جای تعجب ندارد که دلهره و تنش در بین مسئولان لشگری و کشوری ایران افزایش یابد. ایران به‌خوبی می‌داند که درست از همان وقتی که ترامپ روبروی تلویزیون نشست و به روشنی اعلام کرد که آمریکای او از برجام خارج شده فصل جدیدی برایش آغاز شده است؛ فصلی به غایت دشوار که هر آن چه دونالد ترامپ از آن روز تا به اکنون انجام داده را می‌توان زیر فصل مشت های محکم و متوالی آن گنجاند.

توافقی که ایران توانست در تابستان ۲۰۱۵ با شش قدرت جهانی به آن دست یابد، یک دست‌آورد تمام‌عیار برای این کشور بود. از دید ایران، این توافق به معنای پایین کشیدن فتیله‌ی هر گونه رویارویی مستقیم با آمریکا بود و یک گواهی حسن رفتار به شمار می‌آمد؛ گواهی که به همراه خود انبوهی پول آورده بود. مهم‌ترین دست‌آوردی که توافق برای ایران به همراه داشت اما نه همه‌ی این‌ها بلکه درست همان چیزهایی بود که توافق هسته‌ای درمورد آن ها سکوت کرده بود؛ تهران توانست رفتار منطقه‌ای خود و دخالت‌های مکرر در امور دولت‌های منطقه و نیز انبارهای موشکی خود را دور از دسترس هر گفت‌وگویی قرار دهد و همین امر هم در نهایت راه باعث شد که بتواند تمام آن دست‌آوردهای بزرگ مالی ناشی از توافق را در خدمت این موضوعاتِ بیرون از دسترس بنهد.

البته احتمالا ایرانی ها فکر می‌کردند که تبدیل شدن برجام به توافقی بین‌المللی خروج از آن را برای هر مدام از طرف‌های توافق ناممکن می‌کند و اشاره‌های جسته و گریخته‌ی ترامپ به نارضایتی از درونمایه و روح این توافق و ناخرسندی او از بندهای غروب آفتاب و از این که این توافق هیچ اشاره‌ای به رفتار منطقه‌ای ایران نداشته نیز صرفا تلاش های او برای اعمال فشار به ایران است و نه چیزی بالاتر. تیر آن ها اما به سنگ خورد و به چشم دیدند که ترامپ آدمی است که به سادگی هر چه تمام‌تر در موضوعاتی به غایت دشوار تصمیم‌هایی غیر عادی می گیرد.

چه بسا بالا رفتن سطح تنش و دلهره در ایران ناشی از این نکته نیز باشد که بازیگران سیاسی ایران دریافته‌اند که التزام بقیه‌ی طرف‌های توافق هسته‌ای به برجام نمی‌تواند جای خالی آمریکا را پر کند. آن ها در هفته‌های گذشته چندین بار به کنایه یا به وضوح از این سخن گفته اند که اروپایی‌ها توان آن را ندارند که ضمانت‌هایی سیاسی به آن‌ها داده یا زیان‌های اقتصادی ناشی از خروج آمریکا از برجام را جبران کنند. این را اگر در کنار پیام‌های روشن شرکت‌های اروپایی بگذاریم که گفته بودند اگر قرار باشد بین ایران و آمریکا یکی را انتخاب کنند قطعا آمریکا را انتخاب خواهند کرد آن گاه تکه‌های پازل کامل خواهند شد.

افزون بر این، حالا کاملا روشن است که خروج ترامپ یک عرض اندام و شوی تلویزیونی نبود. گامهای پی‌درپی دولت وی در راستای آمادگی برای دوران تحریم نفتی ایران که قرار است در چهارم نوامبر آینده آغاز شود نشان می‌دهد که آن‌ها در حرف‌های خود کاملا جدی هستند و مطابق برنامه پیش می‌روند. این بدان معناست که ایران درست در زمانه‌ای که درگیری‌های نظامی در کشورهای مختلف و التزام به حمایت از شبه‌نظامیان هم‌پیمانش انبوهی از بار مالی را بر آن تحمیل کرده باید با مشکل کاهش صادرات نفتی و غیر نفتی و کاهش درآمدهای ارزی ناشی از آن دست‌و‌پنجه نرم کند.

سخت‌ترین بخش ماجرا آن است که در نتیجه‌ی این تحریم ها ممکن است ورق برگردد و ایران در زمین خود با مشکلاتی روبرو شود. اگر به اعتراضاتِ اغلب اقتصادی اخیر که گریبان شهرهای مختلف ایران را گرفت نگاهی بیافکنیم آن‌گاه می‌شود گفت که افزایش مشکلات اقتصادی در نتیجه‌ی کاهش درآمدهای ارزی می‌تواند بر آتش این اعتراضات بنزین بپاشد؛ اعتراضاتی اقتصادی که البته با شعارهایی همراه شد که خواهان پایان دادن به مصرف سرمایه‌های ایرانیان در بیرون از مرزها برای حمایت از شبه نظامیان بود و مصرف کردن این مبالغ در راه حل مشکلات داخلی را فریاد می‌کشید.

