معرفی آثار عربی به مخاطب خارجی یک مساله فرهنگی صرف نبوده و با سیاست ارتباط دارد

 

طه حسین ـ ادوارد سعیدـ امین معلوف

 

علی حسن الفواز

آیا می توانید دنیایی بدون ترجمه را تصور کنید؟ آیا اصولا می توان زبان جهانی یا استعماری یا ملی یا مقدس واحدی را متصور شد که از توان پیوند همه جهانیان با یکدیگر برخوردار باشد؟‌و یا اینکه آیا می توان اندیشه و معانی را تنها در یک قالب ارتباطی گنجانید؟

پرسش های مطرح شده و مهم نه فرضیه هستند و نه توهم. آگاهی درباره نیاز به ارتباط و درک دیگری و کاهش گسست های فرهنگی و علمی و شناختی ملت ها از اهمیت فراوانی برخوردار است. قدرت و ظرفیت زبان برای برقراری ارتباط هم از این مساله ناشی می شود. فیلسوفان و انقلابیون و لشکرکشان و پیامبران از طریق همین زبان ضمن بیان دیدگاه و اندیشه به بسط سلطه و نفوذ پرداختند. همچنین، کارکرد زبان در تحریک ابزارهای اندیشه و شکل گیری آگاهی و تولید آثار ادبی و فرهنگی و غیره قابل ملاحظه است.
مساله معرفی ادبیات عرب یک مساله فرهنگی صرف و به دور از سیاست و برنامه ها و اهداف و استراتژی های سیاسی نیست. عواملی که منجر به توقف روند ترجمه می شوند بی ارتباط با ضعف این استراتژی ها نیستند. برنامه هایی که از کارکرد مطلوب برای انسان محور کردن فرهنگ و علوم و معارف برخوردار نیستند. آدرونو بر این باور است که فرهنگ یک صنعت است و می توان ابزارهای استفاده از فرهنگ را چارچوب بندی نمود. صنعت فرهنگ با توجه به این ویژگی ها حائز اهمیت بوده و چنانکه بازار به مصرف کننده نیاز دارد فرهنگ هم به پروژه ها و سیاست های کلان و بازار -مخاطبان- و نیز بازیگرانی نیاز دارد که به تدوین برنامه های فرهنگی و اجتماعی بپردازند. مترجمان به عنوان یکی از گروه های تدوین کننده فرهنگ مطرح هستند چرا که این گروه نقش مهمی در شکل گیری دیدگاه مخاطبان آثار ترجمه شده ایفا کرده و پیوند فرهنگی مشترکی با فرهنگ های دیگر برقرار می کنند. مترجمان در واقع بخشی از این فرهنگ های انسانی هستند. مفهوم دهکده جهانی به دنبال جهانی شدن و به منظور مشارکت واقعی و ارتباط بین همه و انسان محور شدن جهان رواج یافت.
توقف و نبود برنامه هایی برای ترجمه آثار فرهنگی عربی به زبان های دیگر از ناکارآمدی عمیق سیاست های فرهنگی و نبود برنامه های درست در جهت گسترش دامنه ترجمه خبر می دهد. با یک نگاه آماری به آثار ترجمه شده به عربی و تالیفات ترجمه شده از عربی می توان به شکاف عمیق بین این دو پی برد. اگر هم بخواهیم درباره جوایز جهانی مثل «نوبل» و «من بوکر» صحبت کنیم باز هم این چالش زبانی و سیاسی و چارچوب و ساختار حاکم بر این قبیل برنامه ها مطرح می شود.

-ترجمه و سیاست

اما در واقع، چه نهادی تنظیم و نشر آثار ترجمه شده را بر عهده دارد؟ البته پاسخ به این سوال تکان دهنده به نظر می رسد چرا که هیچ برنامه ای نه در وزارتخانه فرهنگ و نه در اتحادیه ها و مراکز فرهنگی کشورهای عربی در این راستا در نظر گرفته نشده است. آثار ترجمه شده تنها محصول تلاش های فردی و یا چند نهاد معین مثل موسسه اماراتی کلمه هستند. روند ترجمه در این ارگان ها یا به منظور پژوهش و تحقیق و یا در راستای مطالعات آینده پژوهی علمی و گاهی هم مغرضانه انجام می شود! تا جایی که دچار توهم درباره دیگری شده ایم و شیوه های سلطه گری و نظریه پردازی ها و نام قهرمانان و شهرها و خیابان ها و دانشمندان و انتشاراتش لحظه ای دست از سر ما بر نمی دارد. ما از یک زاویه بسته و محدود به جوایز بین المللی و نمایشگاه های کتاب و مفاهیم و ارزش های مدرنیته و غیره نگاه می کنیم، گویی که این مسائل تنها به دیگری مربوط می شود و ما در این میان، تنها نظاره گر یا مصرف کننده هستیم.

ترجمه و توهم انسان شناسی

تفکیک دو مبحث فرهنگ ترجمه و انسان شناسی دشوار است. این موضوع به ویژه در مورد نگاه دیگری به آیین و رسوم و لهجه ها و اندیشه و لباس و دیدگاه مردم عرب درباره مسائل جنسی و زن و غذا بروز پیدا می کند. این حوزه ها مورد توجه همیشگی بسیاری از شرق شناسان اروپایی و آمریکایی متخصص در رشته های انسان شناسی قرار گرفته و به همین دلیل هم برخی از آنها مصرند تا برخی کتاب های تاریخی را دوباره ترجمه کنند، کتاب هایی که ناگفته هایی درباره آداب و رسوم و یا تحولات تازه جهان عرب به ویژه بهار عرب را بیان می کنند. برخی این آثار از تحولات تازه در کشورهای عربی نه به عنوان جنبش انقلابی بلکه به عنوان رویدادی که از برخی گروه های هویت طلب و فرقه گرای سرکوب شده پرده برداشته تعبیر می کنند. اما به هر حال، ترجمه چند رمان و کتاب در مقایسه با آثار ترجمه شده به عربی بسیار ناچیز به نظر می رسد.

