دانشجویان الهیات در حیات حوزه فیضیه در شهر مقدس قم در حال گفت و گو هستند، ایران، اول فوریه 1986

دانشجویان الهیات در حیات حوزه فیضیه در شهر مقدس قم در حال گفت و گو هستند، ایران، اول فوریه ۱۹۸۶

تعداد مسلمانانی که جان خود را در سرکوب های دو سال اخیر سوریه از دست داده اند، تاحدی زیاد است که بیشتر از تعداد عرب هایی که در سی سال اخیر توسط اسرائیل کشته شده اند، برآورد می شود.

هزاران نفر از مسلمانان توسط دولت علوی سوریه که تحت حمایت رهبر جمهوری اسلامی ایران است کشته شده اند.

سکوت روحانیت، بدون شک به بشار اسد کمک می کند تا سیاست تهاجمی خود را در برابر مخالفان توجیه کند. با این حال، شرایط روحانیان تنها به وسیله نزدیکی به رژیم سوریه و ایران توجیه نمی‌شود. برای فهمیدن وضعیت روحانیان نیاز است تا سیاست داخلی بین روحانیت شیعه درک شود- مخصوصا پویایی بین دو حوزه اصلی یعنی قم و نجف- مراکزی که از نظر تاریخی ، سیاسی و جغرافیایی بسیار پیچیده شده‌اند. این تنش‌ها از زمان سقوط امپراطوری عثمانی ایجاد و با ظهور جمهوری اسلامی در ایران در سال ۱۹۷۹ بدتر هم شده است. در این زمینه، سکوت روحانیت شیعه نسبت به خشونت‌های اعمال شده توسط علویان در مقابل شهروندان خود (عمدتا سنی‌ها) ، صرفا یکی دیگر از نشانه‌های نظامی است که روحانیت را تشویق به سکوت می کند تا زمانی که به طور مستقمی تحت حمله قرار گیرند.

کسب و کار ساده آیت الله سیستانی

دختر آیت الله علی سیستانی در یکی از نخستین ملاقات‌هایش با پدرش بعد از سقوط صدام حسین این سوال را مطرح می کند که چرا پدرش برای خانه خود دستگاه تهویه هوا در طول تابستان خریداری نکرده است. پدرش پاسخ می دهد :«هر وقت که دیدم ساکنان نجف توانستند برای خانه های خود دستگاه تهویه بخرند ، من هم یکی از آنها برای خودم می خرم. » سیستانی سالانه میلیون ها دلار از مقلدان و پیروان خود از سراسر جهان به عنوان مالیات‌های مذهبی (زکات، خمس، نزورات، موقوفات) دریافت می‌کند. او مالک تعداد زیادی از موقوفات – ده ها مدرسه ، کتابخانه، حوزه علمیه، مراکز دینی و امثال این ها در عراق، ایران، لبنان و اروپا است. در مقایسه با مقامات مذهبی کاتولیک که در خانه های مجلل زندگی می کنند و به دنبال تشریفات بسیار پیچیده هستند، زندگی ساده سیستانی شگفت آور است؛ با این حال، او این سبک زندگی را طراحی نکرده است. در تشیع، اگر مردی بخواهد فقیهی با نفوذ بالا باشد- یا یک آیت الله- باید تقوا و بی علاقگی خود را نسبت به لذت های دنیوی و هواهای نفسانی ثابت کند. از طرف دیگر، او باید یک شبکه گسترده از افراد و موسسات برای ایجاد درآمد طرح ریزی کند. مردم پول خود را به فرد دندان گرد و حریص نمی دهند؛ به معنای دقیق کلمه، مرد الهی باید ساده و وارسته زندگی کند.

شیخ شیعه، عبدالمهدی الکربلایی ، نماینده آیت الله علی سیستانی ، رهبر شیعیان عراق در حال قرائت خطبه امام حسین در مرقد او در کربلا و در مرکز عراق

شیخ شیعه، عبدالمهدی الکربلایی ، نماینده آیت الله علی سیستانی ، رهبر شیعیان عراق در حال قرائت خطبه امام حسین در مرقد او در کربلا و در مرکز عراق

اما مومن و بی طمع بودن در یک زندگی لوکس لزوما به این معنا نیست که او نباید به موضوع قدرت به طور جدی فکر کند. از لحاظ تاریخی، فقهای شیعه تنها زمانی قادر به جمع آوری پول های مردم و مدیریت موسسات خود بودند که روابط بسیار پیچیده ای با حاکمان سیاسی ایجاد کردند. نه تنها مواضع آنها نسبت به مقامات سیاسی می تواند رفتار آنها را شکل دهند و حتی بر روی دیدگاه های مذهبی آنها درباره مسائل اجتماعی و سیاسی تاثیر گذار باشد بلکه این موضوع نشان دهنده شدت جنگ قدرت داخلی بین آیت الله های مختلف است.

