صفوف طولانی رأی دهندگان در حوزه های رأی گیری همه، و بیش از همه گردانندگان انتخابات را، غافلگیر کرد.

صفوف طولانی رأی دهندگان در حوزه های رأی گیری همه، و بیش از همه گردانندگان انتخابات را، غافلگیر کرد.

سه سال پیش در میانه‌های خرداد ماه ۸۸، مردم ایران خود را برای شرکت در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری آماده می کردند. بازتاب گسترده مناظره های تلویزیونی چهار کاندیدای ریاست جمهوری، تردید و بی تفاوتی را در شهروندانی که اصطلاحا «رأی خاکستری ها» نامیده می شدند هدف قرار داده بود و بسیاری را که تا آن زمان درباره شرکت یا عدم شرکت در رأی گیری دو دل بودند، برای آزمودن بخت رأیی تأثیرگذار مصمم ساخت. صفوف طولانی رأی دهندگان در حوزه های رأی گیری همه، و بیش از همه گردانندگان انتخابات را، غافلگیر کرد.

ستادهای طرفداران میرحسین موسوی و مهدی کروبی در اقدامی مشترک، دست به تشکیل «کمیته صیانت از آراء» زده بودند تا با استفاده از تجربه انتخابات گذشته، امکان تقلب و تخلف سازمان یافته توسط طرفداران محمود احمدی نژاد که حالا برگزاری انتخابات را نیز بر عهده داشت را کاهش دهند. رهبری نظام با تکیه بر سپاه و بسیج و نیروهای امنیتی، سعی زیادی برای مخفی کردن طرفداری خود از احمدی نژاد نکرده بود.

اصلاح طلبان طرفدار محمد خاتمی که با ماه‌ها برنامه ریزی برای حضور مجدد وی در عرصه انتخابات، در ابتدا از حضور موسوی ناخشنود بودند، پس از کناره گیری خاتمی از نامزدی ریاست جمهوری به نفع موسوی، به دو دسته تقسیم شدند و بخش بزرگی از آنان به ستادهای موسوی و بخش دیگر به ستادهای کروبی ملحق شده بودند. اکثر نظرسنجی های رسمی و غیررسمی از پیروزی قطعی موسوی و یا دست کم کشیده شدن انتخابات به دور دوم رقابت میان وی و احمدی نژاد حکایت می کرد.

سرانجام، در روز بیست و دوم خرداد، رأی گیری با بی سابقه ترین حوادث انجام گرفت: تعلل ستاد انتخاباتی وزارت کشور در ارسال برگه های رأی به حوزه ها، تعطیلی زودهنگام صندوق ها در کشوری که در آن تمدید چندباره زمان رأی گیری به صورت یک عرف درآمده بود، هجوم لباس شخصی ها و به دنبال آن نیروهای امنیتی به ستادهای موسوی در شهرهای بزرگی مانند تهران و تبریز، دستگیری دهها چهره سیاسی اصلاح طلب در آخرین ساعات روز و اعلام پیروزی قطعی احمدی نژاد در حالی که شمارش بیشتر آراء در جریان بود، نشان از وقوع پدیده ای داشت که در روزهای بعد توسط میلیون ها معترض به نتایج اعلام شده، «کودتای انتخاباتی» نامیده شد.

حکومت که انتظار داشت موسوی و کروبی تحت فشارهای تبلیغاتی و امنیتی شکست خود را بپذیرند و پیروزی احمدی نژاد را تبریک بگویند، با ایستادگی غیرمنتظره آنها و اعتراض به تقلب و تخلف های گسترده و سازمان یافته دستگاه های رسمی مجری و ناظر انتخابات توسط آن دو مواجه شد. از همین رو و در اقدامی بی سابقه، رهبر جمهوری اسلامی منتظر اعلام رسمی نتایج از سوی شورای نگهبان قانون اساسی نماند و در اخبار نیمروزی شنبه بیست و سوم خرداد، موفقیت احمدی نژاد را به او و مردم تبریک گفت.

حرکت تبلیغاتی وسیع تلویزیون دولتی و آرایش نیروهای انتظامی و نظامی در خیابان ها اما، مانع گسترش تظاهرات اعتراض آمیز شهروندان نشد و بنا به اعتراف دستگاه های رسمی، راهپیمایی روز بیست و پنجم خرداد در شهرهای مختلف کشور و تعداد شرکت کنندگان آن در تهران به بیش از سه میلیون نفر بالغ شد. بدین سان، جنبش عظیم اعتراض مدنی شکل گرفت که با الهام از رنگ سمبل انتخاباتی ستاد موسوی، «جنبش سبز» نامیده شد.

