در بسیاری از کشورهای جهان سوم به دلیل گرانی و بیکاری و نبودِ تامین اجتماعی مناسب طبقه متوسط در حال انقباض است. بسیاری از سازمان های بین المللی مانند «اسکوا»- یعنی کمیته اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای غرب آسیا- در گزارش های سالیانه خود درباره تاثیر جنگ و بحران و گرانی بر جوامع عربی به ویژه طبقه فقیر و متوسط هشدار داده اند.
طبیعی است که دولت ها به مسایل مربوط به فقیران و افراد کم درآمد اهمیت دهند چراکه اکثر مردم در تمام جوامع، تشکیل یافته از این طبقات هستند؛ هر چند در برخی جوامع رفاه نسبتا فراگیری وجود دارد. اما اختلاف میان دولت ها را می توان بر پایه میزان اهمیت هر کدام به دهک های نخست جامعه سنجید زیرا دهک های نخست بنیاد تمام دهک های بالای جامعه به شمار می رود: هیج طبقه مرفهی وجود ندارد که در آسمان معلق باشد بل که بر بنیاد دو طبقه متوسط و فقیر است که طبقه غنی وجود خود را حفظ می کند.
تمام ارتش های دنیا و دانشمندان و تکنسین ها و پژوهشگران و مخترعان و دانشگاهیان و پزشکان و مهندسان و کارگران و کشاورزان و بازاریان و دست اندر کاران نقل و انتقال دریایی و هوایی و خشکی و فضا نوردان همه و همه جزو طبقه متوسط هستند. اولین فضانوردی نیز که پا روی ماه گذاشت، نیل آرمسترونگ، ابتدای کارش را با حساب داری آغاز کرده بود. و خیلی کم پیش می آید که کسی از برندگان جایزه نوبل آدم مرفهمی باشد.
می خواهم در این گفتار درباره طبقه متوسط عربی سخن بگویم طبقه ای که بیشترین تاثیر را در تحولات جوامع عربی داشته است و بیشترین امید و شکست از برای آن بود. طبقه متوسط مصر بزرگترین طبقه متوسط عربی و تاثیر گذارترین آنهاست زیرا از نظر تعداد و استقرار سیاسی نسبی و میزان تجربه و تعامل با جهان از همه فراتر است. طبقات متوسط عراق و سوریه و لبنان و یمن و لیبی و سودان و الجزائر نیز تا قبل از جنگ و گردبادهای مذهبی و سیاسی فعال بود و موثر. اما طبقه متوسط خلیج که از رفاه بیشتری برخوردار است در بالاترین سطوح رفاهی، نه تنها در مقایسه با جوامع عربی بلکه کل جوامع جهانی قرار دارد و این امر مایه افتخار است. در میان این جوامع می توان جایگاهی برای هر یک از طبقات متوسط اردن و تونس و مغرب پیدا کرد که مناسب آنها باشد.
در این میان مساله بسیار تکان دهنده برای این جوامع، پدیده مهاجرت شبه گروهی است زیرا از میان انبوه مهاجران عرب، افراد طبقه متوسط از همگان بیشتر بودند و اکثر آنان از تحصیل کردگان و اهل تخصص اند.
من دسترسی دقیقی به آمار مربوط به مهاجرت از دهه های پنجاه و شصت و هفتاد سده بیستم ندارم اما به اعداد و ارقامی برخورد کردم که به صدها هزار نفر می رسید و بیشتر آنان از مسیحیان و یهودیان بودند. البته این ارقام، مهاجرت تحمیلی برادران فلسطینی را در نظر نمی گیرد که محبور شدند از وطن خود بگریزند پس از آنکه در سال ۱۹۴۸ اشغال صهیونیستی برقرار شد.
با آغاز دهه هشتاد و نود و ابتدای هزاره سوم اکثریت مهاجران را فقرا تشکیل دادند که به سودای برخورداری از اوضاعی بهتر، وطنی جدیدی می جستند که این بار اروپا و آمریکا نبود بلکه استرالیا بود و نیوزلند و افریقای غربی و اروپای شرقی. در کنار این فقیرانِ جوینده زندگی بهتر انبوهی از مهاجرت سیاسی همراه بود که از سرکوب نظام های سیاسی تمامت خواه عربی گریخته بود.