زمانی که سیستانی در تلاش برای تثبیت قدرت مذهبی خود (مرجعیت) در ایران در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی بود، روحانیان قم در ابتدا از او استقبال نکردند. آنها به دنبال این بودند که کلا قدرت تشیع را از عراق به ایران منتقل کنند و به دهه ها رقابت بین نجف و قم بعد از مرگ آیت الله ابوالقاسم خویی پایان دهند. اما دو چیز، آنها را برای تحمیل موانع جدی در برابر طرح سیستانی در ایران منع کرد. نخست آنکه سیستانی ثروتمندترین آیت الله در جهان تشیع بود- و او این ثروت را از طریق حمایت های دولتی به دست نیاورده بود. او همچنین شبکه گسترده ای از نمایندگان و مقلدان خود در سراسر جهان داشت، کسانیکه بعد از آیت الله خویی آخرین استاد آیت الله سیستانی، به سوی وی کشیده شدند. آیت الله ها در قم همچنین حلقه کوچکی از مقلدان خود را داشتند و در نتیجه به اندازه سیستانی وضع مالی مطلوبی برخوردار نبودند یا برای قدرت مالی و اجتماعی خود وام دار جمهوری اسلامی بودند. دوم اینکه، روحانیت در قم و مقامات روحانی در تهران، می دانستند، این غیر ممکن است که جامعه شیعیان سراسر جهان را قانع کنند که بعد از خویی توجهشان را از عراق به ایران متمرکز کنند. آنها خود را نسبت به ایجاد جذابیت در چشم شیعیان عرب و سایر شیعیان غیر ایران ناتوان دیدند؛ کسانیکه لزوما شیفته جمهوری اسلامی نیستند. موقعیتی که سیستانی در نجف درگیر آن بود، برای بسیاری از اعضای جامعه سنتی شیعه جذابیت بیشتری داشت.

برای سیستانی، اداره یک دفتر بزرگ در قم (به سرپرستی دامادش، جواد شهرستانی) – همراه با ده ها موسسه در آنها و در شهر های دیگر- نیازمند ثابت شدن این موضوع بود که او نه تهدیدی برای جمهوری اسلامی است و نه برای رهبر عالی این کشور یعنی آیت الله خامنه ای. وابستگان او به مقامات دولتی قول دادند که طرح های سیستانی و فعالیت هایش در ایران محدود به تهیه کمک های مالی برای طلاب و خدمات مشابه مانند کتابخانه ها می شود. اما این حداقلی بود که می توانست دولت ایران را راضی نگه دارد. آیت الله خامنه ای انتظار داشت که شبکه سیستانی در خارج از ایران و عراق- مخصوصا در کشورهایی مانند لبنان که بالاترین ارزش استراتژیک را برای جمهوری اسلامی دارند- هر زمانی که احساس کرد ضروری است در اختیارش قرار گیرد. چنین معامله ای می توانست برای هر دو طرف سودمند باشد؛ بدون رضایت خامنه‌ای؛ سیستانی ممکن بود حمایت ایرانیان را از دست بدهد، و بدون شبکه خارج از ایران سیستانی، خامنه‌ای خود را محدود به شبکه های سیاسی خود می دید و خود را از شبکه های مذهبی که در محیط های سنتی بیشتر مفید است محروم می کرد.

