بوش پدر پس از کارنامه‌ای دور و دراز از دنیا رفت. او یک نظامی بود و یک خلبان شرکت‌کننده در جنگ دوم جهانی. او بارها در بیرل هاربر نزدیک بود کشته شود اما معجزه‌وار جان سالم به در برد و در میان نبردهای آنجا از معدود نجات‌یافتگان بود. همین تجربه در ذهن او تا ابد پایدار ماند. این جنگ که در اروپا شروع شده بود با فراست چرچیل آمریکا را وارد نبرد کرد و هیتلر را خطری برای آنان به تصور درآورد به گونه‌ای که یگانه دغدغه دولت‌مردان آمریکا در آن روزگار اهداف هیتلر و برنامه های جنگی او شده بود. در آن زمان رزولت رئیس جمهور وقت آمریکا، مردی بود که شخصیت رهبری‌کننده داشت و با محاسبات سیاسی کاملا آشنا بود اضافه بر اینکه او دارای روحیه‌ای جسورانه بود. دوستی چرچیل با او سبب شد که چرچیل ضرورت ورود آمریکا به جنگ را برای او موجه کند. به هر حال با ورود آمریکا به این جنگ بود که بوشِ پدر به عنوان یک خلبان وارد کارزار تاریخ شد.
پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم بوش پدر وارد ساحت جدیدی شد که این بار جنگ سرد نام داشت. در این جنگ که دو بلوک غرب و شرق را در مقابل هم قرار داده بود او وظیفه خطیری را بر عهده داشت که عبارت از مدیریت سازمان اطلاعات آمریکا بود. این منصب یک دستآورد دیگری برای تجربه و کارآمدی او اضافه کرد. بعدها این مدیر سازمان اطلاعات آمریکا به منصب سیاسی بالاتری ارتقا یافت و به عنوان معاون رئیس جمهور از فعالیتِ پشت‌پرده به فعالیت علنی نقل مکان داد. او که در زمان رونالد ریگان این منصب را به دست آورد، پس از او توانست به عنوان رئیس‌جمهور وارد کاخ سفید شود در حالی که در ذهنیت خود همه آن تجارب سیاسی را یدک می‌کشید.
همو بود که در جریان لشکرکشی رئیس‌جمهور سابق عراق صدام حسین، به کویت در برابر ارتش عراق ایستاد و با وجود اینکه برخیها عقیده دارند که تشویق عراق برای لشکرکشی به کویت یک توطئه آمریکایی بود تا پای آمریکا را به خاورمیانه بکشد، با این وجود آمریکا در برابر عراق ایستاد و ضربات سختی بر ارتش عراق وارد کرد و یک تحریم‌های هولناکی را بر این کشور تحمیل کرد. در واقع او ترویج کرده بود که اگر در برابر حمله عراق به کویت ایستادگی نشود رئیس جمهور سابق عراق صدام حسین، تمام کشورهای خلیج را ضمیمه عراق خواهد کرد.
هر چند بوش پدر در مقابل بیل کلینتون شکست خورد و از کاخ سفید به در شد اما بار دیگر به آن بازگشت و این بار این کار را به واسطه بوش پسر انجام داد. همین پسر بود که پروژه پدر را از سر گرفت و درصدد آمد با دست‌آویز قراردادن حملات ۱۱ سپتامبر جنگ سختی علیه افغانستان و عراق راه اندازد. در واقع حملات تروریستی به آمریکا بسیاری از محاسبات امنیتی اطلاعاتی آمریکا را برهم ریخت و سیاستمداران آمریکایی شتابزده در پی واکنشی بودند که از یک سو هیبت آمریکا را بدان بازگرداند و از سوی دیگر از وقوع دوباره چنین حملاتی جلوگیری کند.
حوادث نیویورک بیشتر به یک روز قیامت در مقیاس کوچک شبیه بود و همه مردان امنیتی آمریکا از این می‌هراسیدند که مگر این حملات بار دیگر تکرار شود. در واقع جهان عملیات تروریستی متعددی را مشاهده کرده بود و ربودنِ هواپیماها و برخی ترورهای شخصی را تجربه کرده بود اما به ذهن هیچ احدالناسی خطور نمی کرد که یک عملیات تروریستی مانند ۱۱ سپتامبر به چشم خود ببیند. همین حوادث دست‌آویزی برای بوش پسر شد تا به عراق یورش برد و جنگی همه جانبه بر علیه آن راه بیندازد. گویی هدف مشترک آنها صدام بود چه در حادثه ۱۱ سپتامبر چه اشغال کویت.