درست است که نهادهای نظامی و غیر نظامی ایران توان عجیبی در خفه کردن اعتراضات و تکه‌تکه کردن آن‌ها و خاموش کردن آتش‌شان دارند اما واقعیت آن است که احساس ناامیدی از عملکرد دولت‌های متوالی نظام ایران را در معرض آزمون‌های دشواری قرار خواهد داد و اعداد و ارقامی که هر روز از بیکاری و فقر و سقوط ارزش ریال و فروپاشی خدمات اجتماعی این‌جا و آن‌جا منتشر می‌شود عاقبت یک روز دامن نظام ایران و دولت‌های متوالی آن را خواهد گرفت.

در کنار همه‌ی این‌ها باید گفت که اروپایی‌ها که سخن از پایبندی به توافق هسته‌ای رانده اند هم‌زمان بارها از این سخن گفته‌اند که نمی‌توانند سیاست‌های بی‌ثبات کننده‌ی منطقه‌ای ایران را تحمل کنند و همین باعث سایه افکندن باوری قدرتمند در میان همگان شده که کنترل سیاست‌های منطقه‌ای ایران کم از کنترل فعالیت‌های هسته‌ای آن ندارد.

به نکات دیگری هم در این بین می‌توان اشاره کرد؛ از جمله آن‌که تنش‌های پیچیده‌ی منطقه دیگر تنها در حوزه‌ی دولت‌های موجود در آن و یا در حوزه‌ی قدرت‌های منطقه‌ای نیست تا آن‌ها بتوانند از رهگذر توافقی منطقه‌ای یا با جنگی منطقه‌ای آن را حل‌وفصل کنند و حالا پای قدرت‌های جهانی درمیان است. دخالت همه جانبه‌ی روسیه در جنگ سوریه نشانی روشن از این نکته است و صد البته پذیرش نفوذ روسیه در سوریه از سوی طرف‌های مختلف جهانی در این میان بیش از هر چیز به معنای نفی قاطع منطقه‌ای و جهانی “سوریه‌ای ایرانی” است. سپردن کار «بازگشت ارتش سوریه به مرزهای این کشور با اسرائیل بر طبق قواعد سال ۱۹۷۴» به روسیه پیام روشنی به ایران بود که منطقه را ترک کند.

ایران هم البته حالا به خوبی می‌داند که موضوع اسرائیل در اجلاس هلسینکی به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است؛ آن هم از چشم‌انداز امنیت اسرائیل و کنترل دخالت‌ها و دست اندازی های ایران.

دخالت‌های ایران در یمن نیز حالا به در بسته خورده و بغداد و بیروت هم که ایران زمانی نه‌چندان دور جشن پیوستن آن ها به جبهه‌ی خود را گرفته بود حالا درگیر بحران‌های عمیق ناشی از عدم تشکیل دولت علی‌رغم انجام انتخابات هستند.

چه بسا این تصویر نه‌چندان روشن و شیرین است که سبب شده تنش و دلهره در تهران افزایش یابد؛ دلهره ای که به روشنی می‌شد آن را در سخنان حسن روحانی دید که تاکید می‌کرد که ایران در صورتی که نتواند نفت خود را بفروشد تنگه‌ی هرمز را خواهد بست. حرف روحانی البته به مذاق رهبر ایران و ژنرال‌های پر ستاره‌اش خوش آمد تا روحانی گامی فراتر بنهد و در حرف‌هایی که باز می‌شد نگرانی را در آن‌ها دید به ترامپ گفت که با دم شیر بازی نکند وگرنه پشیمان خواهد شد. بخش جالب ماجرا پناه بردن روحانی به ادبیاتی بود که زمانی صدام حسین آن را به کار برده بود: “صلح با ایران مادر صلح‌ها خواهد بود و جنگ با ایران مادر جنگ‌ها”.

کاملا عیان است که خاورمیانه دارد به سمت ماه هایی دشوار پیش می‌رود و مرکز ثقل تنش دارد از سوریه به سمت ایران تغییر می‌یابد. ایرانی ها هم گزینه‌هایی دشوار پیش رو دارند؛ یا باید زهر تلخ تحریم‌ها را دوباره بچشند و منتظر باشند که ترامپ برود یا باید گفت‌وگو را آغاز کنند؛ گفت‌وگوهایی هم‌زمان درباره‌ی برنامه‌ی هسته‌ای و نقش منطقه‌ای. و البته هر دو گزینه برای رهبر و ژنرال‌های او دشوار خواهند بود.

رفتن به سوی “مادر جنگ ها” اما در این میان گزینه‌ای است که به نظر می‌آید ویرانگرتر از همه چیز باشد؛ تجربه‌ی صدام این را به خوبی نشان داده است.