محمد علی جمالزاده - عکس از weare.ir

محمد علی جمالزاده – عکس از weare.ir

گاه زمین و آسمان دست به دست هم می دهند تا انسانی بزرگ پرورانده شود. هر از گاهی زمینه چنان محیا و زمانه چنان سازگار می شود که تمام استعداد هایی که در وجود یک هنرمند به ودیعه نهاده شده، به منصه ظهور برسند تا اثری درخشان به بشریت عرضه کند یا نقطه عطفی در تاریخ ادب و هنر شود. محمد علی جمالزاده یکی از این افراد است.

جمالزاده نویسنده و مترجم پیشرو سال های ۱۳۰۰ شمسی است که او را پدر داستان کوتاه زبان فارسی و آغازگر سبک واقع گرایی در ادبیات فارسی لقب داده اند. وی از پرکارترین نویسندگان عصر مشروطه است که آثار داستانی وی در مقابل نگارش های اجتماعی- سیاسی و پژوهشی وزین و ارزشمندش قلم اندازی هایی از سر تفنن بیش نیستند.

با این همه ناموری جهانی جمالزاده به مناسبت پیشگامی او در نوشتن داستان کوتاه به سبک اروپایی است. شیوه انشای سهل و شیرین ضمن بهره گیری از زبان رایج محافل و شرح امثال و حکم از ستودنی ترین ویژگی های نگارش های داستانی وی هستند. تازگی مضامین و داستان پردازی هنرمندانه که تصویر و تحلیل معانی را به کمال می رساند از عناصر برجسته داستان های وی هستند که تحسین و تمجید منتقدان را برانگیخته اند.

چنانچه قزوینی پس از خواندن “یکی بود یکی نبود” در نامه ای به وی می نویسد: “انشا و روانی عبارت و فصاحت لفظ و بلاغت معنی و انتخاب مواضیع نمکین و درعین اینکه زبان رایج محافل بلکه کوچه های طهران است از کلمات عامیانه و بازاری و مبتذل پاک بودن نمونه کامل العیار زبان فارسی حالیه است و اظهر صفات بارزه آن شیرینی و حلاوت است…”

سال های آغازین ۱۳۰۰ شمسی سال های تعیین کننده ای در بروز تجلیات گوناگون ادبیات معاصر ایران است. سال های دوران مشروطه که جامعه آبستن تلاطم انقلابی است دوران انقلاب فراگیر ادبی نیز هست که در آن داستان کوتاه و ادبیات معاصر فارسی در آثار داستانی جمالزاده نقطه عطف ادبیات مدرن ایران می شود. چنانچه تقی رفعت می نویسد: ” قاطع ترین نتیجه مستقیم یک انقلاب سیاسی” مثل انقلاب مشروطه “یک انقلاب ادبی است”.

اگرچه انقلابی که جمالزاده به آن دامن می زند بدعتی است که وی خود از آن خجل است و چه بسا اگر نبوغ ذاتی وی نبود شکل ادبی داستان کوتاه در ایران آن عصر جدی گرفته نمی شد و به ثمر نمی نشست. مقدمه “یکی بود یکی نبود” که نخستین مجموعه داستان های کوتاه ایرانی است خجلت جمالزاده را از داستان نویسی نشان می دهد: “این داستان ها را محض تفریح خاطر از مشاغل و تتبعات جدی تر و به دست دادن نمونه ای از فارسی معمولی و متداوله امروزه نوشته ام.” او هیچ گاه از داستان کوتاه نام نمی برد وهمواره از رمان سخن می گوید.

حسن میر عابدینی نویسنده و پژوهشگر نامدار اشاره می کند که “این نکته نشان می دهد که داستان کوتاه به عنوان یک نوع مستقل ادبی در آن سال های زیادنویسی و رواج تحقیقات فاضلانه در متون ادبیات کلاسیک چقدر بی اعتبار و ناشناخته بوده است.”

