عبدالله عبدالله و اشرف غنی احمد زی، نامزدهای ریاست جمهوری افغانستان - عکس از اسوشیتدپرس

عبدالله عبدالله و اشرف غنی احمد زی، نامزدهای ریاست جمهوری افغانستان – عکس از اسوشیتدپرس

اشرف غنی و عبدالله عبدالله، رقبای انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، به جای سوار شدن بر ببر عوام فریبی ترجیح دادند سیاستمدارانه رفتار کنند. آنها تصمیم گرفتند به جای این که کشورشان را به سمت درگیری – و حتی جنگ داخلی – سوق دهند، در مورد اختلافاتشان بر سر نتایج انتخابات در چارچوب قوانین موجود مذاکره کنند.

آنها با چالشی جدی روبرو هستند اما مثل همیشه، در سیاست، هر چالشی یک فرصت نیز هست. اگر از این فرصت به خوبی استفاده کنند، افغانستان می تواند متحدتر و قوی‌تر ظاهر شود. اگر دو طرف در رفع اختلاف موجود شکست بخورند، سیکل نادرستی که با سقوط محمد ظاهر شاه، آخرین پادشاه افغانستان، در سال ۱۹۷۳ آغاز شد ممکن است با شدت بیشتری تکرار شود.

اولین کاری که این دو چهره سیاسی باید انجام دهند رفع کلیشه هایی است که بر فضای مطالعاتی سیاست افغانستان در مراکز بین المللی حکم‌فرما است.

یکی از این کلیشه ها این است که افغانستان را نمی توان یک ملت در نظر گرفت، بلکه این کشور شامل مجموعه ای از قبایل و گروه های قومیتی است. این از آن دسته اطلاعاتی است که واقعیت های موجود را تحت الشعاع قرار می دهد. در افغانستان حداقل ۱۸ جامعه قومیتی و مذهبی و چهار گروه اصلی زبانی وجود دارد. زمانی که این گروه های قومیتی- زبانی- مذهبی به هم می رسند در قبال تفاوت های خود کاملا آگاه هستند، اما زمانی که دیگران از بیرون به آن ها نگاه می کنند، تصور می کنند همه آن ها از یک خانواده هستند.

در افغانستان هیچ جنبش جدایی طلبانه ای وجود ندارد و هیچ کدام از مردم این کشور احساس تعلق به یک وجود بزرگتر – و معمولا موهوم – فرای مرزهای کشور خود ندارند. حتی برخی افغان ها آرزو دارند مناطق مرزی پاکستان را که محل زندگی قبایل پشتون هستند به خاک خود ضمیمه کنند. هیچ یک از مردم افغانستان به دنبال پیوستن به این قبایل پشتون در پاکستان نیستند.

همچنین هیچ یک از تاجیک های افغانستان خواستار پیوستن به خاک همسایه خود، تاجیکستان، نیستند. بعضی از آنها هم هستند که آرزو می کنند روزی تاجیکستان به افغانستان بزرگ بپیوندد. همین مساله در مورد ازبک ها و ترکمن ها (چاراویماق) نیز صدق می کند: آنها خود را از اول تا آخر، جزئی از افغان ها می دانند.

علاوه بر اینها، من هیچ هزاره ای – افغان هایی که اصالتا مغول هستند و مذهب شیعی دارند – را نمی شناسم که بگوید مغول ها اجداد ما هستند.

در افغانستان، جوامع قومیتی و مذهبی مثل چشمه های مختلفی هستند که به یک رودخانه می ریزند. مورد افغانستان یک نمونه بسیار خوب برای اتحاد در عین گوناگونی است. با این حال، این به هیچ وجه به معنای آن نیست که هویت های قومی و فرقه ای برای افغان ها اهمیت نداشته باشد؛ اهمیت دارد. افغان ها ترجیح می دهند گوناگونی‌شان در تمام زوایای اتحادشان تبلور پیدا کند.

با استفاده از نظام سهمیه بندی، آن گونه که غرب در طرح های «درست سیاسی» خود دیده، نمی توان به این هدف دست پیدا کرد. موفق ترین شاهان افغان این مساله را از روی غریزه درک کرده بودند و حکومت هایی را شکل دادند که منعکس کننده گوناگونی موجود در میان ملت افغانستان بدون توجه به سهمیه بندی بر اساس اطلاعات آماری بود.

کلیشه دوم این است که باید بر افغان ها با مشت آهنین معروف، حکومت کرد. هیچ چیز بهتر از حقیقت نیست. در سال ۱۹۷۰ زمانی که اولین بار به افغانستان سفر کردم، با وجود این که پادشاه و حکومت مرکزی تقریبا در ۹۰ درصد این سرزمین کم ترین حضور ممکن را داشتند، اما می توان گفت این کشور امن ترین نقطه دنیا بود. یک دهه بعد با وجود حضور ۱۰۰ هزار نیروی شوروی و نیم میلیون نیروی شبه نظامی کمونیست محلی، هیچ کس حتی در کاخ ریاست جمهوری در کابل امنیت نداشت.

