شاهنامه، نسخه موجود در کتابخانه ملی ایران -  عکس از گتی ایمجز – 8 مارس 2005

شاهنامه، نسخه موجود در کتابخانه ملی ایران – عکس از گتی ایمجز – ۸ مارس ۲۰۰۵

بذری که میرزا فتحعلی آخوندزاده، از نخستین روشنفکران ایرانی پاشید، هرچند رشد نکرد، اما چند سال یک‌بار به قصد جوانه زدن و بالیدن سر از خاک بیرون می‌آورد. با این حال، انگار قرار نیست شرایط برای رشد چنین دانه‌ای فراهم شود.

آخوندزاده، از نخستین کسانی بود که پیشنهاد تغییر خط فارسی را با جدیت مطرح کرد و در مورد آن رساله و مقاله نوشت و پیشنهاد جایگزین کردن الفبای ابداعی خود را که الفبایی بدون نقطه با حروف متصل بود را به جای الفبای عربی داد.

در رساله مشهور آخوندزاده که به فارسی نوشته شده بود، نویسنده با اشاره به تاثیر و اهمیت الفبا در پیشرفت فرهنگ و تمدن‌ها، یکی از دلایل عدم پیشرفت کشورهای اسلامی را همین خط عنوان کرده بود.

او حتی پیشنهاد تغییر خط ترکی را هم به دربار عثمانی برد ولی آنجا نیز کسی از پیشنهادش استقبال نکرد. هرچند بعدها خط ترکی به علت همین اعتقاد به تغییر خط برای پیوستن به جهان متمدن عوض شد و حاصلش گسست بین نسل‌ها در این کشور و ناتوانی نسل‌های بعد در خواندن متون گذشتگانشان شد.

هرچند تلاش چندین ساله این نمایشنامه‌نویس و نویسنده ایرانی در مورد تغییر خط فارسی بی نتیجه ماند اما او در نامه‌ای در سال ١٢۵٣ به شاهزاده اعتضادالسلطنه وزیر علوم نوشت: «باز می‌نویسم و مادام که زنده‌ام خواهم نوشت تا این که خیال تجدید الفبا فیمابین کل ملت پراکنده شود. چنان که قریب پانزده سال است تخم این خیال را در خاک ایران و روم می‌پاشم. بی‌شبهه این تخم در عصر اخلاف ما خواهد رویید.»

اما انگار واقعا این تخم قرار است هرچند سال یکبار سر از خاک بیرون آورد و به دلیل مساعد نبودن زمینه و شرایط برای رشدش خشک شود.

پس از آخوندزاده در نخستین سال‌های مشروطه، برخی روشنفکران و تحصیل کرده‌های ایرانی، دوباره ایده تغییر خط را مطرح کردند. این افراد به همان دلایل پیشینیان، خط کشورهای اسلامی را نارسا می‌دانستند و حتی بعضی‌شان هم مثل آخوندزاده الفبایی هم ابداع می‌کردند. اما نه محیط آن روزگار برای پذیرش این گونه نظرات آمادگی داشت و نه آن خطوط پیشنهادی می توانست معایب خط کنونی را رفع کند.

شوق تجددخواهی از یک‌سو و خاطره تاریخی مشترک از فروریختن سلسله پادشاهی ایرانی به دست اعراب، آنها را به این فکر انداخته بود که همه مشکلات از زمان ورود اسلام به ایران آغاز شده و برای رهایی از این مشکلات و نزدیک شدن به غرب، چاره‌ای نیست جز خلاصی از خطی که به گمان‌شان عرب‌ها برای مردم ایران سوغات آورده‌اند.

این موج به ویژه در دوره رضاشاه که به دلیل منافع سیاسی از تفکرات بازگشت به ایران پیش از اسلام دفاع می‌کرد، اوج گرفته بود و روشنفکران و نویسندگان ایرانی تا آنجا در این مورد پیش رفتند که به عنوان مثال رحمت مصطفوی، مدیر مجله روشنفکر، در مقاله‌ای، الفبای فارسی را «مردار» نامید و گفت: «این خط مثل بختک روی زبان ما، روی روح و فکر نوآموزان ما و روی روح و فکر همه کسانی که حرفه‌شان نویسندگی یا ادبیات نیست و خط را برای احتیاجات روزانه و شغلی می‌خواهند، افتاده است.»

نویسنده دیگری که بر تغییر خط فارسی پافشاری می‌کرد صادق هدایت بود که از عرب‌ستیزی او و اصرارش بر لزوم بازگشت به گذشته ایران، هم زیاد شنیده‌ایم. اما او نیز در واقع محصول دوره و شرایط فکری خاصی است که تقویت‌کننده این دیدگاه در میان تحصیل کردگان و اروپا رفتگان ایرانی بود.

