چند روزی از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ نگذشته بود که تعداد زیادی از معترضان به نتیجه آرا دستگیر و بازداشت شدند. اما در هیاهوی دستگیری ها و اعترافات کسی باور نمی کرد که طرحی به نام علوم انسانی اسلامی و یا بومی سازی علوم انسانی کلید بخورد. گویا این موضوع فراموش شده بود.

درست بعد از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ عده ای تمام تلاششان را برای اسلامی کردن علوم به کار بردند. افرادی مانند دکتر غلامعباس توسلی که سرپرستی گروه علوم انسانی در ستاد انقلاب فرهنگی را در اوایل انقلاب برعهده داشت هنوز به خاطر دارد که روزهایی را که بین تهران و قم در رفت و آمد بود تا نتیجه ای از این پروژه حاصل شود.

این عده تصور می کردند که می توانند تمامی علوم حتی کشاورزی، شیمی، فیزیک و پزشکی را اسلامی کنند. دکتر توسلی از آن ایام می گوید: «از سال ۱۳۵۷ و با وقوع انقلاب اسلامی و طرح وحدت حوزه و دانشگاه، مسئله اسلامی کردن علوم انسانی نیز مطرح شد. این در حالی است که علوم انسانی هم باید از لحاظ علمی دارای مبانی صحیح باشد و هم در سطح جهانی مقبولیت عام پیدا کند. آن زمان ایده آماده ای برای اسلامی کردن علوم انسانی وجود نداشت.»

وی در ادامه می افزاید: «با موسسه “در راه حق” در قم به ریاست آقای مصباح یزدی ۱۸ ماه در تماس بودیم، تمامی مسائل علوم انسانی در جلسات مطرح می شد و اشکال می گرفتند، اما اشکال اساسی که بگویند این علوم عیبی دارد و یا کفریاتی دارد مطرح نشد…. بالاخره ما هم تلاش کردیم بدانیم نقاط بحرانی کجا است، ولی متاسفانه نتوانستیم بفهمیم که مسئله و مشکل آنها با این رشته ها چیست؟»

در همان اوایل انقلاب این موضوع پس از بازگشایی مجدد دانشگاه به فراموشی سپرده شد. اگرچه گاهی اظهارنظرهایی می شد اما چندان جدی نبود. تا این که در سال هشتاد و هشت و در دادگاه متهمان اعتراضات به انتخابات؛ دکتر سعید حجاریان در برابر قاضی دفاعیه ای را قرائت کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت.

او در بخشی از دفاعیه خود گفت: «فارغ التحصیلان علوم انسانی بخصوص در دانشگاههای خارج که به عنوان اعضاء هیئت علمی استخدام می شوند ناخود آگاه حامل آخرین دستاورد های ترجمه شده این علوم‌ به ایران هستند و هم اکنون می توان مشاهده کرد که دیدگاه های پست استوراکتورالیسم، پست مارکسیسم، فمینیسم و انواع مکاتب غربی تحت عنوان علم ترویج می شوند … احساس رعب نزد اندیشمندان غربی موجب ذلت نفس و پذیرش بی قید وشرط نظریات آنان می شود … البته موضوع اگر فقط یک نقیصه علمی بود قابل تحمل می نمود اما خطر آنجاست که نظریات علوم انسانی حاوی حربه های ایدئولوژیک هستند و قادرند به استراتژی و تاکتیک تبدیل شوند و در مقابل ایدئولوژی رسمی کشور صف آرایی کنند و آن را به چالش بکشند.»

ماجرای تحول در علوم انسانی به قدری جدی شد که رهبر ایران هم در سخنرانی های خود بر تحول علوم انسانی و اسلامی کردن علوم تاکید کرد. پس از اظهارات آیت الله خامنه‌ای به بسیاری از دستگاهها در کشور به تکاپو افتادند که علوم انسانی را هر چه سریعتر اسلامی کنند و در این راستا ستاد تحول علوم انسانی هم راه اندازی و چند همایش در کشور برگزار شد. این پروژه از دو سو قابل بررسی است:
۱- عده ای بحث اسلامی کردن علوم را اساسا کار بیهوده و عبثی می دانند که بر اساس ساختار ایدئولوژیکی از سوی نهادی دولتی ترویج می شود و در نهایت نیز بی نتیجه می ماند.

۲- عده ای دیگر نیز بر این باورند که اگر ماهیت علوم را به خوبی بشناسیم می توانیم برخی از وجوه آن را بر اساس نیازهای خود بومی کنیم. البته بومی سازی هم محدودیتها و ساز وکارهای خود را دارد که باید بر اساس آن حرکت کرد.

بر اساس این دو دیدگاه بازار اظهار نظرها داغ و البته بودجه های کلانی هم به منظور تحول در علوم انسانی برای حامیان گروه اول در نظر گرفته شد. تعداد اندیشمندانی که در این حوزه اظهار نظر کردند و تمام تلاششان این بود که راه صحیح را نشان دهند کم نبود. به قول عبدالکریم سروش: «می شنیدیم که می گفتند علوم انسانی نجس است، عین رسوبات غربی است، من همت کردم تا دو کار انجام دهم. چند سخنرانی کردم و از علوم انسانی دفاع کردم و از سوی دیگر به تدریس فلسفه تاریخ پرداختم تا جایگاه آنها را نشان دهم.»