این معامله بعد از سقوط حزب بعث در عراق در سال ۲۰۰۳ بسیار قابل توجه شد و راهی برای جمهوری اسلامی ایجاد کرد تا فعالیت های خود را در آنجا گسترش دهد. خلاف برداشت غلط غرب از سیستانی به عنوان فردی که مخالف نظریه ولایت فقیه است، سیستانی در نه سال گذشته ثابت کرده است که در مخالفت با جمهوری اسلامی بی ضرر بوده است: او هرگز صحبت یا عملی را مرتکب نشده است که به عنوان یک چالش با جمهوری اسلامی تعبیر شود. سیاست سیستانی برای آرام کردم تنش ها در عراق از بعد عمومی مفید بود، اما با وجود اعلامیه های رسمی اش که تصریح می کرد که او در امور سیاست داخلی دخالت نمی کند اما سیستانی حامی اصلی حزب دعوت و جاه طلبی های سیاسی آنها بوده است، گرچه مشاهده می شود که این حمایت در دو سال اخیر کاهش یافته است. ایده آل او از دولت عراق به ندرت در تضاد با ایده آل هایش از جمهوری اسلامی است. «اهل سکوت»، توصیفی از آیت الله است که توسط رسانه های غرب به صورت گمراه کننده ای استفاده شد. در عوض، مصلحت گرایی سیستانی، او را قادر ساخت تا ارتباط محکمی با گروه های مختلف شیعی، دولت عراق و جمهوری اسلامی برای فعالیت‌های خود برقرار کند و «یک مرجع باشد».

راه های مختلفی وجود دارد که سیستانی می تواند روابط خود را با جمهوری اسلامی توجیه کند. نخست اینکه ، او می تواند این بحث را پیش بکشد که معتقد است در دیدگاه سنتی که در فقه شیعی وجود دارد ، سلطان(رهبر) قلمرو شیعیان تا زمانی که از مصالح این جامعه حفاظت می کند، باید مورد حمایت قرار گیرد. خیلی ها اعتبار مذهبی خامنه ای را مورد سوال قرار داده اند، اما هیچ شکی وجود ندارد که او در راس مهمترین کشور شیعه دنیا قرار گرفته است. هر گونه تلاشی با تضعیف اقتدار خامنه ای به عنوان سلطان (رهبر) یک کشور شیعی از نظر مذهبی «غیر قانونی» است. دوم اینکه، جمهوری اسلامی منافع مالی، اجتماعی و سیاسی ویژه ای را برای روحانیت شیعه ایجاد می کند. این شکل مثبت از تبعیض در قانون اساسی درونی و باعث شده است تا مراکز روحانیان شیعه ثروتمندترین مراکزی که تاکنون ساخته شده اند باشند. تضعیف چنین حکومتی روی روحانیان تاثیر می گذارد، تنش بین جناح های مختلف را عمیق می کند، اعتبار روحانیت را بین پیروان خود مخدوش می کند- و آنها را از اعتماد کردن به روحانیت دلسرد می کند تا مالیات های مذهبی خود را به آنها بدهند .

سوم اینکه انتقاد از جمهوری اسلامی منتقدان این حکومت را قدرتمندتر می کند. تنها دو نیروی اصلی وجود دارد که می تواند وضع موجود جمهوری اسلامی را به چالش بکشد: جنبش دمکراتیک و برگزیدگان نظامی. هر دو جایگزین ها برای جمهوری اسلامی، ضد روحانیت هستند. در ذهن روحانیان، حکومت فعلی تهران باید باقی بماند چراکه در بلند مدت نیروی جایگزینی برای جمهوری اسلامی وجود ندارد که بتواند این میزان مزایا را برای روحانیان شیعه فراهم کند. چهارم اینکه کاهش قدرت جمهوری اسلامی، بر معادله قدرت در منطقه علیه شیعیان تاثیر می گذارد. جمهوری اسلامی در گره زدن خود با سرنوشت روحانیان شیعه و جامعه بسیار موفق عمل کرده است.

ولایت فقیه در نجف و قم

در سال های اخیر، به ویژه پس از حمله ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳، رسانه های غربی تلاش کردند تا تمایز بین حوزه علمیه نجف با حوزه علمیه قم را نشان دهند. به گفته آنها، حوزه علمیه نجف تمایل به گرفتن موضع سکوت نسبت به سیاست دارد چرا که روحانیان این حوزه اعتقاد به ولایت فقیه ندارند، به طوریکه آنها هیچ آرزویی برای در اختیار گرفتن قدرت سیاسی ندارند. آنها اعلام می کنند که در قم، روحانیانی که به روش آیت الله روح الله خمینی پایبند هستند، معتقدند که یک آیت الله (فقیه شیعه) نه تنها حقوق مذهبی دارد بلکه وظیفه اداره حکومت نیز بر عهده اوست و به این وسیله مشروعیت خود را از شیعیان می گیرد. طبق نظر آیت الله خمینی، مسلمانان باید مقابل فساد و حکومت های غربی بپا خیزند؛ با انتقال دادن قدرت به شیعیان یا اسلام گرایان، حداکثر تلاش برای اجرایی کردن شریعت انجام می شود. از نظر آیت الله خمینی، حکومت فلسفه عملی فقه اسلامی بود، اما شریعت بدون در اختیار داشتن حکومت بی معنی و قوانین نبوی بیهوده می شوند. بنابراین، در دست گرفتن قدرت سیاسی یک عنصر اساسی در مسلمان بودن است. باز هم طبق نظر آیت الله خمینی، بی تفاوت بودن نسبت به سیاست یعنی انحراف از اسلام و این به معنای توطئه غرب برای استعمار ذهن و روح مسلمانان است. هیچ فردی در تاریخ بشری به اندازه ای که روحانیان شیعه به مخالفان نظرات سیاسی خود به مانند آیت الله خمینی توهین کرده اند ، این کار را انجام نداده اند؛ او مخالفان را با عناوینی مانند عقب مانده، طرفدار آمریکا، نادان، احمق و کسانیکه ذهن استعمار زده دارند برچسب زده بود.

