تظاهرکننده تونسی - عکس از خبرگزاری فرانسه

تظاهرکننده تونسی – عکس از خبرگزاری فرانسه

بسیاری از دوستان من از اصطلاح «بهار عربی» که توسط رسانه های غربی ایجاد شد و رواج یافت خوششان نمی آید. قدیمی ترین «بهاری» که من به یاد دارم، «بهار پراگ» در سال ۱۹۶۸ بود که طی آن آلکساندر دوبچک، رهبر وقت چکسلواکی که یک اسلواک بود موجی از اصلاحات را در چالش با خط سنتی کمونیستی که چکسلواکی از آن هنگام جنگ جهانی دوم دنبال می کرد، به ویژه خط دوره آنتونین نووتنی بین سال های ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۸ در پیش گرفته بود.

در همین حال پس از تجربه کوتاهی از اصلاحات، تانک های پیمان ورشو با پرچم دکترین برژنف به پراگ سرازیر شدند، دوبچک را سرنگون کردند، دکتر گوستاو هوساک را جانشین او کردند و غنچه های آن بهار را خشکاندند.

رسانه های غربی با امید به موج اصلاحاتی جدیدی که بی شباهت به آنچه در چکسلواکی رخ داد نباشد با عجله، گرایش اصلاحاتی را که رهبری چین و در راس آن دنگ ژیائوپینگ در سالهای ۱۹۷۷ و ۱۹۷۸ نشان داد را نیز «بهار پکن» نامیده بودند. بعدها، امواج گروه هایی که خواستار آزادسازی سریع بودند زنگ خطر را برای دولت چین به صدا در آوردند به طوری که دولت اشغال میدان تیان ان من در مرکز پکن را به زور پایان داد و بدین ترتیب جنبش اصلاحات در نطفه خفه شد.

منظورم از این اشارات تاریخی توضیح این بود که «بهار عربی» به عنوان یک اصطلاح، توصیف کننده تلاشی ناکام برای تحقق تغییرات بود، و این تلاش از آنجا ناکام بود که شرایط مناسب نبود. در سال ۱۹۶۸، رهبری شوروی هنوز پرتحرک و پویا بود، در حالی که در سالهای ۱۹۷۷ – ۱۹۷۸ ، اغلب جمعیت چین هنوز در مناطق روستایی دور از دسترس زندگی می کردند و با شهرنشینانی با افکار اصلاحاتی که در رویای بازکردن چین به روی فرهنگ غربی بودند، ارتباطی نداشتند.

البته در جهان عرب، تغییر حیاتی بود. تداوم رژیم های موروثی که سیاست و اقتصاد را در انحصار گرفته و کنترل نیروهای امنیتی را در دست داشتند و در همان حال ادعا می کردند جمهوری هایی هستند که بر اثر انتخابات بر سر کار آمده اند و به حکومت از طریق احزاب سیاسی پرداخته اند، منطقی نبود. بعضی از آنها حتی مدعی شده بودند که برای چهار دهه به نام «مقاومت»، «صداقت» و مبارزه انقلابی حکومت کرده اند.

بدین ترتیب این طبیعی بود که آنها شاهد تراکم شکایات باشند و نیز تمایل برای اصلاحات. در همین حال مشکل اینجا بود که دولت های جایگزینی که قادر باشند وارث این باصطلاح «سلطنت های جمهوری» باشند وجود نداشتند، رژیم هایی که قادر نبودند خود را بازسازی کنند یا پاسخی برای مشکلات فزاینده اقتصادی و شرایط رو به افول زندگی نداشتند.

مرگ محمد بوعزیزی – که خودکشی اش «بهار عربی» را به راه انداخت – در تونس تا حد زیادی اعتراض به شرایط سخت زندگی اش بود و مستقیما به مسائل منطقه ای یا بین المللی سیاسی ارتباط نداشت. همین تعبیر را می توان درباره رویدادهایی به کار برد که قیام سوریه را به راه انداخت، و اگر در مصر عناصر اجتماعی – سیاسی دیگری نیز دخیل بود اما در یمن و لیبی، عوامل قبیله ای نقشی مهم درکنار وخامت نهادهای دولتی و نبود شهروندی واقعی ایفا کرد.