لذا نشان دادن جایگاه حقیقی علوم انسانی و مواجهه آن با غرب مسئله کم اهمیتی نبود که عده ای از آن غفلت کرده باشند. افرادی چون فردید، آل احمد، شریعتی، شادمان، عنایت، شایگان، نراقی، نصر و مطهری حتی قبل از انقلاب اسلامی سال ۵۷ در این باب سخن بسیار گفته اند. اما کسانی که در این چند وقت اخیر سخنان مختلفی را ابراز کردند گویی دغدغه هایشان از جنسی دیگر اما در ادامه همان تعلقات اندیشمندانی که نام بردیم، بود.

کسانی چون دکتر سید جواد طباطبایی، استاد اخراجی دانشگاه تهران، سعی کرد تا توجه ما را به علوم انسانی از زوایه “امتناع اندیشه” و “بررسی تاریخ اندیشه سیاسی ایران” جلب کند. دکتر طباطبایی نگاه آل احمدی (غربزدگی) به دانشگاه و علوم انسانی را که ملهم از پدیده غرب زدگی می داند رد می کند و معتقد است که به خلاف گفته بسیاری، تاسیس دانشگاه توطئه نبود، بلکه ضرورت این کار به دنبال خلایی احساس شد که با توقف تولید علم در ایران سده هایی پیش از آن ایجاد شده بود. این خلا نیز تنها با تن دادن به منطق تجدد و علوم انسانی آنگونه که در اندیشه جدید غرب مطرح است، پر می شود.

از نظر دکتر طباطبایی که نقاد پروژه بومی کردن علوم انسانی در ایران است، «مسائل فکری ایران چنان پیوندهای ناگسستنی با جهان دارد که امکان ندارد مانند گذشته کبک وار سرمان را زیر برف کنیم و با بخش بیرون بدنمان شعار صادر کنیم. ایران در جهان است و بخشی از جهان هم در ایران. لذا علوم انسانی روی شناخت واقع بینانه از انسان شکل گرفته است. قبلا این تلقی وجود داشت که انسان موجودی قدسی است و کمال او هم عبادت دائمی و شناخت خداوند است.»

سخنان طباطبایی تا حدودی به دیدگاه نقیب العطاس، جامعه شناس مالزیایی شباهت دارد که معتقد است باید میان بومی سازی و اسلامی سازی تفاوت قائل شد و مبتنی بر نگاه چپگرایانه و ضد غربی خود ضمن نقد پروژه، ابتدا از بومی سازی تفکر دفاع کرد.

شاید بتوان توجه به ماهیت انسان و ساز و کار آن در جهان معاصر را از زبان کسانی شنید که دل در گرو مبانی سنتی دارند. کسانی چون سید حسین نصر که پیش از انقلاب در پروژه احیای تفکر ایرانی و اسلامی سهیم بود و بعد از آن نیز دوستدارانش همچون دکتر غلامرضا اعوانی این راه را ادامه دادند.

اعوانی که سالها ریاست موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران را بر عهده داشت و با حکم وزیر علوم دولت احمدی نژاد در تابستان ۹۰ از ریاست برکنار شد، در انتقاد از غربگرایی در رشته های علوم انسانی با کاروان نقادان همراه شد و گفت: «به دلیل سلطه تفکر غرب بر ایران در رشته علوم انسانی، هر چه اندیشمندان ایرانی هم می نویسند، در راستای همان اندیشه های غربی است.»

وی در بررسی معضلات و انحرافات رشته علوم انسانی در اظهار نظری گفت: «امروز به نظر می رسد علوم انسانی نیاز به یک تحول دارد و باید منطبق با فرهنگ، نیازهای فرهنگ و ارزش های علمی ما تدوین شود. سرتاسر متون برنامه ای که امروزه نوشته می شود، یا غربی است یا ترجمه از غرب و جمله ای از بزرگان ایرانی در آن جود ندارد که این برای فرهنگ غنی ما عیب بزرگی محسوب می شود.»

توجه به چنین رویکردی در جامعه علمی ایران طرفداران خاص خود را دارد اما متاسفانه این افراد هنوز حتی جزوه ای ارائه نکرده اند که دقیقا بدانیم که چگونه می توان بر اساس نیازهای امروز جامعه علوم غربی را اسلامی و یا بومی کرد. چرا که بومی سازی علوم انسانی بی معنی نیست اگر منظور از بومی سازی این باشد که این علوم صرفا به صورت محفوظات آموخته و آموزانده نشود؛ برای رشد و بسط آنها نهادهای دانشگاهی و تحقیقاتی در کشور وجود داشته باشد؛ بر اساس مبادی و مبانی آنها به مسائل مبتلا به مشکلات روزمره عینی پرداخته شود و به صورت فله ای و بی برنامه افراد گرفتار نشوند.