شاید مهم ترین و پایدارترین نتیجه جنبش سبز، بسط آگاهی های سیاسی و اجتماعی در میان اقشار مختلف مردم در شهرهای بزرگ بود که به تدریج به شهرستان ها و روستاها نیز گسترش یافت. انتشار بیانیه های موسوی و کروبی و اخبار و اطلاعات توسط طرفداران آنها و نیز کانال های تلویزیونی ماهواره ای، سایت ها و وبگاه های اینترنتی در دسترسی شهروندان به حقایقی که تا آن زمان به واسطه انحصار خبری و تبلیغاتی دستگاه های خبررسانی و رسانه های دولتی یا شبه دولتی از چشم عموم پنهان نگه داشته می شد، یکی از مهم ترین ابزارهای مشروعیت بخشی کاذب به حکومت را از دست آن گرفت.

حالا دیگر دولت و دیگر بخش های حکومت در خانه شیشه ای قرار دارند و اخبار محرمانه بالاترین مراجع تصمیم گیری پس از چند روز، نقل مردم کوچه و بازار است. تعبیر موسوی مبنی بر این که «آگاهی، چشم اسفندیار خودکامگان است»، بازگوکننده پدیدار شدن همین واقعیت انکارناپذیر در جریان بازگشت ناپذیر تبادل اطلاعات است.

آگاهی شهروندان نسبت به قدرت خود در ایجاد حرکت های اعتراضی و بازتاب بین المللی آن نیز از دیگر دستاوردهای جنبش سبز است. مردم یک بار در سال ۱۳۷۶ و با انتخاب خاتمی، طعم پیروزی کار دسته جمعی بر علیه همه تمهیدات حکومتی را چشیده بودند، هر چند با اشتباه استراتژیک اصلاح طلبان در رویگردانی از نیروهای مردمی و منحصر ساختن تحرک سیاسی خود به حضور در چارچوب معادلات قدرت رسمی که تبدیل جنبش دوم خرداد به تعاملات حزبی و گروهی را به دنبال داشت، به تدریج از تأثیرگذاری در فرایندهای تصمیم گیری سیاسی و تحول در روندهای حاکم بر کشور نومید شده بودند؛ بار دیگر به قدرت اجماع عمومی برای تعیین سرنوشت و به پرسش کشاندن خط قرمزهای ترسیم شده توسط حکومت اقتدارگرا و انحصارطلب باور آوردند.

نمایش قدرت مردم در خیابان ها، حاکمیت را چنان دچار وحشت و سراسیمگی کرد که رهبری در خطبه های بیست و نهم خرداد، فرمان گشودن آتش به سوی معترضان و مباح دانستن سرکوب گسترده را صادر کرد.

سومین دستاورد مهم، بر هم زدن خط کشی ها و مرزبندی های تصنعی بود که طی دو دهه و با تمسک به استدلال های متکی به ایدئولوژی حکومتی شکل گرفته است. مرزبندی بین اصولگرایی و اصلاح طلبی، خودی و ناخودی، انقلابی و غیرانقلابی و مانند آن، در نخستین سخنرانی موسوی در ۱۳ اسفند ۸۷ در دانشگاه تهران مورد انتقاد وی قرار گرفت.

بر همین اساس بود که در ستاد انتخاباتی او، فعالانی از همه طیف های سیاسی یافت می شد. در اولین دیدار خصوصی موسوی و رهبری که درست پس از اعلام رسمی ورود به عرصه انتخابات در کنفرانس مطبوعاتی اش صورت پذیرفت، در مقابل اظهار نگرانی آیت الله خامنه ای در خصوص حضور و نفوذ اصلاح طلبان حامی خاتمی در ستاد، موسوی با اشاره به فراگیر بودن کمپین انتخاباتی خود گفت که درست نمی داند درهای ستادش را به روی افراد ببندد. فراگیری جنبش، اصلی بوده که با انتشار «منشور راه سبز امید» و تبیین نقاط مشترک مطالبات ملی، بار دیگر مورد تأکید قرار گرفته است.

و بالاخره باید به تحول مهمی اشاره کرد که به جابجایی مرجعیت های اجتماعی در پی تولد جنبش سبز مربوط می شود. پیش از آن، این مردم بودند که در انتظار موضعگیری ها و تصمیمات نخبگان سیاسی درون یا بیرون حکومت می ماندند تا باورها و کنش های سیاسی خود را تنظیم کنند. با بروز جنبش سبز و گسترش آگاهی ها، این شهروندان هستند که نخبگان را رصد می کنند تا میزان وفاداری، همراهی و همدلی شان با مردم را بطور مستمر ارزیابی کنند. اجماع گسترده و بی نظیری که بر عدم شرکت در انتخابات ۱۲ اسفند مجلس نهم پدید آمد، حاصل هوشمندی جریان اصلاح طلب در درک موقعیت خود در جنبش سبز و همراهی با خواست عمومی در بی اعتنایی به انتخابات نمایشی و فرمایشی بود که اکثریت مردم رغبتی به شرکت در آن نداشتند.

