جشنواره روتردام امسال میزبان فیلمی است از یک سینماگر جوان عرب در ستایش از سینمای ایران. یاسین الادریسی، سینماگر مراکشی که در هلند درس سینما خوانده است، عشق خود را به سینمای ایران در فیلمی به نام «فیلم ایرانی» در معرض تماشا گذاشته است.

الادریسی که در طول دوران تحصیل خود در هلند، بیش از پیش عاشق سینمای ایران و فیلم هایی از سینماگران شناخته شده آن شده است، در «فیلم ایرانی» سعی دارد در عین رجوع به بخش هایی از فیلم های سینمای ایران در لابلای فیلم، اثری با همان سبک و سیاق و با قصه ای نزدیک به سینمای شناخته شده ایران بسازد.

از این رو فیلمساز با روایت کامل داستان «خانه دوست کجاست» ساخته عباس کیارستمی، برای دوست فیلمنامه نویس خود، از او می خواهد که طرحی شبیه به این داستان را برای او بنویسد. حاصل بحث های آنها ایده ساخت فیلمی در روستا است: چیزی که غالب سینمای ایران با پرداختن به آن در جهان مشهور شد.

فیلم با ادای دین به نماهایی از فیلم «ده» کیارستمی آغاز می شود. فیلمساز به همراه دوستش در داخل اتومبیل به جلوی سفارت ایران در مراکش می روند تا برای گرفتن ویزا اقدام کنند، اما خیلی زود می فهمند که روابط دو کشور چندان مساعد نیست و در سفارت تقریبا بسته است.

از همین جا فیلم با دوربین لغزان و غیرحرفه ای اش تکلیف را با تماشاگر روشن می کند: فیلم قرار نیست چندان در قید و بند میزانسن باشد و هم و غم خود را تنها بر ایده و سوژه خود متمرکز کرده است.

ترس از پلیس و مقامات هم به عنوان نقطه رابط داستان فیلم که از همین نقطه آغاز می شود تا انتها ادامه می یابد. از اولین نما، فیلمساز از پلیس و دستگیر شدن و کنترلی که روی تصویر گرفتن وجود دارد، می هراسد و این ترس تا انتهای فیلم به شکل های مختلفی نمود پیدا می کند؛ حتی در صحنه ای فیلمساز به اداره سینمای کشور تلفن می زند و خواستار دریافت مجوز برای فیلمبرداری فیلمش است، اما به پاسخ مفید و عملی نمی رسد.

فیلم از این جهت هم به سینمای ایران مربوط می شود و به مشابهت های زیادی درباره فضای ممنوعیت فیلمسازی و تلاش برای ساخت فیلم زیرزمینی در هر دو کشور می رسد.

ادای دین فیلمساز به طور مستقیم به سینمای ایران تا انتهای فیلم ادامه دارد. در صحنه ای که او قصد دارد بازیگران غیرحرفه ای را به فیلم خود جذب کند، او را در حال تماشا و توضیح صحنه های فیلم «سلام سینما» ( محسن مخملباف) می بینیم.

نمایش صحنه ای از «طلای سرخ» جعفر پناهی به «این فیلم نیست» او ختم می شود که در آن پناهی دیدگاهش را درباره مفهوم سینما توضیح می دهد که مورد تائید و ستایش الادریسی است.

در این فیلم، با صحنه ای از فیلم «شیرین» کیارستمی هم روبرو هستیم که فیلمساز در ابتدا سعی دارد با بازیگری غیرحرفه ای، روایت اسطوره ای آن را بازسازی کند. نتیجه این بازسازی با لباس رزمی در گرمای بالای چهل درجه، صحنه های کمدی را به وجود می آورد که در طول فیلم ادامه دارند و قرار است فیلم را از حالت جدی و خشک خود بیرون بیاورند.

مشکل فیلم از جایی آغاز می شود که فیلمساز تنها غرق در ایده اش است و از امکانات تصویری هیچ استفاده ای نمی کند.

هرچند مشخص است که غیرحرفه ای بودن فیلم آگاهانه است (و به شکلی باز ادای دین به نوع سینمای جشنواره پسند ایران که در ابتدا به دلیل تفاوت در نگاه و خام بودن در تکنیک مورد توجه قرار گرفت)، اما این نکته به یک نوع تشتت تصاویر و ضعف عمده کارگردانی بدل می شود که فیلمساز را در پیشبرد ایده اش ناتوان نشان می دهد.

در واقع حرکات ناشیانه دوربین و قطع های غیرحرفه ای به مانع بزرگی برای ارتباط با تماشاگر بدل می شود. هرچند ترکیب مستند و داستانی و حرکت در مرز آنها، به عنوان یکی از ایده های اصلی فیلم خودنمایی می کند، اما این میزان بی دقتی در ثبت تصاویر و عدم وجود یک نگاه بصری به عنوان عمده ترین ضعف فیلم از ابتدا تا انتها (از همان اولین نمای جلوی سفارت با لرزش های غیر قابل توجیه دوربین و قطع های غلط ) خودنمایی می کند و مانع از پیش رفتن فیلم است.

فیلمساز از سویی وجود سمبل ها را در فیلم های ایرانی به دلیل حضور مسلط سانسور می داند و به دلیل ادای دین به سینمای ایران از سویی، و تشابه دو کشور از جهت کنترل سینما از سوی دیگر، سعی دارد- همان طور که خودش در فیلم می گوید- از همین نوع نشانه ها برای پیشبرد داستانش استفاده کند. در نتیجه می خواهد مثلاً مفاهیمی چون پرچم و ملیت و وطن دوستی را در داستانی که قصد دارد در روستا بسازد، به کار بگیرد، اما در نهایت با توجه به روند فیلم و عدم همکاری روستاییان، یک تفاوت شاید عمده ایران و مراکش، تمام این تمثیل ها و نشانه ها شکلی کمدی می یابند.

این میان صحنه نمایش فیلم برای روستاییان به یکی از صحنه های اصلی فیلم بدل می شود: الادریسی برای ترغیب روستاییان برای بازی در فیلمش، پرده سفیدی را در روستا آویزان می کند تا برای آنها فیلم نمایش دهد. فیلم انتخابی، «نان و کوچه» ساخته عباس کیارستمی است، اولین ساخته او. صحنه هایی از فیلم را می بینیم و واکنش تماشاگران (غالباً بچه ها) را در صحنه های مختلف شاهد هستیم. نوع نمایش واکنش تماشاگران به شکلی آثار دیگری از کیارستمی، «شیرین» و «تعزیه» را به خاطر می آورد.

نتیجه نمایش «نان و کوچه» برای روستاییان در ابتدا بسیار مثبت به نظر می رسد، اما صبح فردا حتی یک روستایی هم جهت ثبت نام برای بازی در فیلم مراجعه نمی کند.

خود «فیلم ایرانی» هم چنین حکایتی دارد: هرچند نمایش فیلم در چهل و سومین دوره جشنواره جهانی روتردام، در ابتدا شوق بسیاری را برانگیخت و تماشاگران زیادی را به تالار سینما کشاند، اما به دلیل به عمق نرفتن ایده و پرداخت فیلم و ناپخته بودن روایت، بعید می دانم فردا صبح تماشاگران فیلم چندان علاقه ای به دیدن فیلمی از سینمای ایران داشته باشند.