حالا وقتی بحث نجیب محفوظ مطرح می شود که او برنده نوبل ادبیات شد و آثارش هم به برخی زبان ها ترجمه شده و یا اینکه برخی نویسندگان مغرب عربی فرانکفونی برنده جایزه گنکور شده اند و یا مثلا وقتی چهره های جهانی دیگری مثل ادوارد سعید یا امین معلوف را در نظر می گیریم مساله پیچیده تر به نظر می رسد. البته اینکه نجیب محفوظ برنده نوبل شده معیار نیست. بی گمان، محفوظ شایستگی دریافت چنین جایزه ای را دارد اما دلیل اینکه غربی ها او را در خور نوبل دیدند برمی گردد به سلیقه متخصصین غربی در رشته مردم شناسی. اینها با رمان های محفوظ با یک دنیای دیگر و مصر و چهره های مصر و ماهیت تحولات اجتماعی و سیاسی و طبقاتی این کشور از اواخر قرن نوزدهم به این طرف آشنا شدند. البته نقش عوامل ترجمه ای و سیاسی و فرهنگی را هم نباید نادیده گرفت. در آثار نجیب محفوظ می توان انتقاد از مقدسات و یا مسائل روزمره را ملاحظه کرد. دیدگاه او درباره هویت جمهوری مصر که همزمان با پدیده منفور عبد الناصر از دید نهادهای سیاسی و استشراق غرب شکل گرفت در موضع غربی ها سهیم بود.
پدیده رواج آثار ادوارد سعید در کشورهای انگلوفونی بیانگر تلاش های سیستماتیک و پیگیر برای ترجمه آثار عربی به زبان های دیگر نیست. این نویسندگان عرب مطرح در غرب، اصولا بخشی از پروژه فرهنگی غرب بوده و ارتباطی با برنامه های فرهنگی عربی و گزینه ها و رویکردها درباره ترجمه آثار ادبی و فرهنگی و نحوه معرفی آثار تاریخی و معاصر عربی به مخاطبان خارجی ندارند.

مترجم نه خائن

عده ای این بحث را پیش می کشند که مترجم خائن است. کسانی که این مساله را مطرح می کنند نه تنها دیدگاه شناختی وسیعی ندارند که هیچ بلکه گویی زبان های دیگر از هر طرفی آنها را مورد حمله و ارعاب و حتی استعمار قرار می دهند و با هستی و هویتشان بیگانه می کنند.

ترجمه آثار ادبی عربی همواره با اتهام خیانت روبرو بوده است، گویی که همه نبردها و جنگ ها و کشمکش ها از چارچوب نظامی و سیاسی خارج شده و تنها در قالب زبانی محدود گشته که می تواند نقش مهمی در محو و حذف هویت ما ایفا کند. این مساله به قدری برجسته شده که حتی بیشتر جریان های ایدئولوژیکی (ناسیونالیستی) یا گروه های متعصب چپ گرا با دیده شک و تردید به دیگری می نگرند و به بهانه های گوناگون حاضر به گفت و گو با دیگری نیستند. حکومت های خودکامه عربی هم با سوءاستفاده از این موضوع، فرهیختگان را خائن معرفی کرده و در صدد حذف آنها تلاش می کنند.
نبود برنامه های حکومتی منجر به رشد توهم خیانت مترجمان شده است. علاوه بر این، برنامه خاصی برای ترجمه آثار ادبی عربی به منظور برقراری پیوندهای مشترک فرهنگی و تمدنی با دیگری در نظر گرفته نشده است. وزارتخانه های امور خارجه کشورهای عربی هیچ اقدامی برای تدوین سیاست های فرهنگی متکامل و متقابل با دیگری اتخا‍ذ نکرده اند. گویی منافع و دیپلماسی و سیاست در عرصه بین المللی تنها در چارچوب سیاسی قابل تعریف هستند. کما اینکه، نمایندگان وزارتخانه های آموزش عالی در سفارت کشورهای دیگر تنها به پیگیری مسائل دانشجویان اعزامی به خارج می پردازند و اصلا توجهی به ایجاد روابط فرهنگی و تنظیم برنامه های مشترک در حوزه ترجمه نمی کنند. این اقدامات فرهنگی می تواند بستر ساز چشم اندازهای گسترده تر و تازه ای در روابط و حوزه گفت و گوی فرهنگ ها بر مبنای اصل برابری شود. تنها در پرتو نقش آفرینی این نهادها می توان به فعال سازی روند ترجمه امیدوار بود. روندی که نیازمند ابزارها و پشتوانه مالی و لجستیکی است. نهادهای مدنی ما از چنین توانمندی هایی برخوردار نیستند. حکومت های عربی همه مراکز تصمیم گیری و مالی و امنیتی را در دست دارند. از این رو، تنها این حکومت ها هستند که ابزارها و ساز و کارهای لازم برای پیشبرد چنین طرح های راهبردی را در اختیار دارند.