اگردر جوامع سکولار نویسندگان را پیامبران عصر جدید بدانند که جامعه را در مسیر باورها و ارزشهای مدرن هدایت می کنند، در جامعه مذهبی ایران انها را قدیسان نامشروع، سردمداران فرهنگ و اندیشه، و گاه ناجیان اجتماعی تلقی می کنند. هرچند در اوج و حضیض تاریخ فرهنگی ایران، کتاب خصوصا برای نهادهای قدرت یا مراجع مذهبی همواره حکم شمشیری دو لبه را داشته و این مراجع با نگاهی موشکافانه، گاه کتابی را عامل رستگاری و کتابی دیگر را دلیل شقاوت و بدبختی خوانده اند. چرا که اگر به قول کارل مارکس دین افیون توده ها باشد، هنر و ادبیات پادزهری است که جامعه را هشیار نگاه میدارد و اگر تفکر توده ها تهدیدی برای بنیان قدرت مطلقه باشد، کتاب اندیشه می آفریند.

در طی قرون در ایران میراث باشکوهی در حوزه ادبیات شکل گرفته که فرهنگ و تمدن جهان را نیز غنا بخشیده است. آثاری که تاریخ ما در آن نقش می بندد، هویت اجتماعی ما در آن شکل می گیرد، و حافظه تاریخی ما در آن تداوم می یابد.

از عصر رودکی که به تدریج نخستین سخن سرایان فارسی پا به منصه ظهور می گذارند تا اعصار بعد که فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ و بسیاری دیگر شاهکارهای خود را خلق می کنند، سبک و سیاق و درونمایه این آثار مدام دستخوش تغییر شده، از اوضاع اجتماعی تاٴثیر گرفته و متقابلا بر آن اثر گذاشته است. حوادث تاریخی که مضامین هنر و ادبیات ما را شکل می دهند در طول تاریخ کهن و معاصر ایران بیشمارند.

شاید بتوان جنگ و انقلاب اسلامی و به تبع آن انقلاب فرهنگی را مهمترین حوادث تاریخ معاصر ایران دانست که تاٴثیرات ژرفی بر فرم و محتوای ادبیات ایران گذاشته اند. این دو حادثه بزرگ در کنار تحولات گسترده اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که جامعه سنتی در حال گذار به مدرنیته ایران را به لرزه انداخته اند، مفاهیم و مضامین بیشماری را به حوزه ادبیات اعانه داده اند.

چنانچه بهاء الدین خرمشاهی در این خصوص به شرق پارسی می گوید: “دو رویداد مهم به هنر ما یک عالم محتوا داد. یکی انقلاب و دیگری جنگ بود. این دو اتفاق بزرگ باعث شد که داستان نویسی ما که دموکراتیزه وتوده گیر شده را رشد داشته باشد. شاید در شکوفایی آن جای بحث باشد ولی می توان گفت [داستان نویسی] رشد داشته است… [قبل از انقلاب] فقر مضامین را احساس می کردم. جامعه ما، جامعه ای بود که چندان اثر اثرآفرین براهل فرهنگ نداشت. ولی بعد از انقلاب بازگشت به خویش خیلی زیاد بوده است . [بعد از جنگ و انقلاب] اینقدر مضامین و محتوا و حرف برای گفتن و صحنه برای تصویر کردن زیاد شده که من فکر می کنم کفران نعمت است اگر کسی بگوید که ما فقر مضمون داریم.”

به موازات این تحولات، اصول انقلاب فرهنگی که بطور خاص حذف دو عنصر سکس و خشونت از هنر و ادبیات را در دستور کار خود داشت نیز فضای تازه ای را در این حوزه ایجاد کرد. هرچند در قانون اساسی ایران مسئله سانسور تصریح نشده و در این زمینه تنها مصوبه ای از شورای عالی انقلاب فرهنگی مبنا قرار داده شده است، اما ممیزی های سلیقه ای که از دولتی به دولت دیگر متفاوت اند تا حد زیادی جهت دهنده جریان های بازار کتاب ایران بوده اند.