بر همین اساس دکتر رضا داوری اردکانی که هم اکنون ریاست فرهنگستان علوم ایران را بر عهده دارد به “پرسش از غرب” و تحقیق بنیادی ماهیت غرب تاکید دارد. او بر این باور است که «باید توجه داشت که سعی در یافتن مسائل و اینجایی کردن علوم انسانی یک ضرورت است. اما اگر علوم انسانی موجود را نمی پسندیم، باید بیندیشیم که چه علمی را طلب می کنیم و چه نیازی به آن علم داریم؟ آیا به آسانی می توانیم از علوم موجود دست برداریم؟ آیا فکر کرده ایم چگونه و بر چه مبنایی می خواهیم علوم انسانی دیگری تاسیس کنیم؟ من می خواهم بگویم که علم صاحب قدرت است و در اختیار ما نیست که آن را به هر جا می خواهیم، ببریم و به هر صورت که بخواهیم درآوریم. اگر بپنداریم که می توانیم علم مناسب و متناسب با فرهنگ و اعتقادات خود بسازیم، از آن رو است که دانشمندان با دانش یگانه می شوند و قدرت علم در وجود او تحقق می یابد. پس باید به فکر تحقق این شرط لازم باشیم و با علم اجتماعی و انسانی همراه شویم تا لااقل بتوانیم در علوم انسانی به تحقیقات اساسی بپردازیم وگرنه علم سرکش است و به هر صورت که ما بخواهیم در نمی آید.»

اما بودند و هستند کسانی چون دکترعبدالکریم سروش که در وایل انقلاب بر طبل علوم انسانی اسلامی و تئوریزه کردن مبانی جامعه انقلابی ایران کوبیدند اما کم کم و با شیبی ملایم از این کار دست شستند. چرا که یکی از علل دوری جستن سروش از بحث علوم انسانی اسلامی، پی بردن به کم اهمیت بودن این مسئله نزد وی است. از همین رو وی در دوران مسئولیت خود در ستاد انقلاب فرهنگی، یکی دو سخنرانی در این زمینه ایراد کرد و علوم انسانی را نه به صورت ذاتی که به صورت عرضی، قابل اسلامی شدن دانست تا به انقلابیون ایدئولوژی زده روزگار خود اطمینان خاطر دهد که «برای حفظ اسلام و اسلامی کردن دانشگاهیان، نیازی به حذف علوم انسانی در ایران اسلامی نیست.»

اما با تمام این تفاصیل نمی توان از سخنان حجاریان در دادگاه به سهولت گذشت و آن را نادیده گرفت. که چگونه موضوعاتی را طرح کرد که عده ای فرصت طلب برای کوبیدن فضای علمی و دانشگاهی به جان دانشگاه ها افتادند و راه پرسنگلاخ اسلامی سازی علوم انسانی را بی مبنا و بر اساس ساز و کار ایدئولوژیکی و امنیتی پیش بردند.

این ها همه گفته شد، بدون اینکه بدانند قدرت سرکش است و حجاریان برای رهایی خود چگونه این اسب بومی سازی را زین کرد و به شنوندگان خود گفت: «تحصیل حدود دو میلیون دانشجو از سه و نیم میلیون دانشجوی کشور در رشته های علوم انسانی مسئله نگران کننده ای است زیرا توانایی مراکز علمی و دانشگاهی در زمینه کار بومی و تحقیقات اسلامی در علوم انسانی و همچنین تعداد اساتید مبرز و معتقد به جهان بینی اسلامی رشته های علوم انسانی در حد این تعداد دانشجو نیست. بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفه هایی است که مبانی آنها مادیگری و بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی است و آموزش این علوم موجب بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی می شود. بنابراین آموزش این علوم انسانی در دانشگاهها منجر به ترویج شک و تردید در مبانی دینی و اعتقادی خواهد شد.»

با این حال کسی اعتراضی به برگزاری جایزه جهانی علوم انسانی اسلامی ندارد، زیرا یافتن ایده ای ناب برای این موضوع بسیار پسندیده است؛ اما اینکه بدون عمل و پشتوانه موضوعی مطرح شود قابل اعتماد نیست. امروز هم در برخی از مراکز علمی روسیه به دنبال اوراسیاگرایی هستند و کسانی نیز منتقد این وضعیت اند اما منتقدین آنجا و منتقدین اینجا هر دو به نیکی می دانند که علم ساز و کار خود را دارد و نه می توان بر اساس متن دفاعیه دادگاه به ساختار علمی رسید و نه در فضای ایدئولوژی زده راهی برای آن یافت.

افرادی همچون صدرالدین شریعتی که هشت سال ریاست دانشگاه علامه طباطبایی را بر عهده داشت و با روی کار آمدن دولت روحانی از ریاست کنار گذاشته شد صحبت از اختصاص یک میلیارد تومان اعتبار بودجه پژوهشی برای اسلامی کردن و بومی کردن علوم انسانی می کرد، اما امروز دولت روحانی شعار اعتدال می دهد و صدای اسلامی سازی و بومی سازی علوم انسانی رو به سکوت گذاشته است.