گروه های تروریستی

گروه های تروریستی

پیدایش گروه های اسلام گرای افراطی، به علت تنگ کردن عرصه بر گروه های اسلام گرای «میانه رو» است. این استدلال را افراد وابسته به گروه های دینی بسیار تکرار کردند. دولت های غربی هم برای مدت زمانی به این استدلال قانع شدند و حتی بر حکومت های عربی اصرار می کردند تا عرصه را برای احزاب سیاسی دینی باز کنند، و آن ها را از طریق دموکراتیک یا از طریق مشارکت و سهمیه بندی، در حکومت داری مشارکت دهند.

به نظر می رسد مشارکت دادن میانه روها، افراط گرایان را دور می کند، اما لا اقل در منطقه عربی ما هیچ مدرکی دال بر این نظریه وجود ندارد. مشکل اسلامگرایان در مفهموم مشارکت است که از نظر آن ها به معنی انحصار قدرت است. البته برخلاف اسلامگرایان در ترکیه و اندونزی، که این نکته را می دانند و تحت سایه رژیم هایی سکولار حکومت می کنند. کما این که «لیبرالیسم اسلامی» بر آن ها غالب است و شباهتی به اسلامگرایی عرب های تند رو ندارد. هدف گروه های مذهبی سیاسی، صرف نظر از ابزارها و شعارهایی که سر می دهند، دستیابی به قدرت است، سپس بعد از آن تبدیل شدن به رژیمی سلطه گر است!

با عمل ثابت شد که بسیاری از احزاب مذهبی عربی، با وجود صحبت کردن در مورد مفهوم اعتدال و همزیستی، گروه های انحصار طلب هستند. در تاریخ کنونی ما، نمونه های بسیاری وجود دارند که به چهار مدل از آن ها استدلال می کنم.

تجربه اول ایران بود. سیل عظیم مردمی که در خیابان های تهران تظاهرات کردند و خواستار سرنگونی شاه شدند و از آیت الله خمینی در فرودگاه استقبال کردند، ترکیبی از نیروهای سیاسی بودند که بر تشکیل نظامی جمهوری که اجازه جمع گرایی را بدهد، توافق کردند. آن چه اتفاق افتاد این بود که اسلام گرایان پس از رسیدن به قدرت، شروع به وضع کردن و تصویب قوانینی کردند که همه احزاب دیگر را بجز خودشان، طرد کرد. سپس به ظلم و ستمی به مراتب بیشتر از آن چه رژیم شاه انجام می داد از رقبای خود خلاص شدند. دهها هزار نفر از طرفداران احزابی مانند حزب سکولار «توده» و «مجاهدین خلق»، کشته شدند.

دومین تجربه در سودان بود. پس از سرنگونی جعفر النمیری، سودانی ها خواستار نظامی سیاسی و پلورالیستی بودند، و در واقع انتخابات برگزار شد و حزب امت پیروز شد و حزب فدرال در مرتبه دوم قرار گرفت. اما حسن الترابی، رهبر حزب اسلامی که در جایگاه سوم قرار گرفت، با عمر البشیر توطئه کردند و با انجام کودتایی، از ۲۶ سال پیش تا به امروز بر سودان حکومت می کنند.

تجربه سوم در نوار غزه بود. سازمان آزادی بخش فلسطین در سال ۲۰۰۶ موافقت کرد، بنا به توافقنامه اسلو، انتخابات پارلمانی برگزار شود، و آمریکایی ها بر این سازمان فشارهای بسیاری وارد آوردند تا به جنبش حماس اجازه مشارکت دهد، آن هم بر طبق این تئوری: «حضور و مشارکت اسلام گرایان آن ها را بیرون خواهد کشید». نتیجه این شد که حماس با ۷۶ کرسی از اصل ۱۳۲ کرسی پیروز شد و کابینه تشکیل داد، ولی پس از یک سال شریک خود، جنبش فتح را طرد کرد و همه نوار غزه را به دست گرفت و از رقبای خود، با قتل و یا بیرون کردن آن ها خلاص شد.

هیجان انگیز ترین تجربه، حکومت اخوان در مصر بود. شاید دوران حکومت آن ها کافی نبود تا بتوان بر مقاصد و اهداف آن ها قضاوت کرد. اما بسیاری از اقدامات آن ها ، مانند کنترل قوه قضائیه و تعیین دادستان کل، اشتباهاتی بود که باعث بر اندازی هر نظام دموکراتیکی در حکومت داری می شود، و نشان از غلبه کردن آن ها بر قدرت و قانون اساسی بود.

بنابراین، در طی نیم قرن، حتی یک نمونه عربی پیدا نکردیم که بتواند ظرفیت احزاب مذهبی در همزیستی و دموکراسی را اثبات کند. حتی تونس، که حزب «النهضه» آن، نمونه ای از اعتدال است، در واقع پس از به زور خارج کردن اخوان در مصر، معتدل شد. «النهضه» در انتخاباتی که پس از انقلاب برگزار شد، ۸۹ کرسی از ۲۱۷ کرسی را به دست آورد و برای دو سال قدرت را در دست گرفت و سعی کرد برای تنگ کردن حلقه بر رقبای خود قانون اساسی را تغییر دهد ولی موفق نشد.

بدتر از عدم بلوغ احزاب مذهبی، این است که به قدرت رسیدن آن ها از افراط گرایی جلوگیری نکرد. چرا که نوار غزه، از فعالیت های گروه های افراط گرایی رنج می برد که حماس را تکفیر می کنند و برای مبارزه با آن فراخوان می دهند، و حماس مسجد آن ها را ویران کرد و تعدای از آن ها را کشت. در سودان بیش از یک بار گروه های تکفیری مشابه، ظهور کردند که حکومت البشیر تا به امروز با آن ها مبارزه می کند. حتی در طی یک سال حکومت اخوان در مصر، گروه های افراط گرا، عملیاتی بر ضد ارتش مصر در سینا انجام دادند. همچنین در زمان حکومت «النهضه» در تونس، گروه های تندرویی ظهور کردند و دو نفر از رهبران مخالفان را ترور کردند و تعدادی سرباز را در مرزها سر بریدند.

این بحث ما را به دو نتیجه می رساند؛ اول این که دیکتاتوری احزاب دینی کم نیست، و دوم این که به قدرت رسیدن آن ها، از ظهور گروه های افراطی جلوگیری نمی کند. همه این ها تأکید می کند که استدلال «محدود کردن میانه روها باعث ظهور افراط گرایان می شود»، فقط افسانه است. تازه اگر اصطلاح «میانه روها» را قبول داشته باشیم!

بدیهی است، که این منطقه از گسترش جدی بیماری روانی خطرناکی رنج می برد، و برای مبارزه با آن کار چندانی صورت نمی پذیرد، اما ممکن نیست که برای رهایی از افراط گرایی، با به قدرت رساندن گروه های دینی، به آن ها پاداش دهیم.