دانشجویان روحانی ایرانی در حیات مدرسه مذهبی فیضیه در پایتخت روحانیان ایران ، قم

دانشجویان روحانی ایرانی در حیات مدرسه مذهبی فیضیه در پایتخت روحانیان ایران ، قم

اما روحانیت آیت الله سیستانی در نجف – حداقل به روایت رسانه های غربی- اعتقادی به نظریه ولایت فقیه ندارد و در نظرات سیاسی آیت الله خمینی سهیم نمی شود. آنها معتقدند که یک دولت خوب نیازی به مشروعیت مذهبی ندارد، اما حکومت سکولار هم اگر به طور گسترده قوانین اسلامی را هتک حرمت نکند می تواند مورد قبول باشد. چیزی که رسانه های غربی به آن توجه ندارند تاریخ است؛ تاریخ حوزه علمیه قم و نجف. هر دو حوزه های علمیه در سیاست خود را درگیر کرده اند. آنها هر زمانیکه که احساس کردند این درگیر شدن برای تشکیلات روحانیت مضر نخواهد بود یا برای هر چه بیشتر قدرت گرفتن است حوزه مفید خواهد بود، این کار را انجام داده اند. روحانیان شیعه عراقی که تا اوایل قرن ۲۰ میلادی زیر حکومت امپراطوری عثمانی زندگی می کردند، به شدت در سیاست های ایرانیان درگیر شدند. آنها به دو گروه حامی سلطنت و یا جنبش مشروطه تقسیم شدند، و هر اردوگاه آنان نقش مهمی را در شکل دادن تحولات ایران بازی می کرد. در قرن ۱۸ میلادی، فتوای میرزای شیرازی که استعمال توتون و تنباکو را در مخالفت با پادشاه قاجاری در دادن انحصار تجارت به یک شرکت انگلیسی حرام اعلام کرد، مانوری از نمایش قدرتی بود که نشان می داد روحانیان شیعه با قدرت اجتماعی خود می توانند آن را برای اهداف سیاسی استفاده کنند.

روحانیان شیعه در عراق، بعد از سقوط امپراطوری عثمانی نقش مهمی را در بسیج مردم علیه نیروهای خارجی ایفا کردند. در حکومت صدام حسین، آنها به خاطر رفتارهای تهاجمی و انعطاف ناپذیر او محتاط تر شدند، اما به طور کامل فعالیت های سیاسی را کنار نگذاشتند. حوزه علمیه قلم در دو دهه اول قرن بیستم بسیار محتاط بود تا خود را درگیر سیاست نکند. شیخ عبدالکریم حائری یزدی، موسس این حوزه در قم، رضا شاه که با روحانیت ضدیت داشت را یکی از نگرامی خود می دید. شاه، روحانیان را مجبور به رعایت قوانین جدید کرده بود که این امر باعث شد تا بسیاری از آنها از فعالیت خود دست بکشند و به تجارت یا کارمندی دولت روی آورند. رضا شاه همچنین از الگوی مدرن سازی آمارانه آتاتورک تقلید می کرد، و هر دو رهبر اقدام به غربی سازی جامعه و فرهنگ خود کرده بودند. در میان بسیاری مسائل، موضوع کشف حجاب که توسط رضا شاه اجرا شد باعث ناراحتی روحانیت شد. این طرح که توسط پلیس به اجرا گذاشته شده بود اغلب منجر به حوادث خشونت آمیز می شد. حائری از جمله کسانی بود که جرات مخالفت با سیاست های ضد روحانیت و ضد اسلامی رضا شاه را نداشت چرا که روحانیت در آن زمان موقعیت مستحکمی نداشتند. وقتی حائری در آن زمان مورد پرسش دانشجویانش قرار گرفت که چرا او به طور علنی از طرح کشف حجاب رضا شاه انتقاد نمی کند؟ جواب او این بود که آنها اولویت های بالاتری دارند و آن هم حفظ بقای حوزه علمیه قم است.

