روایت شناسی داشتان های مثنوی

روایت شناسی داشتان های مثنوی


نویسنده: سمیرا بامشکی
ناشر: هرمس
زبان کتاب: فارسی
سال چاپ: ۱۳۹۱

درباره کتاب عظیم «مثنوی معنوی» مولوی آثار تحقیقی و شرح های مختلفی از سوی محققان ایرانی و غیر ایرانی نوشته شده است، اما کتاب «روایت شناسی داستان های مثنوی» اثر خانم سمیرا بامشکی کتاب در خور توجه ای است که توانسته تحقیقی نوین بر مثنوی معنوی باشد، چرا که داستان پردازی در مثنوی معنوی مانند دیگر جنبه های فکری، حکمی، عرفانی و فلسفی آن جایگاهی منحصر به فرد و کاملا متمایز دارد.

مثنوی به عنوان یک اثر تعلیمی سرشار از داستان ها و حکایت ها است، اما بر خلاف سنت داستان گویی در ادبیات تعلیمی، داستان پردازی برای مولوی در درجه دوم اهمیت نیست.

برای همین است که مولف در این کتاب می نویسد که «ریشه تمام پیچیدگی های روایی داستانهای مثنوی در این است که مولوی، به عنوان روای، داستان ها را هماهنگ با اهداف عرفانی، اخلاقی و تعلیمی خاص خود به کار می گیرد؛ در نتیجه در تمامی جنبه ها، سبک روایی مثنوی در خدمت انگیزه راوی متاثر از آن است».

هدف کتاب حاضر کشف و شناسایی ساز و کارهای سبک روایی مثنوی است که از این طریق می توان به الگوی سبک شناسی و فهرستی از امکانات روایی برای انوع داستان های کلاسیک فارسی دست یافت و زمینه ای برای خلق و ابداع شیوه های جدید فراهم کرد.

مولف برای دستیابی به این مقصود از روش «روایت شناسی» معاصر استفاده کرده است.

اما، چرا روایت؟ روایت یکی از کارآمدترین شیوه های ادبی و تعلیمی است. شاعران بزرگی چون مولوی وارث سنت های فرهنگی و ادبی بسیار کهن هستند و از اینرو داستان های آنان در تاریخ و ناخودآگاه جمعی بشر ریشه دارد. از آنجایی که داستان های تمثیلی بخش وسیعی از مثنوی را تشکیل می دهد و برترین شیوه و شگرد مولوی در القای تعالیم شیوه خاص روایتگری او است، با تحلیل داستان ها می توان به چگونگی روایتگری و نقش تداعی معانی در شیوه روایت مولوی پی برد.

یعنی اطلاع از سبک روایی متن به ما کمک می کند تا به ذهنیت نویسنده نیز نزدیک شویم و با شناسایی سبک روایی مثنوی به این پرسش ها پاسخ دهیم که انتخاب این شیوه خاص روایت چه تفاوتی را در بر داشت از متن یا داستان و معنابخشی به آن به وجود می آورد و مولوی تا چه حد توانسته است در اثر تغییر در شیوه روایت به خلق معنای جدید بپردازد.

برخی از نویسندگان و شاعران به نقل داستان هایی که از پیش در سنت شفاهی یا کتبی بوده است، نمی پردازند بلکه از میان آنها مواردی را بر می گزینند که با اهدافشان تناسب داشته باشد، داستان های مثنوی را نیز مولوی خود نساخته است، بلکه از طریق شکل های تازه بازگویی و روایتگری، از داستانی از پیش حکایت شده معناهای روایی جدیدی را پرداخته است. روایت یک شیوه استدلال و نیز یک شیوه بازنمایی است، زیرا انسان ها در قالب روایت می توانند جهان را درک کنند و می توانند درباره جهان بگویند.

شناخت کم و کیف روایت در اثر مولوی می تواند ما را با امکانات و توانایی های بزرگان ادب آشنا کند و زمینه ای برای خلق و ابداع شیوه های جدید فراهم آورد.

مطالعه این کتاب ما را با پرسش های جدی رو برو می کند که شاید و حتما هم به همین گونه است، باید تمام کتاب را به دقت مطالعه کرد. از پرسش های تامل برانگیز کتاب می توان به این موارد اشاره کرد: شیوه روایت مولوی با سایر آثار ادبیات تعلیمی مانند آثار عطار چه تفاوتی دارد؟ سبک روایی در داستانهای مثنوی چه ویژگی هایی دارد؟ مولوی چگونه توانسته است در داستان های خود هدف های عرفانی را پیگیری کند و به آنها نزدیک شود؟ مولوی چگونه با انتخاب ساختار خاصی برای داستان ها در تاثیرگذاری بیشتر بر خواننده توفیق یابد؟ عامل کانون ساز داستان ها درونی هستند یا بیرونی؟….