خرمشاهی که صاحب امتیاز انتشاراتی فرزان روز است، با اشاره به این مطلب که در سال های اخیر وزارت ارشاد بسیار شدید و بی مهابا رفتار می کند، می گوید : “کتابی داریم که ۱۲ بار چاپ شده و ناگهان اجازه چاپ نمی گیرد. [می گوییم] آخر این چقدر برای شما (وزارت ارشاد) بد است [چرا] که نشان میدهید که اصلا یک سیاست مستمر ندارید.”

وی با اشاره به مسئولیت هنرمند در نظارت بر محتوای اثرش می گوید: “اگر [اداره] سانسور کمتر سخت بگیرد، اتفاقا گیرنده هایی درجامعه و نویسنده فعال خواهد شد. الان تمامی ناشران ما، حتی آنهایی که با فرهنگ هستند، تکیه شان را انداخته اند روی ارشاد. اثری را که می دانند اشکال دارد میبرند و می گویند حالا اگر ارشاد اجازه نداد، کاری می کنیم. در صورتی که مدیران نشر، ناشرها، و نویسندگان مسئولیت دارند.”

“وزارت ارشاد گویی گفته که این سه گروه نابالغند و نمی توانند تشخیص بدهند. [پس] من تشخیص می دهم… [این] من چه کسانی هستند؟ یک عده جوانانی که فرهنگ پیشرفته و ذهن بازی ندارند، دید بسته ای دارند، به ظاهر مسائل نگاه می کنند، و یک اثر را در کلیتش نمی بینند که مثلا ساختار عاشقانه یک رمان با حذف سه چهار-کلمه عوض نمیشود. بعضی وقت ها به مادام بوواری اجازه نشر می دهند یا مثلا رمان آنا کارنینا، که بر محور عشق زن شوهردار بر دیگری است، منتشر می شود؛ برای اینکه اشکال عبارتی ندارند”

وی در ادامه توضیح می دهد که اگر مشابه این کتب در ایران نوشته شوند مجوز نمی گیرند و نویسنده ما اصلا جراٴت نمی کند که رمان عاشقانه بنویسد یا صحنه عاشقانه بیاورد و خودسانسوری می کند.

اگرچه مضامین عاشقانه و حتی سکسی هنوز از حوزه ادبیات سخیف و سرگرم کننده حذف نشده اند و محتوای آثار نویسندگانی همانند فهیمه رحیمی، ر. اعتمادی، مؤدب پور و بسیاری دیگر را به خود اختصاص می دهند. امروزه از عبارات سکسی و ساختارهایی که پیش از انقلاب شایع بود خبری نیست، ولی مفاهیم شهوانی همچنان در ادبیات عامه جریان دارند. هرچند طرح چنین مضامینی در حوزه ادبیات جدی همچنان تابو قلمداد می شود، چنانچه کتاب “آداب بی قراری” اثر یعقوب یادعلی سبب بازداشت و ممنوعیت وی از کار شد.

در سال های اخیر حتی ادبیات جنگ نیز از گزند سانسور در امان نمانده و تنها نگاه انحصاری دولتی به این موضوع مجاز شمرده شده است. سیامک سریع القلم، متصدی شهر کتاب نیاوران، در این باره به شرق پارسی می گوید: “۴ سال اخیر بدترین دوره ادبیات داستانی بوده و خودسانسوری آسیب زیادی وارد کرده است. ادبیات جنگ که رشد خوبی کرده بود در نطفه خفه و کتاب های این حوزه مثل کتاب “عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک” -که از کتاب هایی بود که نگاه متفاوتی داشت، توقیف شده اند. چون متاٴسفانه تنها نگاه به جنگ از زاویه خاص مجاز است. کتاب های جنگ که شدیدا بودجه دولتی می گیرند محتوای عمیقی ندارند و در ایران این حوزه معادل هالیوود در غرب است، با این تفاوت که اینجا کسی که کار را بلد نیست آن را انجام می دهد.”