تنها جایگزینی که آماده بوده قدرت را از نخبگان حاکم بگیرد در اغلب موارد اسلام سیاسی بوده است. چرا؟ در واقع علل متعددی وجود دارد و از جمله آنها اینست: اسلام دین اکثریت عرب ها است، احزاب اسلامگرا و گروه ها بهتر از همه سازماندهی شده اند، در سیاست مخفی بیشترین تجربه را دارند، از بهترین حمایت مالی برخوردارند و کمتر از همه چهره اشان با فسادی که شاخصه نخبگان حاکم قبلی بود، آلوده شده است. بدین ترتیب، گروه های اسلامی – در اشکال مختلفشان – قادر بودند نقشی بانفوذ در دوره انتقالی داشته باشند.

در همین حال، تلاش ها برای اصلاح کشورهایی که در آنها بهار عربی صورت گرفت به سرعت با مشکلات ساختاری برخورد کرد که خود موجب اوضاع وخیمی است که اکنون شاهد آن هستیم، اوضاعی که یا ممکن است به ایجاد دولت های ناکام بیانجامد و یا دولت های تحت الحمایه و یا هر دو. تونس، به لطف آنچه از ساختارهای دولتی قوی برایش باقی مانده، نهادها و اتحادیه های کارگری و نیز آزادی های اجتماعی سالم از این «بهار» با کمترین لطمات جان سالم به در برده است.

مصر نیز به کمک همبستگی اجتماعی اش با قدمتی چند صدساله در دوران حکمرانانی توانا که به شکلی موثر چه به صورت دموکراتیک و چه به صورتی غیردموکراتیک حکومت کرده بودند، از بدترین وضعیت نجات یافته است.

وضعیت در سوریه و یمن تا حدود زیادی متفاوت است، و هنگامی که عامل ایران هم در نظر گرفته می شود از آن هم پیچیده تر و خطرناک تر می شود. لیبی نیز ظاهرا دچار مشکلی جدی است و هیچ بازیگر داخلی یا جناحی ظاهرا نمی تواند آنرا از تجزیه و آشوب برهاند. ولید العلم وزیر خارجه سوریه اخیرا در مصاحبه مطبوعاتی در دمشق گفت که دولت او آماده است به جنگ با گروه های تروریستسی که رژیم سوریه و متحدان منطقه ای اش خود به ایجاد آنها کمک کرده و به آنها کمک مالی کرده اند، بپیوندد و در واقع از این گروه ها برای اهداف خودشان بهره گیرد.

موضع او آنهایی را که با ماهیت این رژیم و اقدامات مداوم آن به منظور بهره برداری از افراطگری فرقه ای برای جلوه دادن خود به عنوان دژی در مقابل این افراطگری آشنایی دارند، غافلگیر نکرد. در واقع سفیران غربی در دمشق و دولت های آنها تا همین اواخر بر این باور بودند که رژیم سوریه سکولار، لیبرال و تضمین کننده تنوع فرقه ای، مذهبی و نژادی در خاورمیانه است و علاوه بر آن حافظ قابل اطمینان صلح در مرز شمالی اسرائیل است. بسیاری رهبران کلیسای مسیحی نیز به ترویج این باور نادرست کمک کردند، و در مقابل اسرائیل خوشحال و مطمئن بود از اینکه بلندی های جولان، مانند سال های گذشته از ۱۹۷۴ تاکنون، آرام خواهد ماند.

از سوی دیگر این به نفع بسیاری طرف ها از جمله رهبری عراق بود که روابط قوی دمشق با سازمان های تروریستی و نقش آن در تسهیل نفوذشان در عراق به منظور لطمه به نیروهای آمریکایی، تسریع عقب نشینی آمریکا و گذاشتن عراق در اختیار ایران را نادیده بگیرند.

امروز می توانیم ببینیم که گروه داعش آنچه را انجام می دهد که از آن انتظار می رفت و تضمین می کند که غرب، رژیمی قاتل را بر آوار سوریه و عراق و حتی شاید لبنان در آینده احیا می کند. همچنین می توانیم ببینیم که چگونه ایران، با حمایت روسیه، به شدت از رییس جمهوری آمریکایی که اولویت مهم منطقه ای اش توافق با تهران است، نفع می برد.

این پیروزی های ایران تحولات جاری در یمن را هم شامل می شود، جایی که صعده، پایتخت حوثی ها، به مکان معاملات سیاسی تبدیل شده است.

در یک کلام، ما اکنون با چالشی به معنای واقعی ماهیتی روبرو هسیتم، اما من به شدت تردید دارم که ما متوجه این شرایط بشویم، یا آن به شکلی که باید برخورد کنیم.