با این همه یکی بود یکی نبود به مذاق منتقدان ادبی دورانی که زبان فارسی به واسطه تاثیر ادبیات خارجی در حال استحاله و چه بسا اضمحلال است خوش می آید. چنانچه قزوینی در نامه اش می نویسد: “می خواهم فقط خدمت سرکار عرض کنم که اگرچه نمی دانم که درست الان سرکار در چه کار و بارید و در چه عوالمی سیر می کنید ولی شخصی که قوه ابداع این نوع عبارات حیرت انگیز که تالی سحر است ولی سحر حلال باشد و به هر عذری که باشد از قبیل تحصیل امر معاش و قدرندانی هموطنان و غیره به کار دیگر مشغول شود … و درین بحبوحه تلاطم امواج فتن و هجوم حوادث ناگوار نسبت به زبان فارسی که الان زمامش به دست مشتی احلاف هرزه درای که هر را از بر تشخیص نمی دهند افتاده خاموش بنشیند و بگذارد که این جوانان سبکسر اشتر گاو پلنگ که نه سواد عربی دارند و نه سواد فرنگی و نه سواد فارسی زبان فارسی را شرحه شرحه کرده تا ضربت آخری را بر آن بزنند در مقابل خدا و در مقابل وجدان عمومی و در مقابل وطن مسئول و مواخذ بلکه گناهکار است.”

جمال زاده داستان نویسی را شغل خود می دانست و بطور منظم به آن مداومت می ورزید ولی توفیق او در نوشته های بعدی به مرز “یکی بود یکی نبود” نرسید. از سوی دیگر انتشار “یکی بودیکی نبود” سبب شد که چماق های تکفیر بر ضد نویسنده بلند شود زیرا از این اثر نو “رایحه آزادی استشمام” می شد. هراس از واکنشهای آتی مخالفان و غرقه شدن در لذت های زندگی مهمترین دلایلی است که جمالزاده برای سکوت خود برمی شمارد. سکوتی که رفته رفته او را به حاشیه جریان پویای ادبی-اجتماعی می راند.

شخصیت محافظه کار وی تا حدی در تقابل با گذشته پر فراز و فرودش قرار می گیرد. وی فرزند سید جمال الدین واعظ اصفهانی بود. در سن دوازده سالگی به اراده پدرش برای تحصیل به بیروت فرستاده شد. جمالزاده در بیروت بود که اوضاع سیاسی ایران دگرگون شد. محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و هریک از آزادی خواهان به سرنوشتی دچار شد. پدر وی سید جمال در حال فرار به عتبات به چنگ عمال دولتی افتاد و به دار آویخته شد.

جمالزاده مدتی در بیروت بود و چون متمایل به تحصیلات دانشگاهی اروپایی شد از راه مصر خود را به فرانسه رسانید. سپس به توصیه سفیر ایران ممتاز السلطنه به سوییس رفت و در آن جا تحصیلات خود را ادامه داد و نهایتا به فرانسه منقل شد و دیپلم علم حقوق خود را از دانشگاه دیژون فرانسه گرفت.

وقوع جنگ جهانی موجب تشکیل کمیته ملیونی ایرانی در برلن برای مبارزه با سلطه روس و انگلیس در ایران شد. محمد علی به همکاری در این کمیته دعوت شد و ۱۵ سال با آن کمیته همکاری کرد. در همین مدت به همکاری قلمی با مجله کاوه و اداره امور آن دعوت شد و تا تعطیلی آن مجله در آن فعالیت داشت.

جمال زاده در رشته علم حقوق درس خواند ولی در آن مباحث یک سطر هم به قلم نیاورد. دانشگاه واقعی او دوره همکاریش با مجله کاوه در برلن بود که در آنجا با مستشرقان نامداری چون اسکار مان و گایگر آشنا شد و با ایرانیان دانشمندی چون محمد قزوینی و حسن تقی زاده نشست و برخاست داشت و نیز با اقران خود چون ابراهیم پور داوود و محمود غنی زاده درباره ادبیات و تاریخ و فرهنگ به صحبت و اندیشه می پرداخت. مقالاتی که از او در کاوه انتشار یافت او را روز به روز در پژوهش و نگارش دلیرتر می کرد. جمالزاده فعالیت فکری و نویسندگی را با پژوهش آغاز کرد و پیش از آنکه به داستان نویسی شهره شود نویسنده مباحث تاریخی و اجتماعی و سیاسی درخور بود. گنج شایگان (یا تاریخ اقتصادی ایران) که اولین و از مهمترین نگارش های پژوهشی وی است پنج سال پیش از یکی بود یکی نبود منتشر شد.