حس حقارتی که از دیدن پیشرفت تکنولوژی و هنر و ادب در غرب در میان این گروه از ایرانیان به وجود آمده بود، به حدی بود که به جست‌وجوی نقطه‌ای روشن در تاریخ خود برای عرضه آن در برابر غرب برآیند و چه چیزی از ایران باستان بهتر که هم از ایران عقب مانده آن روز بسیار دور بود و هم از عظمت آن زیاد گفته شده بود.

روشنفکران ایرانی وقتی ایران توسعه نیافته آن روز را کنار ایران گذشته خود می‌نهادند، میان این دو یک اتفاق بزرگ تاریخی را می‌دیدند که همان ورود اسلام به ایران بود وبه این نتیجه می‌رسیدند که شکوه و شوکت گذشته ایران به دست اعراب از بین رفته است.

غافل از آنکه به گفته تاریخ نگاران از جمله عبدالحسین زرین‌کوب، نویسنده کتاب «دو قرن سکوت» پایه‌های شوکت ایران ساسانیان آنقدر سست بوده که حتی وزیدن یک نسیم هم می‌توانست آن را فرو بریزد.

این افراد در یافتن راهی برای رسیدن به تجدد به وسیله زنده کردن گذشته آنچنان پیش رفتند که معتقد بودند هرچه در ده دوازده قرن پیش از آن ایران اسلامی به تن کرده را باید بر او درید و جامه‌ای نو برایش دوخت.

این لباس تازه از تغییر خط و زبان آغاز می‌شد و تا تغییر رسوم و آداب ادامه می‌یافت. اما از این نکته غافل بودند که ایرانیان در طی قرن‌ها آنچنان لباسی از ترکیب دو فرهنگ ایرانی و اسلامی برای خود دوخته که تنها به خودشان تعلق دارد و عاریه‌ای نیست.

روشنفکران ایرانی و مخالفان خط فارسی نه در دوره آخوندزاده موفق به اعمال نظرات خود شدند، نه در سال‌های بعد و نه اکنون که با پیشنهاد یک زبان‌شناس در مورد تغییر خط فارسی به رومیایی باز بحث در این مورد بالا گرفته کسی نمی‌تواند به این راحتی خطی که ایرانیان سال‌هاست با آن می‌خوانند و می‌نویسند را تغییر دهد.

چندی پیش کورش صفوی، استاد دانشگاه گفته بود که راه حلی برای مشکلات خط کنونی فارسی وجود ندارد، و پیشنهاد استفاده از خط رومیایی را مطرح کرد. به گفته وی ما در اصل از خط عربی استفاده می‌کنیم و نظام نوشتاری فارسی داریم؛ یعنی خط عربی را گرفته‌ایم و برای این‌که بتوانیم فارسی را با آن بنویسیم، تغییراتی در آن ایجاد کرده‌ایم.

هرچند برخی صاحبنظران معتقد هستند که خط فارسی نه تنها از عرب‌ها گرفته نشده بلکه کاملا ریشه در زبان پهلوی دارد. همچنان که به گفته فریدون جنیدی شاهنامه‌پژوه، عرب‌ها هم خط‌‌‌‌شان را از فارسی گرفته‌اند.

شاید بهتر باشد اگر به هم ریختگی‌هایی هم در این خط وجود دارد، راه آن به جای تغییر خط استفاده از یک رسم الخط درست در کتاب‌های درسی باشد نه تغییر خط که چیزی جز ایجاد فاصله‌ای عمیق میان گذشتگان و آیندگان نخواهد داشت و خطی بی‌هویت و بی‌تاریخ نخواهد بود.

از سویی آنچه ایرانیان قرن‌ها پیش از عرب‌ها آموخته‌اند و به خط و زبان و فرهنگ‌شان وارد شده، نه تنها عامل ضعف و عقب‌ماندگی این کشور نبوده بلکه به غنای فرهنگ و زبان‌شان نیز کمک کرده است.

به نظر می‌رسد بیش از آنکه مشکل روشنفکران ما در صد سال گذشته نارسایی‌های خط فارسی باشد، نگاه ستیزه‌جویانه آنها به فرهنگ و زبان و خط اعراب بوده، چرا که اگر این خط مشترک باعث عقب‌ماندگی بود، احتمالا ایده تغییر آن برای ترقی بیشتر بین اعراب هم مطرح می‌شد.