هرچند سایه تیغ سانسور بر سر نویسنده های معاصر آن ها را به سوی تبیین فرم های خلاقانه سوق، و ادبیات حیامند و استعاری را گسترش داده است. لیلی گلستان، داورجشنواره ادبی گلشیری در این خصوص توضیح می دهد: “استعاره آمد جای [عبارات جنسی ]. یعنی [نویسندگان] روابط دختر و پسر را با استعاره و با کلمات قلب شده بیان کردند. چاره ای نداشتند، چون اصولا همیشه فشار باعث می شود که حرف با استعاره زده شود. اینها همه حرفشان را زدند، اما با یک روش ساخته و پرداخته خودشان که این روش جا افتاد.مسایل سکسی و عشقی را جور دیگری تعریف کردند. مطالبی را ننوشتند ولی حرکت هایی را تعریف کردند که اگر مخاطب دقت کند می فهمد که مقصود نویسنده چه بوده است.”

وی ادامه می دهد: “علاوه بر سکس، عشق و خشونت هم دچار سانسور شده و ادبیات جنگ مثل کتاب حسین مرتضاییان آبکنار که اثر فوق العاده ای است یا داستان های کوتاه راجع به جنگ نیز سانسور شده اند.”
سانسور خشونت نیز سبب تغییراتی در ادبیات این حوزه شده است. سیامک سریع القلم توضیح می دهد: “شکل خشونت در ادبیات تغییر کرده. خشونت-از نوع خشونت رمان های جنایی حذف شده و ما نویسنده رمان جنایی نداریم. هرچند نوع جدیدی از خشونت در حوزه رمان های اجتماعی و حوزه خشونت علیه زنان پیدا شده که مفهوم نقادانه و فرم های کمیک-استریپ گونه دارند.”

علیرغم چالش های نویسندگی، این هنر در دهه های اخیر رشد چشمگیری داشته است. به گزارش سایت کتاب نیوز ، تعداد کتاب های منتشر شده در آغاز انقلاب یعنی سال ۱۳۵۷ هجری-خورشیدی ۲۷۴ عنوان بوده که در سال ۱۳۹۰ این تعداد به بیش از ۶۸ هزار عنوان رسیده است. هرچند تیراژ هر عنوان به ندرت از ۲ هزار نسخه تجاوز می کند.

در کنار آثاری که موفق به مجوز گرفتن و انتشار می شوند، هزاران اثر نیز در انباری انتشاراتی ها خاک می خورند و یا در کمدهای وزارت ارشاد به دست فراموشی سپرده می شوند. اگرچه مصائب اخذ مجوز در ایران زمینه ساز بدعت هایی در حوزه نشر شده است.

“وردی که بره ها می خوانند” اثر رضا قاسمی اولین رمان آنلاین فارسی است که نویسنده آن پس از نا امیدی از مجوز گرفتن، به طور هفتگی آن را در وبلاگ شخصی اش منتشر کرد و حتی نظرات کاربران را در نگارش ادامه متن داستان در هفته های بعد، مورد لحاظ قرار داد.

گرایش به انتشار کتاب در خارج از کشور نیز در میان نویسندگان ایرانی بسیار رونق یافته و علاوه بر مؤسساتی نظیر انتشارات باران در استکهلم و یا کتابفروشی فروغ در کلن که آثار نویسندگان ایرانی را در خارج از کشور چاپ و منتشر می کنند، انتشاراتی هایی در داخل کشور نظیر کتاب چاپ با هدف ایجاد مجرایی برای چاپ و انتشار آثار رد مجوز شده در خارج از کشور، راه اندازی شده اند.

