شادی شماری از مردم مصر پس از پیروزی السیسی در انتخابات ریاست جمهوری - عکس از آژانس عکس خبری اروپا

شادی شماری از مردم مصر پس از پیروزی السیسی در انتخابات ریاست جمهوری – عکس از آژانس عکس خبری اروپا

دکتر شادی حمید، عضو مؤسسه بروکینگز، در آمریکا به دنیا آمده و مدرک لیسانس و فوق لیسانس خود را از دانشکده امور خارجه دانشگاه جرج واشنگتن و همچنین مدرک دکترای خود را در رشته علوم سیاسی از دانشگاه آکسفورد دریافت کرده است.

شادی حمید پیش از این به عنوان متخصص دیپلماسی عمومی در وزارت امور خارجه ایالات متحده و مشاور سناتور دایان فینشتاین سرگرم کار بوده است. او سپس به عنوان مدیر پژوهش در پروژه “دموکراسی در خاورمیانه” در مرکز گسترش دموکراسی و حکومت قانون دانشگاه استنفورد فعالیت داشته است. حمید پیش از پیوستن به بروکینگز در واشنگتن، مسئول پژوهش مرکز بروکینگز در دوحه بود. او اخیرا کتابی تحت عنوان “وسوسه های قدرت: اسلام گرایان و لیبرال دموکراسی در یک خاورمیانه جدید” منتشر کرده است. در ادامه، گفت‌وگوی ما را با او می خوانید:

الشرق الاوسط: چرا تصمیم گرفتید این کتاب را بنویسید و امیدوارید نتیجه آن چه باشد؟

شادی حمید: وسوسه های قدرت را به این دلیل نوشتم که می خواستم قدری از هیاهوی روزانه، تیترها، توییت ها و کامنت های فیسبوکی فاصله بگیرم و تلاش کنم بفهمم گروه های اصلی اسلام گرا چرا و چگونه در طول زمان تکامل پیدا می کنند و یک سری مکانیسم های سببی پیدا کنم. قصد داشتم “حقیقتا” تفکرات و ایدئولوژی های آن ها را جدی بگیرم، نه اینکه آن ها را معادل امروزی دموکرات مسیحی ها بدانم یا اینکه خط سیر آن ها را خط سیری از پیش تعیین شده به سمت و سوی لیبرالیسم یا هر پایانی که برای آنها دوست داریم متصور باشیم، فرض کنم. اسلام‌گراها، اسلام‌گرا هستند، به یک دلیل: چون به چیزی اعتقاد دارند که متفاوت است.

این چیز متفاوت دستکم بر اساس تعریف، غیرلیبرال است و به همین دلیل، درگیری بین لیبرالیسم و دموکراسی در جریان است – موضوعی که در کتاب به تفصیل راجع به آن صحبت کرده ام. اما آنچه من اعتقاد دارم این است که اسلام‌گراها هرچه باشند و به هر چیزی که اعتقاد داشته باشند، این “حق” را دارند که غیرلیبرال باشند. ممکن است از این واقعیت خوشمان نیاید، اما باید آن را درک کنیم.

لطفا برای ما کمی از تجربه شخصی خودتان در مورد رهبران اسلام‌گرا بگویید. نظرتان در مورد بعضی از آنهایی که ملاقات کرده اید، مثل رئیس جمهور سابق مصر، محمد مرسی، چیست؟

نوشتن این کتاب واقعا ۱۰ سال طول کشید. طی سال های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۵ یعنی زمانی که در امان زندگی می کردم تحقیق راجع به جنبش های اسلامی را آغاز کردم. از آن زمان تلاش کرده ام تغییرات رخ داده در رفتار گروه های اسلامی را در شرایطی که ناگهان آشفته و به هم ریخته شد، دنبال کنم. من جدا اعتقاد دارم برای اینکه بتوانید رفتارهای جنبش های اسلامی را درک کنید، باید کاری ساده انجام دهید: با آن ها صحبت کنید، سعی کنید آن ها را بشناسید و همزمان سعی کنید نگرانی ها و آمال آن ها را درک کنید.