مقاله های پژوهشی جمال زاده در قلمرو ادبیات و تاریخ و تصوف متعدد و متنوع است و علاوه بر نگارش هایی در مجلات ۹ کتاب نیز در این حوزه منتشر کرده است. فهرست کتاب های داستانی وی به ۲۴ عنوان می رسد. توصیف داستان نویسی جمالزاده نیز به زبان های فرانسه روسی آلمانی و انگلیسی منتشر شده است. آنچه جمال زاده مصرحا در مباحث سیاسی نوشت مقاله هایی است که به هنگام اقامت در برلن و همکاری با مجله کاوه در راه مبارزه با نفوذ روس و انگلیس در وجله مذکور منتشر کرده است. پس از آن از نوشتن گفتارهای سیاسی دست کشید. اگر هم گاهی به نوشتن مطلبی درباره اوضاع می پرداخت جنبه های اجتماعی تاریخی را مطرح می کرد.

جمالزاده پس از تعطیلی کاوه به خدمت سفارت ایران در برلن آلمان درآمد و سرپرستی محصلین ایرانی به او واگذار شد. حدود هشت سال در این کار بود تا اینکه از سال ۱۹۳۱ به دفتر بین المللی کار وابسته به جامعه ملل پیوست و در سال ۱۹۵۶ بازنشسته شد. پس از برلن به ژنو مهاجرت کرد و تا پایان عمر در این شهر بود.

او در تمامی آثارش به درونمایه “ناکامی تاثرآور انسانی پاکدل در مصاف با تعصب و سنت” می پردازد و چنانچه میر عابدینی در کتاب خود می آورد: “در آثاری که بعد از یکی بود یکی نبود می نویسد تنها روحیه ای پذیرا و متحمل در ستیز با هرگونه تعصب مذهبی از خود نشان می دهد… جمالزاده برای رسیدن به این هدف به نوشتن داستان هایی خطایی و هشدار دهنده گرایش می یابد… داستان های متعددی که از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ به توسط جمالزاده انتشار یافته نشان دهنده این واقعیت است که او ناتوان از درک کشمکش های روحی نسل تازه همچنان در حال و هوای دوره مشروطه مانده و شیوه نویسندگی اش تغییر نکرده است جز اینکه بر تمایلش به اندرزگویی و انباشتن داستان ها از ضرب المثل های عامیانه افزوده شده است. او که با نوعی سادگی و خوش خیالی بی بهره از شناخت اجتماعی به زندگی می نگرد اشتیاق به دخالت در مسایل مهم زمانه را از دست می دهد.”

جمالزاده معترف است که از قالب داستان به عنوان وسیله ای برای جمع آوری حفظ امثال و حکم استفاده کرده است. وی می نویسد :”کتاب رمان و قصه بهترین گنج ها خواهد بود برای زبان” و می تواند “جعبه حبس صوت گفتار طبقات و دسته های مختلفه یک ملت باشد.”

او بر اساس ضرب المثل ها داستان می سازد تا جنبه های آموزشی آن هارا آشکار سازد، گاه از برخورد تجدد و سنت می نویسد و گاه به هجو اخلاقیات عمومی می پردازد.

به اعتقاد میرعابدینی جمالزاده “در تعلیق فکری خاصی به سر می برد از سویی به تبلیغ تجدد اروپایی می پردازد و با تعصب و سنت به عناد بر می خیزد و از سوی دیگر ندای بازگشت به ریشه های بومی را سر می دهد و روشنفکران تجددخواه را هجو می کند و ستایش از مردم عامی می پردازد که حافظ همان سنت ها و تعصب هایند.”

از وی بیش از ۴۰ اثر ترجمه ای و نیز نوشتار های تفننی که در قالب ۳ کتاب جمع آوری شده اند و نگارش های خاطراتی به جای مانده است. او بیش از ۸۰ مقاله نیز در زمینه نقد و معرفی کتاب منتشر کرده است.

جمال زاده در بخشش و کمک به اشخاص دانشمند گشاده دست بود. وی پیش از مرگش قسمتی از کتاب های کتابخانه خود را به کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران بخشید. ضمنا اجازه داد ثلث مبلغ از حقوق تالیف کتاب های وی صرف خرید کتاب براه همان کتابخانه شود ثلث دیگر به دانشجویانی داده شود که مستحق کمک و علاقه مند به تحقیقات ادبی باشند و ثلثی دیگر به یکی از موسسات خیریه در شهر محل تولدش، اصفهان پرداخت شود.

وی در سن ۱۰۲ سالگی در یک آسایشگاه سالمندان در ژنو سویس درگذشت.