ساتیار رهبر، بنیانگذار این مؤسسه در مورد ویژگی های نویسندگانی که به وی مراجعه می کنند به شرق پارسی می گوید: “روزانه بین ۷ تا ۸ ایمیل از متقاضیان دارم که عموما زیر ۲۵ سال سن دارند و کمتر از ۲۰ درصدشان برای اٴخذ مجوز اقدام کرده اند. کارهایشان بسیار ضعیف، مطالعه شان بسیار کم، و مضامین آثارشان عمدتا عاشقانه هستند. هنگامی که از هزینه چاپ و نشر مطلع می شوند، پیگیری نمی کنند.”

نویسندگی شاید در جامعه ایرانی -که لب گزیدن و سخنفرو خوردن در ابتدایی ترین نهادهای اجتماعی همانند مدارس نهادینه می شود- مبدل به عرصه ای برای ابراز وجود شده باشد، ولی اگر درصدد شناختن آثاری که غذای فکر و روح عموم نویسندگان را تا مین می کنند برآییم، می بینیم که عمدتا مطالعه چندانی ندارند. عدم تسلط به زبان های خارجی، فقدان منابع ، محدودیت عناوین آثار ترجمه ای، و قیمت بالای کتاب به موازات پایین آمدن قدرت خرید مردم در سال های اخیر، دسترسی عموم جامعه به آثار جهانی را محدود و فعالیت های عمده نویسندگان را به نوعی تفنن ذهنی بدل کرده است. این هنرمندان عمدتا دغدغه و یا امکان مطالعه ندارند، ولی ولع نوشتن دارند.

شاید این مسئله بی ارتباط با ناباروری های فرهنگی در حوزه ادبیات در دهه های اخیر نباشد، چرا که در این سال ها هیچ اثر شاخص و با آوازه جهانی خلق نشده است. چنانچه بهاءالدین خرمشاهی می گوید: ” نویسنده بزرگ و شاخص نداریم، شاید به این دلیل که نویسنده کمتر شاخص بیشتر داریم -همان دموکراتیزه شدن که عرض کردم. شاید چون وقتی چیزی دموکراتیک می شود حسن و عیبش همین است که از یک طرف خیلی از مردم به آن می پردازند و از طرف دیگر نابغه، آدم درخشان و پیشرو کمتر پیدا می شود.”

وی در ادامه افزود:”الان ۵ هزار نفر می نویسند. اما پیش از انقلاب -دهه درخشان ۴۰ را هم که [در نظر] بگیرید- [تعداد نویسندگان] به ۲۰۰ نفر نمی رسید. قولی است که میگویند که هروقت هنری هنرمندانش زیاد شوند، آدم برجسته بین آنها کم پیدا می شود و مثال می زنند عصر صفوی ۱۰ هزار شاعر بوده که از میانشان ۱۰ نفر برجسته بوده اند.”

وی توضیح می دهد: “من معتقدم هنوز دیر نشده و جامعه ما خیلی تلاطم دارد و البته باید به ثباتی برسد تا آثار بزرگتر پدید بیاید. [به علاوه] لزوما کسی که در جنگ بوده بهترین اثر را راجع به جنگ نمی نویسد. جنگ و صلح هم زمانی نوشته شد که زمان زیادی از آن جنگ می گذشت. اگر چه کتابی مثل کتاب دا که از صد چاپ هم گذشته تجربه دست اولی را نقل می کند و اثرگذار بوده است.”

لیلی گلستان نیز در این خصوص به شرق پارسی می گوید: “جوان های بعد از انقلاب جوان های خیلی جالبی هستند. زندگی خیلی عجیبی داشته اند و چیزهای خیلی عجیبی دیده اند. در فضای سورئالی بزرگ شده اند که مثلا در مدرسه باید حجاب می داشتند و در خانه پارتی. زندگی پر تناقض و تضادی داشته اند و خیلی مشکل است که در این فضا شما بیایید و آرام بنشینید و شاهکار بیافرینید. کتاب های خیلی خوبی بعد از انقلاب در آمده که همه برگرفته از فضای زندگی خود نویسنده ها هستند و نویسنده های خوبی بوجود آمده اند. ولی هنوز کار دارد تا اینها به [پای] افرادی مثل گلشیری و دولت آبادی برسند. من امید دارم جوان های بعد از انقلاب -اگر ممیزی ها و سانسورها و نکن بکن ها تمام شود- حتما کتاب های خیلی خوبی خواهند نوشت.”

