مشرف الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی (وفات 691 یا 694) شاعر و نویسنده بزرگ قرن هفتم در شیراز متولد شده و در همان شهر تحصیلات خود را آغاز کرده است

مشرف الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی (وفات ۶۹۱ یا ۶۹۴) شاعر و نویسنده بزرگ قرن هفتم در شیراز متولد شده و در همان شهر تحصیلات خود را آغاز کرده است

سخن سعدی را سهل و ممتنع می خوانند، چرا که به گفته آگاهان به فن ادب، سعدی آسان سخن می گوید آنچنانکه که شبیه آن گفتن سهل می نماید، اما مثل او گفتن کاری است بس سخت و پیجیده و ممتنع.

در مورد گفتن از سعدی و جنبه ادبی و زیبایی شناسانه آثار او، هم در سده های گذشته کارهای بسیار انجام شده اما کمتر کسی توانسته چیزی بگوید یا بنویسد که همشان مقام او در ادب فارسی باشد. سخن سعدی از نظر شیرینی و پرمعنایی چنان اهمیتی دارد که آوازه اش نه در میان ایرانیان بلکه در جهان گسترده شده است. چینی ها به واسطه سفرنامه «ابن بطوطه» این بیت از اشعار سعدی را آموخته و میان ضرب المثل های خود وارد کرده اند که می گوید:
«تا دل به مهرت داده ام در بحر فکر افتاده ام            چون در نماز استاده ام گویی به محراب اندری»

آوازه « بنی آدم اعضای یکدیگرند           که در آفرینش ز یک گوهرند» که بر سر در سازمان ملل متحد به چشم می خورد هم که به گوش همه ما رسیده است. اول اردیبهشت، سالروز تولد سعدی است و این ماه را به نام شعر و شاعری می خوانند، چون در انتهای آن نیز به زادروز ابوالقاسم فردوسی می رسیم.

اما واقعا رمز و راز این توجه و گرایش به آثار سعدی پس از هفت قرن آنهم در میان ملت های گوناگون چیست؟ چه جاذبه ای در کلام سعدی وجود دارد که عوام و خواص را جذب کرده و گرد هم می آورد؟ یکی از جنبه های جذابیت آثار سعدی این است که سعدی از شاعرانی بوده که تطبیق بسیاری از اشعارش با زندگی واقعی او امکان پذیر است. هرچه را تجربه کرده یا دیده یا از زبان دیگران شنیده، سعی کرده به نوعی در گلستان یا بوستان بیاورد. او در آثارش زندگی واقعی را با هنر و شعر و ادب آمیخته و برای مخاطبانش بازگو می کند.

از کودکی اش می گوید و از زمانی که پنج -شش ساله بوده و به همراه پدر، مهیای رفتن به مکتب می شود:
که در طفلیم لوح و دفتر خرید           ز بهرم یکی خاتم زر خرید
به در کرد ناگه یکی مشتری             به خرمایی از دستم انگشتری

از آن زمان که هنوز بالغ نشده، میل به روزه داری و عبادت در او بیدار می شود:
به طفلی درم رغبت روزه خاست               ندانستمی چپ کدام است و راست

و از آن زمان که به واسطه این عبادت و زهد در کودکی مغرور می شود و به خفتگان ایراد می گیرد که چرا «برنمی خیزند تا دوگانه ای بگذارند» و پدر به او اینگونه درس فروتنی می دهد که «جان پدر، تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین خلق افتی»

در همان کودکی پدر را و در نوجوانی مادر را از دست می دهد و بعدها به یاد می آورد که روزی به جهل و غرور جوانی، بانگ بر مادر زده و مادر «دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت: مگر خردی فراموش کردی که درشتی می کنی؟»

به جوانی که می رسد، عشق را تجربه می کند:
که سعدی راه و رسم عشق بازی                 چنان داند که در بغداد تازی

و شاید همین تجربه عشق باعث شده تا اشعار او در بوستان درباره عشق، از بهترین و لطیف ترین شعرهای فارسی در این زمینه باشد. در همان جوانی، اتابک سعدبن زنگی، حاکم فارس تحت حمایت خود او را به بغداد می فرستد تا هم از فارس که در آن زمان دچار آشوب و هرج و مرج است، دور شود و هم به جایی برود که در آن زمان مرکز خلافت اسلامی است و سعدی می تواند در «نظامیه بغداد» درس دین بیاموزد، چرا که پیش از او نیز همه خویشان و بزرگان خانواده اش، عالمان دین بوده اند.

