز کشیده بود، بیدارکرد. احمد چلبی، عدنان باچه‌چی، عادل عبدالمهدی، موفق الربیعی و ژنرال سانچز فرمانده نیروهای امریکایی در عراق را روبه روی خود دید. کلمات بی‌رحمانه رد و بدل شد. الربیعی به صدام گفت:« تو گرفتار لعنت در دنیا و آخرت شدی». به او جواب داد:« ساکت شوخائن مزدور». شاید آن روز از ذهن عبدالمهدی نمی‌گذشت که روزی برای مرهم نهادن بر زخم‌های بسیار چند دوره فراخوانده شود و نخست وزیری عراق کنونی که همچون گوی آتشین است تقدیمش شود.