saudi-budget-25122014-001

چه چیزی در سیاست عربستان تغییر خواهد کرد؟ این رایج ترین و بحث برانگیزترین سؤالی است که از زمان رحلت ملک عبدالله بن عبدالعزیز و به دست گرفتن زمام قدرت از سوی ملک سلمان بن عبدالعزیز، از سوی رسانه های غربی مطرح شده است. ریاض با مسائل بزرگ چگونه برخورد خواهد کرد؟ سیاست نفتی آن چگونه خواهد بود؟ برجسته ترین تغییراتی که در صحنه سیاسی عربستان رخ خواهد داد چه هستند؟ به موازات این پرسش ها، صدها پاسخ بالا و پایین می شود و متأسفانه بیشتر آنها بر مبنای برداشتها و تجزیه و تحلیلها و حتی حدس و گمان می باشند و هیچ اطلاعات قابل اعتمادی برای قانع کردن مخاطبان ندارند.

اینکه سیاست عربستان در طی دهه های طولانی گذشته شاهد کودتایی ناگهانی یا تغییری قابل توجه نبوده، یک راز نیست؛ زیرا همواره بر پایه اصول و مبانی داده های جغرافیایی، تاریخی، دینی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی برپا شده و در چارچوب های اساسی قرار دارد که عدم دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر و رد قاطع هرگونه تلاشی برای دخالت در امور داخلی خود، گسترش روابط با کشورهای خلیج و شبه جزیره عربی، حمایت از روابط با کشورهای عربی و اسلامی به نحوی که برای خدمت به منافع مشترک این کشورها و دفاع از قضایای آنها باشد، دنباله روی از سیاست بی طرفی، برقراری روابط همکاری با کشورهای دوست، ایفای نقش فعال در چارچوب سازمان های بین المللی و منطقه ای، استفاده از سیاستی متعادل و معقول در تولید و بازاریابی نفتی آنهم با توجه به نقش ریاض به عنوان یکی از بزرگترین تولید کنندگان و صاحب بزرگترین ذخیره در جهان، از جمله آنهاست. بدون شک هر کس که تحولات سیاست خارجی عربستان را دنبال می کند، می بیند که عربستان سعودی از خطوط پهن این اصول واضح و روشن، که یک سطح سیاست واقعی ثابت و پایدار را در این کشور ایجاد کرد و منعکس کننده منافعی است که عربستان از آنها دفاع می کند، فراتر نمی رود.

می توان گفت که سیاست عربستان، به طور کلی، با پیشرفت جامعه و احتیاجات آن پیشرفت می کند، از جامعه یک گام فراتر می رود، ولی مثلاً ده گام از آن جلو نمی زند. و تغییری را بر جامعه، اگر با آن هماهنگ نباشد، تحمیل نمی کند حتی اگر این تغییر طبیعی باشد. بنابراین هر کس سیاست عربستان را طی یک یا دو دهه گذشته دنبال کرده باشد، پیشرفت قابل توجهی را در آن می بیند که اگر تنها به مدت زمان کوتاهی نگاه کند شاید آن را نبیند، البته این امر به دلیل تغییر شرایط زمانی و همچنین نیازهای خود دولت و توسعه جامعه همانطور که به ما گفته شده است می باشد.

اما اصولی که سیاست عربستان بر آن پایه گذاری شده است، بر راستای مسیری روشن و ثابت گام بر می دارد چرا که بر اساس نهادهای واقعی پایه گذاری شده است. این همان چیزی است که ملک سلمان بن عبدالعزیز، پادشاه عربستان، بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت بیان کرد و گفت: «ما همچنان به نگرش خود، که این کشور از زمان تأسیس بر آن استوار بود پایبندیم و از آن منحرف نمی شویم».

می توان گفت که سیاست عربستان به آنچه «قدرت نرم» نامیده می شود، به شدت وابسته است. این همان اصطلاحی است که ژوزف نای اندیشمند آمریکایی آن را به کار برد. و از طریق همین اصل است که عربستان توانست در سطح منطقه ای و بین المللی، اعتبار خود را تحمیل کند و جایگاه و منزلت خود را تقویت کند. در حالی که کشورهای دیگر از قدرت خشنونت آمیز، یا توطئه و دسیسه استفاده می کنند. با وجود تمام تحولات نگران کننده ای که در منطقه اتفاق افتاده است، اما ریاض با ثبات بر اصول خود، پیش رفت. شاید سفر آسیایی ملک سلمان، بهترین مثال بر این سیاست هوشیارانه و عاقلانه (قدرت نرم)، باشد. در آن زمان وی ولیعهد بود و این سفر کشورهای پاکستان، هند، مالدیو، چین و ژاپن را در برگرفت، چرا که عربستان به دنبال تقویت روابط با شرکای خود به تمام معنا است، و این روابط را، به حاشیه یا چارچوب و منافع محدودی که قابل تغییر یا نابودی باشد، محدود نمی کند.

عبدالعزیز بن حمد یکی از خوانندگان روزنامه ، دراظهار نظری به مقاله دو روز پیش من تحت عنوان «پادشاه رفت و پادشاه آمد.. ثبات و پایداری ساخت عربستان است»، گفت که کشورهای بزرگ «نیازی به تهدید قتل بشریت و از بین بردن تمدن بوسیله بمب های هسته ای ندارند، تا به آنها ابرقدرت گفته شود. این است اختلاف بین عربستان و دیگر کشورها». من فکر نمی کنم برای نتیجه گیری مقاله ام، بهتر از کلمات گرانبهای این خواننده ارجمند، وجود داشته باشد.