اگرچه بعد از انقلاب اقدامات گسترده دولتی نظیر برگزاری جشنواره های فرهنگی، جوایز ادبی، مراسم رونمایی کتاب، و راه اندازی نهادهایی همانند خانه کتاب، خبرگزاری کتاب ایران، فرهنگستان ها، انجمن های ادبی، شهرکتاب ها، و غیره صورت گرفته است.

اما آمار حاکی از آن است که این تمهیدات در توسعه فرهنگ کتابخوانی و ارتقای کیفیت کتاب ها ناکارامد بوده است. طبق آخرین آمار اعلام شده از سوی رییس کتابخانه ملی ایران، سرانه مطالعه در ایران ۲ دقیقه است. به علاوه مشخص نیست که نهادهای مذکور با هدف حمایت از تکثر جریان های فکری و توسعه خلاقیت و بالا بردن کیفیت آثار ادبی شکل گرفته اند یا با انگیزه کانالیزه کردن و نظارت بر این جریان ها.

اگرچه اصالت و خلاقیت نویسندگانی که طلایه دار جریان های فکری ارزشمند هستند در آشفته بازار فرهنگی جامعه در حال گذار ایران پا برجاست، ولی ذائقه مخاطب ایرانی از این جریان ها بسیار دور است. سریع القلم با اشاره به اینکه به مرور زمان از تعداد صفحات ادبیات داستانی جدی کاسته شده و کمتر رمان با کیفیتی پیدا می شود که بیشتر از ۱۵۰ صفحه داشته باشد، می گوید: “کتب روانشناسی و سپس ادبیات داستانی بیشترین حجم را در بازار کتاب ایران دارند. گرایش به کتاب های طنز از نوع طنز انتقادی نیز خیلی زیاد شده و ادبیات طنز آمریکا بالاخص آثار وودی الن و سداریس خیلی طرفدار پیدا کرده اند. ”

وی افزود: “امروزه ادبیات اگر سرخوشی داشته باشد مخاطب را جذب می کند و گرایش های ضدچپ هم در ادبیات زیاد شده است. اگرچه بیش از ۵۰ درصد از مشتریان دائمی ما که روشنفکران طبقه بالای جامعه هستند، روی مد و تحت تا ثیر رسانه ها، شبکه های اجتماعی و اخبار روز کتاب می خرند. مثلا موسوی -که به حصر خانگی درآمده- می گوید که زندگی من فلان کتاب است و آن کتاب ظرف ۴۸ ساعت نایاب می شود، یا مثلا کتابی مثل “صراحت نامه” اثر هاشمی رفسنجانی در نمایشگاه کتاب توقیف می شود و فروشش بالا می رود. ناشرانی هم از این مسئله سوء استفاده می کنند و خبرسازی می کنند که کتابی خطرناک است. در حالی که–حداقل از نظر دولت- خطرناک نیست، و یا اعلام می کنند که جلوی پخش کتابی گرفته شده است. سپس خودشان به مرور آن کتاب را در بازار تزریق می کنند و کتاب توسط کتابفروشی ها و مردم بلعیده می شود.”

سانسور یکی از عمده چالش های حوزه نشر و ادبیات در ایران محسوب می شود ولی بنا بر آنچه از آمار استنتاج میشود کتاب در ایران قادر به ایجاد انقلاب فکری در سطح جامعه و تزلزل در بدنه قدرت نیست، چرا که جمعیت کتابخوان بسیار قلیل و ذائقه ها به آسانی قابل مدیریت هستند. لذا هزینه هایی نیز که سازمان های نظارتی متحمل می شوند و تمهیدات گسترده در این عرصه تا حد زیادی غیرضروری است.