پیش از اینکه محمد مرسی به ریاست جمهوری برسد مدتی را با او گذراندم. من و احتمالا خود او، هیچ وقت خوابش را هم نمی دیدیم روزی او بتواند نه تنها اولین رئیس جمهور منتخب مردم مصر باشد، بلکه به یکی از چهره های جریان‌ساز در تاریخ این کشور تبدیل شود.

مرسی یکی از نیروهای وفادار به اخوان المسلمین بود. او به هیچ وجه یک اندیشمند صاحب نظر یا استراتژیک نبود. او همچنین با اپوزیسیون لیبرالی مخالف بود و معتقد بود چنین رویکردی اساسا با رفتار عمومی مردم مصر همخوانی ندارد.

اینچنین تفکری در ذهن یک حزب سیاسی قابل تحمل و درک است، اما در ذهن یک دولت خیر. از سوی دیگر، مرسی در میان رهبران اخوان المسلمین، تنها چهره ای بود که در جاهایی از روسای جمهور پیشین ایالات متحده تاثیر پذیرفته بود.

اصلی ترین تفاوت بین اسلام‌گرایان مصر و تونس در چیست؟

آنچه در تونس وجود دارد اما دیگر کشورهای منطقه از آن بی بهره اند، نهادهای مدنی، رسانه و احزاب اپوزیسیون قوی، تاثیر گذار و بعضا سکولار است. در این کشور، بروز کوچک ترین نشانه ای مبنی بر “اسلامی سازی” در جامعه با مقاومت شدید روبرو خواهد شد. بنیانگذار تونس، حبیب بورقیبه، نه تنها یک حاکم مستبد بود، بلکه حاکم مستبدی بود که به شدت تحت تاثیر لائیسیته فرانسوی بود. لائیسیته مفهومی است که بر جدایی کامل دین از سیاست تاکید دارد. البته در مدل آنگلو- ساکسون تا زمانی که به جدایی کلیسا و دولت احترام گذاشته شود، فضای ابراز وجود زیادی به مذهب داده می شود. مدل بورقیبه با مدل انگلو- ساکسون متفاوت بود.

این تکامل چندین باره جامعه تونس که طی چندین دهه رخ داده را نمی توان نادیده گرفت یا روند پیشرفت آن را وارونه کرد؛ این همان چیزی است که جنبش النهضه متوجه آن شده است. به طور مثال، قانون احوال شخصیه تونس یکی از پیشرفته ترین قوانین منطقه است و از حمایت مردمی بالایی نیز برخوردار است. النهضه در نهایت با این قانون کنار آمد، نه به خواست خود بلکه به اجبار.

اگر به طور خلاصه بخواهم بگویم، در حالی که جنبش النهضه در تونس و جنبش اخوان المسلمین در مصر هر دو از یک مکتب فکری هستند به خاطر شرایط ویژه بافتاری که در آن حضور داشته اند، کاملا متفاوت از یکدیگر رشد کرده اند. نکته دیگری که در اینجا باید به آن اشاره کرد، نقش تاریخی است که رشید الغنوشی رهبر و بنیانگذار النهضه در یکی کردن هویت این جنبش و جمع کردن بخش های مختلف آن زیر یک چتر واحد ایفا کرد. اخوان المسلمین در مصر از رهبران و اندیشمندان کاریزماتیک بی بهره بوده است – حسن البنا یک استثنا بود. در مصر ساختار سازمانی و گاهی اوقات سخت این جنبش که اصطلاحا به آن تنظیم گفته می شود، باعث عبور از برخی چهره ها می شود و وجود آن ها را در روند تکاملی جنبش در طول زمان بی معنی می کند.

چرا حکومت اسلامی در مصر ناموفق بود؟

قبل از هر چیز فکر می کنم نمی توان گفت در مصر «حکومت اسلامی» برقرار شده بود. اسلامی سازی انجام شده توسط حکومت در طول دوره یک ساله ریاست جمهوری مرسی نتیجه ای به دنبال نداشت. اخوان المسلمین همان محاسبه گرانی که بودند باقی ماندند – آن ها این بار دچار اشتباه محاسباتی هم شدند. مرسی و اخوان المسلمین با وجود اینکه قدرت قانون‌گذاری و اجرایی خوبی داشتند، تقریبا هیچ قانون “اسلامی” وضع نکردند. تنها قانونی که در دوره مرسی وضع شد قانون صکوک یا اصول و مبانی ابزارهای مالی اسلامی بود.