می خواهم اینجا به حکم تجربه و آگاهی شخصی ام کمی درباره طبقه متوسط عراق بگویم که پس از اشغال آمریکا خود را ناچار یافت که از وطن بگریزد و در قاره های پنج گانه در جستجوی امنیت از دست رفته آواره شود. این طبقه از بدو تاسیس دولت ملت مدرن عراق به سال ۱۹۲۱ نقش بزرگی در تحولات این سرزمین داشت، و در ساختن عمارت یک اقتصاد شکوفا در عراق که افسوس بعد از جنگ ایران علیه عراق و جنگ کویت و تحریم تمدن برانداز دهه نود رو به ویرانی نهاد و پس از اشغال جان کاه آمریکا نابود شد.
من خوانده و شنیده و موقن بدانم که اشغالگران آمریکایی و ایرانی هر دو، پی به این برده اند که تنها مانعِ گران تحقق اهداف شوم آنان طبقه متوسط است؛ به همین خاطر تلاش های محنت خیزی برای منحل کردن ارتش و دستگاه های امنیتی و گسیختگی سیستم بورکراتیک مدنی در کار کردند و پس از آن یک تجمعات دیوانی برا اساس مذهبی و نژادی مرتجع و کور جایگزین ساختند. زان پس مزدوران ایرانی مساعی شروری برای پیگرد و کشتار دهشتناک دانشمندان و اساتید دانشگاه ها و پزشکان و مهندسان و روشنفکران و ادیبان و روزنامه نگاران و هنرمندان و افسران و خلبانان و دیگر اعضای طبقه متوسط کردند و دولت عراق را با کشتار آنان کشتند. قوانین کورِ پاک سازی «حزب عربی البعث» و مقرارت فاشیستی دولت جدید مزید بر علت شد و باقی مانده اصحاب فضل و دانایی را به جلای وطن واداشت. بسیاری از سازمان ها و موسسات دولتی و خصوصی تعداد مهاجران در داخل و خارج عراق را رقمی بالغ بر ۷ الی ۱۰ ملیون برآورد می کنند که همگی جزو طبقه متوسط هستند و اندکی از ثروتمندان و توانگران در بین آنان مشاهده می شوند. سازمان های بین المللی بی طرف اما تعداد دانشمندان و متخصصان گریخته از عراق را ۱۷ هزار نفر می داند که همگی از تخصص و مهارت بالایی بهرمندند. شگفت و اندوهبار آن است که حکومت جدید عراق رغبتی برای بازگردندان این دانشمندان و اهل تخصص نشان نمی دهد. و بازهم شگفت و اندوه بارتر این است که وقتی وزارت مهاجرت و مهاجران، عراقی های مقیم سوریه را که تعداد آنها بالغ بر یک میلون و نصف است، دعوت به ترک سوریه کرد، همزمان توصیه کرد به کشورهای بروند که در بین آنها کشورشان عراق نبود، و ذکری از ضرورت بازگشت آنها به وطن نکرد!
روانشناس اجتماعی بریتانیایی ریچارد هوگارت می گوید که تفاوت میان طبقات از میان نمی رود زیرا همواره در جستجوی راه هایی مختلف برای بازنمایی خود می رود. ما در هر دوره ای فریاد می زنیم که نگاه طبقاتی از بین رفته است… اما در هر نوبت نعش این ادعا تهی است. شاید چارچوب های یک طبقه از بین رود یا در هم آمیخته شود اما انتساب ملی و خودآگاهی به مسولیت همواره و در هر بحرانی هشیار می ماند و آماده ایفای نقش. جامعه شناسان می گویند نباید طبقات اجتماعی را در سه طبقه خلاصه کرد «بلکه طبقات اجتماعی هفت طبقه است که در راس آنها یک طبقه ثروتمند قرار دارد که فقط شش درصد کل جامعه است و در راس یک شاکله عام طبقاتی قرار دارد که بر سنگ ریزه های دولت ثبات دارد». اما پس از این همه پرسش به حال خود باقی است که چگونه طبقات اجتماعی از هم جدا می شوند؟
ما آموختیم که طبقات همه جوامع، سرمایه اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی خاص به خود دارند؛ و از ویژگی های هر طبقه سطح سواد و شغل و میزان مالکیت و .. است. اما ما هر گاه این سطوح بر باد رود تنها واکنش مان تکرار این گفته است: «تا بوده همین بود». و هر گاه این سطوح بالا رود تنها واکنش مان تکرار این گفته است: «الحمد لله».