عکس از خبرگزاری فرانسه

عکس از خبرگزاری فرانسه

برگزاری همه پرسی در دو منطقه شرق اوکراین در روز یکشنبه ۱۱ مه ۲۰۱۴ مرحله دیگری از تحولات منطقه اوکراین را رقم زد؛ اما این تحولات ریشه و پیامدهایی دارد که باید به آنها نیز توجه داشت چرا که در عرصه سیاست بین الملل هر تحولی پیامدی نیز دارد.

روسیه را می توان یکی از کشورهای ابرقدرتی دانست که تا وقتی در منطقه یورو-آتلانتیک احساس خطری نکند و منافعش تهدید نشود عکس العملی نشان نمی دهد اما به محض اینکه در این منطقه خطری آنرا تهدید کند مطمئنا برای حفظ منافع خود حتی از ابزار جنگی هم استفاده می کند و هیچ ابایی از تحریم و انزوای بین المللی ندارد.

اتحادیه اروپا و آمریکا با دست اندازی به مرزهایی که ارتباط مستقیم با روسیه دارد روسیه را وادار کردند که واکنش پیشگیرانه ای را در دستور کار خود قرار دهد.

روسیه قرابت های فرهنگی، تاریخی، تمدنی و دینی بسیار نزدیکی با اوکراین دارد و نمی توان این دو کشور را از هم جدا کرد به طوری که امروز در اوکراین از هر ده نفر هشت نفر آنها پدر و یا مادرشان روس تبار هستند. همچنین از نظر اقتصادی و صنعتی نیز این دو کشور ارتباط بسیار وسیع و گسترده ای با هم دارند.

از زمان تشکیل دولت کیف در قرن نهم میلادی تا به امروز، مناطق اوکراینی و روسی چنان در هم تنیده شده اند که جدا کردن این دو منطقه به سختی صورت می گیرد و روسیه هرگونه اتفاق در اوکراین را خطری جدی برای خود می داند.

این در حالی است که اتفاقاتی که در گرجستان و قرقیزستان مانند انقلاب های رنگی رخ داد تاثیر زیاد و مستقیمی بر روسیه نمی گذارد. در واقع اگرچه روسیه در این مناطق عکس العمل های قابل توجهی داشته است اما اگر قرار باشد به اوکراین دست اندازی صورت گیرد، این مسئله می تواند تاثیرات مستقیمی و خطرناکی را برای روسیه رقم زند.

روسیه به علت ساختار سیاسی، اگرچه در ظاهر امر چند حزبی است اما عملا متکی بر قدرت کسی است به نام رییس جمهور پوتین که سیاست اقتدارگرایانه ای دارد و نزدیکی اروپا و آمریکا را به منطقه اوکراین خطری جدی برای خود می داند و احساس شکنندگی می کند.

پوتین احساس می کند که ممکن است منافع روسیه به خطر بیافتد چرا که اوکراین گلوگاه نقل و انتقال انرژی به اروپا است و اتفاقاتی که در اوکراین رخ دهد می تواند برای روسیه خطرناک باشد و برای پیشگیری از اینها روسیه وادار شد که از خودش دفاع کند و از ورود خطرات احتمالی آینده به روسیه و اوکراین پیشگیری کند.

اما آیا سیاست خارجی روسیه درقبال اوکراین برای دیگر کشورها مانند چین و ایران هم می تواند پیامی داشته باشد. پیش از هر چیز باید گفت که پیامدهای تحولات خارجی در منطقه اوکراین برای ایران و چین مستقیما نخواهد بود ولی برای آسیای مرکزی پیامدهایی خواهد داشت.

چین رقیب ژئوپولتیک روسیه محسوب نمی شود، اگرچه روسیه و چین تضاد منافع بسیاری با هم دارند و حتی میان ایران و روسیه هم تضاد منافع وجود دارد که به طور مثال در قضیه گاز و نفت و انرژی ایران این پتانسیل را دارد که جایگزین اوکراین و روسیه برای اروپا باشد، البته نه به صورت کامل اما می تواند بخشی از مشکلات انرژی اروپا را حل و فصل کند.

چین در ماجرای اوکراین و جدایی کریمه سکوت اختیار کرد و وارد این مناقشه بین المللی نشد چرا که اگر قرار باشد این ماجرا تبدیل به رفتاری قابل تعمیم در منطقه شود و هر ملتی برای خودش رای بدهد و اعلام خودمختاری کند، این مسئله می تواند موجب تحریک مردم اویغورستان و تبت و هنگ کنگ هم شود.

به همین علت، چین این وضعیت را مناقشه ای میان روسیه و اتحادیه اروپا و آمریکا دانست و از ورود به آن خودداری کرد.

از سوی دیگر رفتار روسیه برای ایران هم پیام سلبی نداشت. برخی از تحلیل گران ایرانی در این باره این سوال را مطرح می کردند که آیا تحرکات روسیه به این معنا نیست که روسیه سیاست های توسعه طلبانه سرزمین خودش را دوباره احیا می کند و شاید به ایران و ترکیه و آسیای مرکزی و مثلا قرقیزستان که ۴۵ درصد روس تبار هستند دست اندازی و حمله کند؟

در مقابل چنین تحلیلی باید گفت، روسیه دیگر ایدئولوژی کمونیستی ندارد. اگر در گذشته به لهستان و افغانستان و دیگر کشورها دست اندازی کرد به خاطر این بود که ایدئولوژی کمونیستی همچنان پا بر جا بود و به خاطر حزب کمونیست و گسترش فکر کمونیستی تحرکات بین المللی داشت، اما اینک فاقد این ایدئولوژی است.

نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که ما طی سالهای آینده باید شاهد رفتار نوینی از روسیه باشیم و آن سیاست ناسیونالیستی روسیه در معادلات ژئوپولتیکی جهان امروز نمودی جدید یافته است.

این بدان معنی است که ناسیونالیسم روسی به عنوان یکی از عوامل جدید در جهان امروز باید مدنظر گرفته شود. مثلا بیست سال پیش وقتی صحبت از شوروی و کمونیسم می شد ایدئولوژی یکی از فاکتورهای سیاست خارجی شوروی بود اما اینک ظهور نوین ناسیونالیسم روسی جای آن را گرفته است.

اما به این نکته هم باید توجه داشت که تحولات منطقه اوکراین و روسیه برای کشورهای آسیای میانه که اقلیتها و یا اقوام روسی در آن هستند پیامد مستقیمی ندارد که منجر به برهم خوردن مناطق در آسیای میانه شود، چرا که روسیه به دنبال گرفتن مناطقی روس تبار در آسیای میانه نیست.

روسیه به خوبی می داند که این رفتار موجب به هم خوردن پارادایم دولت – ملت ها می شود و ما امروز دیگر شاهد رفتار این چنینی در میان هیچ کدام از قدرت های برتر جهان نیستیم و حتی در ادبیات سیاسی دنیای امروز هم چنین رفتاری را نمی بینیم.

امروز، روسیه منافعی در حوزه کشورهای جهان عرب و آمریکای لاتین ندارد اما به خاطر نفوذی که از لحاظ تاریخی و تمدنی در منطقه آسیای میانه و شرق آسیا دارد و حتی نخبگان این منطقه نیز تحت تاثیر رفتارهای روس گراها هستند و اغلب روسای جمهور این منطقه نیز حتی در مسکو آموزش های آکادمیک را گذرانده اند به سمت روسیه گرایش دارند.

اگرچه آمریکا تلاش بسیاری کرده است که در این منطقه نفوذ کند حتی در دوره ای در گرجستان موفق شد و در قرقیزستان هم همین طور و در اوکراین هم قصد ورود داشت که با واکنش شدید روسیه مواجه شد.

اما سوال این است که سرانجام این وضعیت روسیه به کجا می رسد؟

به نظر می رسد در منطقه شرق اوکراین شاهد شکل گیری سه جمهوری خودمختار خواهیم بود که بسیار هم به روسیه نزدیک خواهند بود و قسمت غربی اوکراین که بیشتر جنبه کشاورزی دارد و برخلاف شرق اوکراین به مرکزیت خارکوف که صنعتی است، کشور کوچکی ایجاد می شود که جزئی از اتحادیه اروپا خواهد شد و حد فاصل اتحادیه اروپا و روسیه این سه کشور است که به گونه ای روسیه می تواند از حرکت جنبش ها و موج هایی که از اتحادیه اروپا می آید جلوی خود سدهایی را ایجاد کند و در منطقه شبه جزیره کریمه به راحتی اوضاع را در دریا و خشکی کنترل کند.

در پایان باید به شادمانی مسکوت آلمان در قبال تحولات اخیر اشاره کنم. آلمان در اتحادیه اروپا از کشورهای قوی هراس دارد. مثلا زمانی که یوگسلاوی قصد ورود به اتحادیه اروپا را داشت، آلمان مخالف ورود یوگسلاوی به اتحادیه اروپا بود. یوگسلاوی از نظر زیرساخت های اجتماعی و صنعتی در موقعیت خوبی بود و آلمان این کشور را برای خود خطری می دانست اما ورود کشورهای کوچکی مانند کرواسی به اتحادیه اروپا خللی به منافع آلمان وارد نمی کرد.

اوکراین می تواند با جمعیتی با ظرفیت های تحصیلاتی، صنعتی و کشاورزی بالا که ترانزیت گاز اروپا را در دست خود بگیرد و موجب مشکلاتی برای آلمان شود که این وضعیت برای آلمان چندان خوشایند نیست. امروز برای اروپا مسئله انرژی بسیار مهم است و روسیه هم به این مسئله دقت لازم را دارد.

اگر اوکراین کوچکی وارد اتحادیه اروپا شود بهتر از این است که اوکراین بزرگی با موقعیت اقتصادی بسیار بالا که ترانزیت گاز اروپا در دستان او باشد وارد اروپا شود، لذا بهتر است که گاز اروپا از سه جمهوری تازه تاسیس شده عبور کند. بدین صورت است که آلمان به گونه ای نقش منفی در سیاست کلان از خود ایفا می کند تا طرفدار اوکراین کوچک باشد؛ برخلاف بریتانیا که معتقد است باید تمامیت ارضی اوکراین حفظ شود.