به اعتقاد من بسیار مهم است که مخالفت هایی که با اخوان المسلمین در جریان بوده را مخالفت با “اسلام گرایی” نبینیم. اگر به دلایل [جنبش] تمرد که خواستار براندازی حکومت مرسی بود نگاهی بیندازیم می بینیم که هیچ کدام اشاره ای به محافظه کاری مذهبی اخوان المسلمین ندارد: اول، در سطح مردم، نارضایتی عمده ای وجود داشت چرا که دولت مرسی نتوانست وعده های اقتصادی که داده بود را عملی کند و ثبات را به کشور باز گرداند. دوم، در سطح نخبگان لیبرال کشور، مسائل فراتر از این ها بود. این درست همان جایی است که درک شکاف های بنیادین ایدئولوژیک در قلب فضای سیاسی دنیای عرب اهمیت پیدا می کند. آن ها از اخوان المسلمین می ترسیدند، نه تنها به خاطر اقداماتی که انجام داده بود بلکه برای اقداماتی که ممکن بود در آینده قصد انجام آن ها را داشته باشد.

چرا اخوان المسلمین یا حتی گروه های میانه رو تر مثل النهضه، فارغ از این که چه می گویند یا چه می کنند، همیشه با مخالفت های شدید روبرو می شوند؟ ترس از آن ها بیشتر از روی حدس و گمان است – البته این خود مشکل ساز است – هرچند ریشه در واقعیت تفاوت های ایدئولوژیک دارد: در واقع اسلام‌گراها و غیر اسلام‌گراها نگاه متفاوتی به جامعه دارند که این شامل مسائل بنیادین – و تقریبا متافیزیکی – راجع به معنی، درون مایه و هدف دولت-ملت است.

بعد از همه این ها واضح ترین دلیل قرار می گیرد؛ در مصر هر رئیس جمهوری که به شیوه دموکراتیک انتخاب می شد، چه اسلام‌گرا و چه غیر از آن، با سلسله مشکلات سخت و پیچیده ای روبرو بود که طی چندین دهه ایجاد شده بودند. این خود یکی از دلایل عمده ای است که باعث بی ثباتی فضای پس از انقلاب ها می شود؛ انقلاب توقع مردمی را بالا می برد – توقع هایی که اجرای آن ها در دنیای واقعی سیاست امکان پذیر نیست. درست به همین دلیل بود که بسیاری به اخوان المسلمین توصیه می کردند برای انتخابات ریاست جمهوری کاندیدایی معرفی نکند – گناه اصلی این گروه در واقع همین بود – اما به دلایلی آن ها به این مسیر پرتاب شدند.

چرا همین اتفاق برای اسلام‌گراهای تونس نیفتاد؟

رهبران النهضه در شرایط دیگری قرار داشتند: اول، آن ها با گروه های سلفی روبرو نبودند که به شدت دین را به همه حوزه های سیاست وارد و آن را به منتها الیه راست منحرف می کنند.

دوم، بعد از اولین انتخاباتی که برگزار شد، دومین حزب بزرگ این کشور یک حزب سکولار بود، کنگره جمهوری (CPR).

سوم، تونس در تاریخ خود دخالت نظامیان در سیاست را ندیده است و این بسیار مهم است. بن علی ارتش را رقیبی بالقوه می دید، بنابراین سعی کرد آن را در فاصله ای دور [از سیاست] نگه دارد. دوره گذار تونس هم اساسا متفاوت بود – رژیم پیشین کمتر نقطه تمرکز بود و تونسی ها می توانستند بار دیگر از نو شروع کنند و نهادهایی برای عبور از دوره گذار ایجاد کنند که مورد مقبولیت طیف وسیعی از خطوط ایدئولوژیک هم قرار داشته باشد.