شیوه کار مولف در این کتاب به این گونه است که اولا تمام مثنوی تحلیل شده است، یعنی علاوه بر داستان های باعنوان، قسم دیگری از داستان هایی که عنوان ندارند و به سه نوع مثل، روایت آینده نگر و روایت تلویحی تقسیم می شوند، نیز بررسی شده اند و این باعث جامعیت، شمولیت و قطعیت نتایج تحقیق شده است.

گستردگی دامنه تحقیق سبب شده است که برای هر موضوع در این کتاب مثال های فراوانی ارائه شود که اگرچه حجم کار را افزایش داده اند، اما وجودشان لازم و ضروری است تا هم شمول الگوهای روایی کشف شده در سراسر مثنوی تایید شود و هم موضوع مورد بحث برای خواننده کاملا روشن شود و در توضیحات صرف سر در گم نشود.

همچنین بیشتر موضوعات مربوط به حوزه روایت شناسی در این کتاب مورد نظر بوده است و علاوه بر بررسی موارد مربوط به روایت (narration) مانند ارتباط زمانی میان روایت داستان، سطوح روایی، شیوه روایت در مثنوی، راوی، روایت شنو، کانون سازی و زمان، طرح (plot) در داستان های مثنوی و قواعد حاکم بر آن از آغاز تا پایان یک داستان مورد نظر بوده است که شامل این موارد می شود: عنوان داستان و کارکردهای آن، شیوه های آغاز داستان در مثنوی، شیوه های بازگشت به ادامه داستان در مثنوی، فرجام روایت و نوع پایان بندی در داستان های مثنوی، تحلیل داستان هایی که طرح اپیزودی دارند و سرانجام انوع داستان هایی که از میانه آغاز می شوند.

در این کتاب ۱۵۱ داستان اصلی و ۱۹۷ داستان درونه ای یعنی حدود ۳۴۸ داستان بدون احتساب مثلها، مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.

روایات« آینده نگر»، داستان هایی است که شرایط و احوال روز قیامت و روز مرگ را ترسیم می کند. این نوع روایات از سبک و سیاق روایت قرآن درباره این موضوعات پیروی می کند و متاثر از آیات قرآن، تماما با زبان حال ترسیم می شود.

در داستان خورندگان بچه فیل هنگامی که آن مرد خردمند به آن افراد هشدار می دهد که بچه فیل ها را نخورید، چرا که مادر آن ها دهان ها را بو می کند تا نشان بچه خود را بیابد و انتقام خود را بگیرد، رویداد بوییدن دهان برای راوی، مساله غیبت کردن را تداعی می کند که در هنگام غیبت، پروردگار بویای دهان خلق خواهد بود.

در این قسمت تفسیری درباره لحظات جان کندن مورد سئوال واقع شدن در قبر آغاز می شود. راوی تفسیرهای خود را درباره این موضوع به صورت یک آینده نگر بیان می کند.

شخصیت داستان شخصیت مختضر و رنجوری است که آنچه در سکرات مرگ می بیند، موضوع داستان است. آن رنجور فریب خورده گرزهای نکیر و منکر را می بیند و به اطرافیان خود می گوید این شمشیر بر بالای سر من چیست، اما آنها پاسخی می دهند که ما چیزی نمی بینیم و اینها خیالات تو است؛ اما چه خیالی که گرزها و تیغ ها پیش بیمار محسوس می شود و او را می بیند که تمام اینها برای او است، ولی دیگران نمی بینند.

در این قسمت راوی خطاب به روایت شنو این گونه نتیجه گیری می کند که در هر لحظه جانت در حال نزعی است و در این هنگام مراقب ایمان خود باش، عمر تو مانند همیان زر است و روز و شب دینارهایی است که خرج می کنی تا اینکه تمام شود. پس به جای هر آنچه از عمرت برداشت می کنی تقرب حق را به عوض آن بگمار و در تمامی کارها جز کار دین چندان مکوش، زیرا عاقبت خواهی رفت و کارهایت نیمه تمام خواهد ماند. این روایت کاملا متاثر از آیات پایانی سوره واقعه است.