رأی دادن خاتمی در آن روز اما، شوک بزرگی به طرفداران جنبش سبز، بویژه اصلاح طلبانی که در غیاب رهبران در حبس جنبش، هویت خود را در حضور او تعریف می کردند وارد ساخت. حامیان عمل خاتمی در جستجوی توجیهی برای آن برآمدند. نظریه پردازانی همچون عباس عبدی، ضمن حمایت از رأی دادن خاتمی، خواستار بازگشت اصلاح طلبان به واقعگرایی، پرهیز از تندروی هایی که به نظر او ناشی از اشتباه محاسباتی موسوی و کروبی بوده، و جدا کردن حساب خود از جنبش سبز شده اند.

بر اساس همین بازنگری واقعگرایانه است که جنب و جوش زودرس انتخاباتی در میان طیف هایی از اصلاح طلبان، از جمله مجمع روحانیون مبارز، اعضای حلقه عبدالله نوری و چهره هایی مانند عارف از یک سو، و کارگزاران سازندگی مانند جهانگیری و روحانی از دیگر سو آغاز شده است.

منتقدان این نگرش که عمدتا از افراد دارای دیدگاه های نزدیک تر به موسوی و کروبی هستند، با یادآوری این که هدف استراتژیک اقتدارگرایان برای انتخابات سال ۸۸ اساسا حذف اصلاح طلبان حامی خاتمی از صحنه سیاسی بوده، تغییر مشی گروه تجدیدنظر طلب را ناشی از نگاه ابزاری (در مقابل اخلاقی) به سیاست، عدم درک نقش و تأثیرگذاری جنبش های اجتماعی در اصلاح روندهای سازمان یافته حکومتی، غفلت از تلاش حکومت برای ایجاد تفرقه در میان منتفدان و مخالفان خود، و بی صبری برای ورود به بازی قدرت در چارچوب سیاست رسمی می دانند.

در فضای امنیتی حاکم بر کشور و عدم امکان انجام نظرسنجی ها و تحقیقات میدانی، پاسخ به این پرسش که کدام یک از این دو دیدگاه در میان شهروندان ناراضی و منتقد به حاکمیت طرفدار بیشتری دارد، کار دشواری است، هر چند عدم مشارکت گسترده مردم در انتخابات مجلس نهم، نشانگر این واقعیت است که خاطره کودتای انتخاباتی سال ۸۸ هنوز در اذهان عموم زنده است. در شرایط کنونی، بعید به نظر می رسد که گرم شدن تنور انتخابات توسط اصلاح طلبان تجدید نظر طلب هم بتواند به بازگشت اعتماد شهروندان عادی به صندوق های رأی کمک کند، به ویژه با توجه به این واقعیت که رهبران جنبش سبز هنوز در حبس خانگی هستند و بسیاری از بازداشت شدگان، از جمله آنانی که وابستگی حزبی و سازمانی با اصلاح طلبان نداشته اند، هنوز در زندان به سر می برند.

به نظر می رسد منشأ اختلاف نظر میان طرفداران جنبش سبز و اصلاح طلبان تجدیدنظرطلب، به تفاوتی که میان «واقع بینی» و «واقعگرایی» وجود دارد باز می گردد. سبزها با واقع بینی نسبت به انحصارطلبی موجود در ساختار قدرت رسمی و عدم تمایل اقتدارگرایان برای پذیرش تنوع و تعدد جاری در جامعه ایران، عقب نشینی از کف خواسته ها و مطالبات ملی برای احقاق حقوق شهروندان را بازگشت به تلاش ناموفق حرکت اصلاحی هشت ساله خاتمی می دانند. این در حالی است که اصلاح طلبان تجدیدنظرطلب، امیدی به تغییر وضع موجود نداشته و صرف حضور خود در عرصه سیاسی کشور را، نقطه امیدی برای بقای دیدگاه خود می شمرند. روزهای پرتلاطمی که کشتی جمهوری اسلامی در آن قرار دارد اما، پیش بینی موفقیت هر یک از این دیدگاه ها را به عوامل متعددی مرتبط می کند که بخشی از آنها از دایره تأثیرگذاری هر دو دیدگاه بیرون است.