نظامیه، از دانشگاه های مهم آن دوره به شمار می رفته و موسس آن، خواجه نظام الملک، وزیر معروف سلجوقی بود. نظامیه پرورش دهنده برادران غزالی، ابن جوزی، سهروردی، سمعانی، صلاح الدین ایوبی، ابن انباری و بسیاری دیگر از بزرگان بوده است.

سعدی در نظامیه مشغول تحصیل می شود. به او حقوق مختصر و حجره ای هم می دهند:
«مرا در نظامیه ادرار بود                شب و روز تلقین و تکرار بود»

شهاب الدین سهروردی، فیلسوف شرق در آن زمان استاد شیخ اجل بوده است:
«مرا شیخ دانای مرشد شهاب              دو اندرز فرمود بر روی آب»

بزرگان دیگری چون ابن جوزی هم از استادان او در آن دوران بوده اند. دوران تحصیل سپری می شود. وقت تصمیم گیری فرا می رسد. سعدی دو راه پیش روی خود دارد که به هر دو هم علاقمند است: در بغداد بماند و تحصیلاتش را ادامه بدهد و فقیه شود یا شعر را که همیشه برایش جدی بوده، ادامه بدهد. اما او راه میانه را برمی گیزند:‌ «سفر»

همین سفرها هم مایه اغلب آثار و نوشته ها و اشعار او می شود. سفرهایی که از شیراز تا اصفهان و همدان و بغداد و دمشق و از آنجا تا بعلبک و حلب و بصره و سومنات و بلخ و هند و یمن و جزیره کیش و مصر و مراکش و آسیای صغیر ادامه می یابد و بالاخره، سعدی سی سال پس از ترک شیراز باز با شوق و دلتنگی فراوان به همان شهر بازمی گردد:

سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد                      مفتی ملت ارباب نظر باز آمد
وه که چون تشنه دیدار عزیزان می بود                       گوییا آب حیاتش به جگر بازآمد
خاک شیراز همیشه گل خوشبوی دهد                          لاجرم بلبل خوشگوی دگر بازآمد

پس از ورود به شیراز و دیدار آشنایان و دوستان، در خانقاهی در بیرون شهر ساکن شده و سعی می کند که کمتر با مردم مراوده داشته باشد:
«کسی گیرد آرام دل در کنار                             که از صحبت خلق گیرد کنار»

در آن روزگار، سعدی بیشتر وقتش را به وعظ، پند، نصیحت، اما بیش از آن به نوشتن و سرودن غزل و قصیده می گذراند. هرچه باشد او هم درس دین خوانده و هم به ادب و شعر علاقمند است و در تمام آثارش هم هر دوی این وجوه شخصیتی سعدی نمایان است. آنچان که محمد تقی، ملک الشعرا بهار او را «جناب آشیخ سعدی» نامیده است.

سعدی در شیراز، شاعری معروف می شود و بزرگان به دیدارش می روند. حتی می گویند امیر خسرو دهلوی هم در شیراز، خود به ملاقات او رفته است. و وقتی در سال ۶۹۱ درست همان زمان که کیخاتو، ایلخانی فارس را به ازای هزار تومان به شیخ جمال الدین می بخشد، سعدی از دنیا می رود و در مصلا که اکنون به سعدیه معروف است، دفن می شود، چنان نام و آوازه ای در ادب یافته بود که ایران با وجود داشتن بزرگان ادب دیگر، اگر به جز سعدی کس دیگری را نپرورده بود، همین یک نام برای جاویدان کردن ادب فارسی و نام ایرانیان بس بود. آنچنان که هفتصد سال پس از مرگش هنوز نه تنها کسی مانند او ظهور نکرده، بلکه ادیبی که بتوان او را خلف مکتب او به حسابش آورد هم به چشم ندیده ایم.

آنچنان که به گفته خودش:
«هفت کشور نمی کنند امروز                         بی مقالات سعدی انجمنی»