چهارم، اسلام‌گراهای تونس از اتفاقات رخ داده درس گرفتند، چرا که شاهد اتفاقات جولای ۲۰۱۳ در مصر بودند. آن ها کاملا ترسیدند اما به جای اینکه برای قبضه کردن قدرت حجوم ببرند (که قطعا با شکست مواجه می شد) ترجیح دادند در گوشه ای با احتیاط و خویشتن‌داری آرام بگیرند. آنها تصمیم گرفتند زنده بمانند تا بتوانند روزی بجنگند، بنابراین در تقابل با اپوزیسیون سکولار کوتاه آمدند و در طول تابستان از قدرت کناره گیری کردند؛ هرچند در یک دموکراسی عادی، از دولتی که بر اساس سازوکارهای دموکراتیک بر سر قدرت آمده این کار بعید است.

آیا درست است که اسلام‌گراها به طور کلی اعتقادی به دموکراسی ندارند؟ و زمانی که از آن برای رسیدن به قدرت استفاده کردند، دست به امحای آن می زنند؟

من متوجه هستم که این ترس از کجا می آید اما این ترس کاملا از روی حدس و گمان است. در طول تاریخ “یک فرد- یک رای- یک عمر” نمی بینیم که در جایی ثبت شده باشد که اسلام‌گراها تصمیم بگیرند به قدرت برسند تا بتوانند روند انتخاب دموکراتیک را از میان بردارند. بیشتر جنبش های اسلامی در دنیای عرب، و همچنین در جنوب و جنوب غرب آسیا در سازوکارهای دموکراتیک شرکت کرده و به آن احترام گذاشته اند.

یکی از بحث های من در این کتاب این است که در خاورمیانه، دموکرات ترین روابط درون سازمانی را می توان در احزاب اسلامی دید؛ جبهه عمل اسلامی در اردن یکی از بهترین نمونه ها است. حالا ممکن است یکی بگوید که شاید سناریو “یک رای – یک عمر” در آینده رخ دهد.

خوب، من به عنوان یک تحلیل‌گر نمی توانم احتمال وقوع اتفاقی که هنوز نیفتاده را رد کنم. من می گویم باید مواظب باشیم و بر اساس اتفاقی که ممکن است رخ دهد یا خیر، در مورد جنبشی به شدت متکثر و متنوع حکم قطعی صادر نکنیم. اگر به تاریخ رجوع کنیم می بینیم که اسلام‌گراها در مقایسه با سکولارها و لیبرال‌ها، در احترام به سازوکارهای دموکراتیک سابقه بهتری دارند. خوب این عجیب است که تعهدات دموکراتیک یک گروه را برجسته کنیم اما رفتار دموکراتیک گروه دیگر را نبینیم.

باید بین “لیبرال دموکراسی” و “دموکراسی” تفاوت قائل شد. گروه های اسلامی عمده مثل النهضه و اخوان المسلمین ممکن است به روند دموکراتیک اعتقاد داشته باشند، اما این لزوما به این معنی نیست که آنها لیبرال هستند یا به زودی لیبرال می شوند.

به هر حال، اسلام‌گراها، به هر دلیلی اسلام‌گرا هستند. آن ها می خواهند از روندهای دموکراتیک برای اهداف غیرلیبرالی استفاده کنند، اما با استناد به این نکته نمی توان گفت آن ها به دموکراسی اعتقادی ندارند.

در کتاب خود نوشته اید “فشار و سرکوب می تواند باعث میانه روی احزاب اسلامی شود”، منظورتان چیست؟

در ابتدا زمانی که تحقیقاتم را روی جنبش های اسلامی آغاز کردم، این تصور را داشتم که اسلام‌گرایان در صورتی که در روندهای دموکراتیک وارد شوند، میانه رو تر می شوند. اما تحقیقات من در سال های پس از آن به این نتیجه ختم نشد. احتمالا کسی این یافته را دوست نخواهد داشت – خودم هم با آن احساس راحتی نمی کنم – اما این چیزی است که من در تحقیقاتم به آن رسیده ام و باید آن را بدون توجه به هیچ چیز دیگری بیان کنم.