در بررسی انوع روایت در مثنوی می توان نتیجه گرفت که روایت آینده نگر پس از روایت متعاقب پربسامدترین نوع روایت است.

به هر حال مولف معتقد است که بزرگترین دشواری این پژوهش به خود متن روایی مثنوی مربوط می شود. ویژگی ها و قابلیت های منحصر به فرد مثنوی نسبت به دیگر متون روایی در ادب فارسی تحلیل داستان های این متن را بسیار دشوار می کند.

روایتگری بر اساس تداعی آزاد در یک گفتمان شفاهی سبب شده است که دنبال کردن و پیگیری خط سیر روایت و طرح یک داستان در مثنوی بسیار دشوار شود.

تشکیل پیاپی سطوح روایی متعدد و آمیخته شدن و در هم فرو رفتن این سطوح با یکدیگر، وجود داستان های فراوانی که ظاهرا عنوان داستانی ندارند، اما داستان به شمار می آیند، شکست های پی در پی خط روایت و بازگشت های دیرهنگام و گاهی مبهم، سطوح چندگانه راویان و آمیخته شده آنها با یکدیگر و نبود قرینه هایی مانند نشانه های سجاوندی در تشخیص گوینده کلام و مخاطب همگی تحلیل یک داستان را بسیار دشوار می کرد، به خصوص که تحلیل داستان ها از جنبه های متعددی صورت گرفته است.

یکی دیگر از موضوعاتی که مولف در این کتاب سعی دارد آن را مورد بررسی قرار دهد بحث پیرنگ در مثنوی است، چرا که مولف معتقد است مقایسه میان داستان های مشترک مثنوی و آثار پیش از آن که در حکم ماخذ مثنوی هستند، ضروری است. طبیعی است که این مقایسه باید میان داستان های مشترک صورت بگیرد تا نحوه روایت متفاوت یک داستان مشترک روشن شود.

بسیاری از داستان های مثنوی ساخته خود مولوی نیست، بلکه ریشه های ژرفی در تاریخ و ناخودآگاه جمعی بشر دارد. البته مولوی تنها به نقل قول داستان هایی نمی پردازد که از پیش در سنت شفاهی یا کتبی بوده است، بلکه با توجه به اهداف عرفانی خود چیزهایی از آنها را برمی گزیند و شکل های تازه بازگویی داستانی از پیش حکایت شده و معناهای روایی جدید را پدید می آورد.

زیرا روایت در اسطوره و سنت های فرهنگی و فلسفی ریشه دارد و با بازآفرینی شاعرانه معنایی نو می یابد. اهمیت مقایسه مثنوی با آثار پیشین در روشن شدن این مطلب است که با وجود آنکه مثنوی اثری است که در ادبیات عرفانی و تعلیمی می گنجد نو آوری ها و ابتکاراتی در زمینه داستان پردازی دارد که نه تنها آثار پیشین از آن بی بهره اند بلکه در داستان پردازی جدید نیز تازه و منحصر به فرد است. مولف برای این مقایسه داستان هایی که میان منطق الطیر عطار و مثنوی معنوی مشترک است به عنوان نمونه انتخاب کرده است.

باید به این نکته هم اشاره کرد که اثر مولوی که در پی سنایی و عطار می آید با هیچ یک از آنها قابل قیاس نیست و از نظر داستان پردازی در اوج قرار دارد به طوری که استعداد و توانایی مولوی در این زمینه نیز در قیاس با دیگران چشمگیر است.

پرسشی که اکنون مطرح می شود این است که با وجود اینکه هدف مولوی به اذعان خود وی داستان گویی صرف نیست، راز شیوه روایتگری هنرمندانه وی در چیست. پاسخ به این پرسش در عوامل متعدد ریشه دارد، اما شاید یک دلیل آن آشنایی مولوی با الگوی همیشه حاضر در ذهن او یعنی شیوه روایی قرآن باشد، چرا که میان شیوه روایتگری قرآن و مثنوی شباهت های بسیاری وجود دارد.

کتاب حاضر از جمله پژوهش های نوین در عرصه شناخت لایه های عمیق ادبیات ایرانی – اسلامی است که توانسته با شیوه جدید پژوهشی به برخی از بن مایه های معرفتی آن راه یابد.

«روایت شناسی داستان های مثنوی» تالیف سمیرا بامشکی از سوی نشر هرمس در سال ۱۳۹۱ و در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه در تهران منتشر شده است.

کتاب حاضر بهترین پایان نامه دکتری است که حائز دریافت جایزه دکتر فتح الله مجتبایی شد.