در واقع افغان ها به مشت آهنین آلرژی دارند. اگر می خواهید به راحتی بر آنها حکومت کنید بهتر است بدانید که آن ها دستکش نرم را ترجیح می دهند.

کلیشه موجود دیگر این است که افغان ها بیشتر قبیله و طایفه هایی هستند که در کوه و بیابان سیر می کنند یا نهایتا در روستاهایی کوچک برای خود یک زندگی دست و پا می کنند. این مساله هیچ گاه صحت نداشته و ندارد. افغانستان همیشه حول یک یا چند منطقه شهری بزرگ شکل گرفته که خود در دوره ای پایتخت امپراتوری های بزرگ بوده اند. به عنوان مثال، غزنی پایتخت یکی از بزرگ ترین امپراتوری های مسلمانان در دوره حکومت سلطان محمود ترک بود. شهرهایی مانند بلخ و هرات هم از دیگر شهرهای مهم فرهنگ، دانش و ادبیات اسلامی- ایرانی بوده اند.

امروز بیش از ۲۵ درصد جمعیت افغانستان در شهرها زندگی می کنند و نرخ رشد شهری این کشور ۴ و۲ دهم درصد در سال است و این میزان دو برابر میزان زاد و ولد در این کشور است. جمعیت نوظهور شهری افغانستان با دیگر نقاط جهان، آمال و آروزهای مشترکی در مورد توسعه و دموکراتیزه کردن جامعه دارد.

نکته دیگری را نیز می توان به این تصویر کلی از افغانستان اضافه کرد. طی چهار دهه گذشته – یعنی از زمان سقوط ظاهر شاه – حداقل یک سوم جمعیت این کشور در برهه های مختلف طعم تبعید و آوارگی از وطن را چشیده اند. بسیاری از آن ها تا اروپای غربی، آمریکای شمالی و استرالیا رفته اند. گرچه بسیاری ترجیح می دهند به افغانستان باز نگردند اما ارتباط خود را با کشورشان حفظ کرده اند. این تجربه جهانی باعث ایجاد ترکیبی جالب میان بخش گرایی و جهان گرایی در این کشور شده است.

اگر این کلیشه ها را کنار بگذاریم، خواهیم دید که به راحتی می توان فهمید قانون اساسی فعلی افغانستان که بخش اعظم آن از سوی «کارشناسان» آمریکایی ناآگاه یا کمتر آگاه به مسائل این کشور دیکته شده، منعکس کننده واقعیت های افغانستان به عنوان یک دولت-ملت در حال مدرن شدن نیست.

نظام آمریکایی ریاست جمهوری که در آن یک فرد نمایندگی قوه مجریه را بر عهده دارد، حتی در خود آمریکا هم محدودیت هایش را نشان داده است. اگر ایالات متحده توانسته در این نظام دوام بیاورد، به خاطر نهادهای قدرتمندی است که طی دو قرن اخیر در این کشور رشد کرده اند؛ اما افغانستان که دارای چنین نهادهای قدرتمندی نیست نمی تواند توسط یک نظام ریاست جمهوری اداره شود.

بنابراین کاری که عبدالله و غنی باید انجام دهند موافقت بر سر اجرای اصلاحات بنیادین در قانون اساسی افغانستان است تا نظام ریاست جمهوری آمریکایی آن را با یک نظام پارلمانی، شبیه آنچه در کشورهای اروپای غربی در جریان است، جایگزین کنند. چنین نظامی شرایط لازم برای تشکیل دولتی ائتلافی که منعکس کننده اتحاد مردم افغانستان است – بدون شرط اتفاق آرا – را ایجاد خواهد کرد.

علاوه بر این باید از نظام به شدت متمرکز فعلی که پس از سقوط حکومت طالبان اعمال شده فاصله گرفت و در این مورد هم اصلاحات لازم را در قانون اساسی انجام داد. واگذاری قدرت و اختیارات از سوی دولت مرکزی افغانستان به بخش های مختلف جامعه متنوع آن ضروری است تا یک ساختار کامل فدرال به اجرا برسد.

درشکه دو نفره غنی – عبدالله برای دوران گذار اصلاح قانون اساسی افغانستان و سپس برگزاری انتخابات جدید محلی و ملی مناسب است. می توان برنامه هایی ارائه کرد تا وفاق ملی حول آنها شکل گیرد و بدین ترتیب افغان ها از یک جنگ داخلی نجات یابند.