در واقع بحث من یک بحث توصیفی راجع به تاثیرات سببی فشار و سرکوب در یک شرایط خاص است، این بحث هنجاری نیست. این بدین معنی نیست که سرکوب “خوب” است؛ این یعنی اینکه سرکوب، قدرت آن را دارد که رفتارها و اولویت ها را تغییر دهد. همچنین بحث مهمی راجع به تفاوت بین سرکوب کم تا متوسط، مثل آنچه در دوره مبارک می دیدیم، و قلع و قمع کردن دارم که به کل چیز متفاوتی است.

برای آن که به میانه روی برسیم شرایط خاصی باید وجود داشته باشد، مانند وجود یک زیرساخت سازمانی و اندکی فضا برای فعالیت در جامعه، هرچند این فضا محدود باشد. تهدید به فشار – و نه توسل بی رحمانه به زور – است که به روند میانه روی منجر می شود؛ بحث من در کتاب این است.

شما می نویسید که اسلام‌گرایان متقاعد شده اند که «ایالات متحده و دیگر قدرت های غربی اجازه نخواهند داد آن ها پیروز شوند.» درست است؟

این واقعیت است که اسلام گرایان عموما چنین اعتقادی دارند و آن را به عنوان یکی از بندهای ایمانی خود می بینند. این دیدگاه قبل از هر چیز از تجربه الجزایری ها نشات می گیرد. در الجزایر اسلام‌گراها در یک سازوکار دموکراتیک در حال به قدرت رسیدن بودند که ناگهان قدرت های غربی را دیدند که مستقیم و غیرمستقیم در کودتای نظامی علیه آن ها وارد ماجرا شدند.

من فکر می کنم بهار عربی موقعیت خوبی برای عبور از این دیدگاه بود. به اعتقاد من دولت اوباما با وجود نگرانی هایی که در مورد اخوان المسلمین داشت، تمایلش بر این بود که نتایج دموکراتیک حاصل شده در مصر را بپذیرد. اما واکنش آمریکا و اتحادیه اروپا به کودتای ۳ ژوئیه، این را به کلی از بین برد و اخوان المسلمین را بار دیگر در شرایط پارانویایی قرار داد که تصور کند آمریکا همیشه در کمین آن نشسته است.

برخی مقام های ارشد ایالات متحده متاسفانه با سخنان نسنجیده بر وخامت اوضاع افزودند. وزیر امور خارجه جان کری گفت، ارتش مصر “دموکراسی را باز گرداند” یا اینکه در جایی دیگر ادعا کرد اخوان المسلمین انقلاب مصر را “دزدیده بود”.

آیا ممکن است خیلی کوتاه نظرتان را راجع به جنبش های اسلامی در سودان و ایران بگویید؟

زمانی که اخوان المسلمین در مصر به قدرت رسید، مدل حکومت دینی ایران در ذهن بسیاری نقش بست. مقایسه این گروه ها با ایران، سودان یا افغانستان اشتباه است. اسلام گرایان ایران از طریق انقلاب به قدرت رسیدند، نه انتخابات دموکراتیک. مسیر دستیابی به قدرت یکی از فاکتور های تعیین کننده رفتار گروه های اسلامی در زمانی است که به قدرت می رسند. انقلاب ها بر اساس ماهیتی که دارند رادیکال هستند و شرایط و افراد را رادیکال می کنند. این نکته خود به تشریح طبیعت ناسازگار اسلام گرایان ایرانی، حداقل در سال های ابتدایی بعد از انقلاب، کمک می کند.

اخوان المسلمین و النهضه “الگوهای” زیادی نداشتند و نمونه های ایران، سودان و افغانستان کاملا با تجربه آن ها انطباق نداشت. به همین دلیل بود که آن ها پس از بهار عربی آن طور که باید، آمادگی لازم را نداشتند. بسیاری از اتفاقاتی که رخ می داد برای آنها جدید بود و در حالی که پرواز می کردند مشغول یادگیری هم بودند، بدون اینکه بدانند چه می خواهند یا در کوتاه مدت و میان مدت به دنبال دستیابی به چه هدفی هستند.