می توان با اطمینان نتیجه گیری کرد که تفاوت اندک اعتقادی بین حوزه علمیه قم و نجف وجود دارد. وقتی نوبت به حق فقیه شیعه برای دخالت در سیاست می‌رسد، موقعیت های سیاسی و اجتماعی پارامترهای تعیین کننده هستند. آیت الله سیستانی در پاسخ به سوالی که در وبسایتش مطرح شده بود، اعلام کرد که در صورتیکه که شرایط اجازه دهد، یک فقیه شیعه مجاز به رهبری جامعه است. در نتیجه؛ تفاوت اساسی به آیت الله سیستانی و آیت الله خمینی تقاوت دیدگاه آن ها در رابطه با سیاست و مذهب نیست اما در ارتباط با شرایط تاریخی و جغرافیایی ای هست که آن ها را شکل می دهد.

معرفی یک روحانی مدرن

روحانیان به طور کلی تمایلی به مخالفت یا انتقاد از جمهوری اسلامی ندارند و این موضوع کمک می کند تا دلیل اینکه چرا آن ها نسبت به حمایت های ایران از بشار اسد رئیس جمهور سوریه واکنشی نشان نمی دهند را توصیف کرد. برای شروع، مقام رهبری فقیهی متفاوت از باقی فقها تعریف شده است. برای به اجرا درآوردن قوانین خود تحت عنوان حکومت دینی ، مقام رهبری قادر به قدرت نمایی از طریق طیف وسیعی از ابزارهای قهری است- از جمله معروف ترین آن ها دادگاه ویژه روحانیت است. این دادگاه ویژه تحت نظارت مستقیم مقام رهبری اداره می شود و تحت کنترل آئین‌های دادرسی قضایی و قوانینی که در سایر بخش های کشور اجرا می شود نیست.

از زمان تاسیس ، این دادگاه به خاطر به کار بردن روش های تحقیرآمیز و بی رحمانه خود نسبت به روحانیان از هر رتبه ای شناخته شده است. آیت الله شریعتمداری یکی از چندین و چند متهم دادگاهی شده در این محکمه بود. او متهم به برنامه ریزی برای کودتای نظامی برای سرنگونی حکومت ایران و ترور آیت الله خمینی بود. در حالیکه در واقع «جرم» واقعی او تلاش برای به چالش کشیدن مشروعیت آیت الله خمینی به عنوان یک فقیه حاکم بود. پرونده او بعد از اینکه بسیاری از پیروان و خانواده‌اش دستگیر یا اعدام شدند بسته شد، و شریعتمداری خودش در نمایشی تلویزیونی ظاهر شد تا «اعتراف» کرده و از آیت الله خمینی درخواست عفو کند.

علاوه بر این دادگاه، جمهوری اسلامی طیف وسیعی از مکانیسم های دیگر را برای اعمال حاکمیت خود در درون تشکیلات روحانیت توسعه داده است . در میان چیزهای دیگر، جمهوری اسلامی مدعی مستقیم مسئولیت مدیریت روزانه موسسه های مربوط به روحانیان است و این در دسترسی روحانیان به منابع مالی تغییر اساسی داده است. حکومت اسلامی بسیاری از دارایی های مربوط به مقامات مذهبی سنتی ایران را مصادره کرده است. به طور مثال دارالتبلیغ که متعلق به آیت الله شریعتمداری بود، تبدیل به دفتر مرکزی تبلیغات اسلامی قم شد که رئیس آن توسط مقام رهبری منصوب می شود.

اخیرا، دفتر آیت الله خامنه ای در کامپیوتری کردن مدیریت موسسات روحانیان پیشگام شده است. اقدامی که باعث کنترل بیشتر بر روی منابع مالی و معاملات روحانیان می شود. قبل از آیت الله خامنه‌ای هر مرجعی بخش مالی خود را داشت که روحانیان با ثبت نام در آن سایت می توانستند حقوق خود را دریافت کنند. اما در سیستم مالی آیت الله خامنه ای، همه پرداخت ها از سوی مراجع به روحانیان یا از یک موسسه مذهبی به دیگر موسسه، اول باید مورد تصویب دفتری مرکزی قرار گیرد که زیر نظر حوزه علمیه قم است. این پرداخت ها در نهایت تایید نمایندگان مقام رهبری را نیز نیاز دارد. مرکز مدیریت حوزه علمیه قم همچنین یک بانک اطلاعاتی جامع از دارایی های مراجع، سرمایه ها و درآمدهای آن ها دارد. مقام رهبری با استفاده از این اطلاعات فعالیت های مالی مراجع را مدیریت می کند.

حتی آیت الله سیستانی- مرجع برجسته نجف، کسی که همیشه از دیدن استقلال قابل توجه حکومت دینی ایران لذت می برد و کسی که بیشتر نماینده تشیع سنتی است- نمی توانست دفتر یا امور مذهبی خود را بدون همکاری با حکومت ایران مدیریت کند.

قبل از انقلاب، روحانیان عادی وابستگی مالی به مراجع داشتند. امروزه، با این حال، بسیاری از روحانیان حمایت های مالی خود را از طریق موسساتی که توسط حکومت و مقام رهبری اداره می شود دریافت می کنند. آیت الله خامنه ای، به منظور نشان دادن برتری مالی و مذهبی خود، به روحانیان بیشتر از مبالغی که مراجع پرداخت می کنند، دستمزد می دهد. در حالیکه بیشتر مراجع ظاهرا بر روی مالیات های مذهبی خود تکیه می کنند اما مقام رهبری ریاست ثروتمندترین و سودآورترین نهادهای اقتصادی ایران مانند بنیاد مستضعفان، حرم امام رضا و شرکت های وابسته را برعهده دارد. این روزها، مراجع دینی تنها سهم اندکی از نیازهای مالی روحانیان را تامین می کنند. در مقابل ، حکومت- و خامنه ای به شخصه- مسئول درجه نخست مسائل مالی در حوزه های علمیه شیعیان مخصوصا در ایران است. به این ترتیب، نقش اقتصادی و نفوذ مراجع به طور سیستماتیک کاهش می یابد تا سلطه وقدرت جمهوری اسلامی بر روی شبکه مالی شیعیان افزایش یابد.

علاوه بر این، از زمان استفرار، جمهوری اسلامی شبکه های جدیدی از موسسات ایجاد کرده است- حوزه های علمیه، موسسات پژوهشی، مراکز اجتماعی، و کتابخانه ها- که هدف اصلی آنها ، گسترش ایدئولوژی های مورد حمایت جمهوری اسلامی است. حکومت به طور فعالانه از این نفوذ استفاده می کند تا ایده های خود را به نفع اهداف خود ترویج کند. این موضوع در نهایت به جمهوری اسلامی اجازه داده است تا بر تشکیلات زندگی فکری روحانیان مسلط شود. این موضوع زمانی ویژه تر شد که مراجع عظامی مانند آیت الله ابوالقاسم خویی، محمدرضا گلپایگانی و شهاب الدین مرعشی فوت شدند؛ مراجع برجسته ای که مخالف بسیاری از طرح های آیت الله خمینی بودند. پس از مرگ آنها، نفوذ مذهبی مراکز سنتی ای که تحت عنوان مذهبی و سیاسی برای بررسی یک نمونه جدید از حکومت دینی اداره می شدند کاهش یافت، و نسل جوان از روحانیان پرورش یافته توسط جمهوری خمینی آمده بودند تا موقعیت های بزرگ مذهبی و نفوذ سیاسی را اشغال کنند.

برای روحانیان که در حکومت ایران حقوق بگیر هستند ، زندگی پر از امتیازها و مزایای ویژه ای است. حکومت به پشتوانه بودجه سنگینی که در اختیار موسسات مذهبی می گذارد، تشکیلات روحانیت را ثروتمندتر از هر دوره ای از تاریخ کرده است. پیوستگی خوب روحانیان و مراجع طرفدار جمهوری اسلامی ، آنها را در معاملات تجاری پر سود، دریافت مزایای دولتی ویژه، و توانایی قرض مبالغ بالای پول از بانک ها بدون تضمین کافی برای بازپرداخت درگیر کرده است. و علاوه بر این ها، بسیاری از سازمان های خیریه در ایران متعلق به مراجع هستند، و روحانیان رده بالا در حال انجام تجارت از طریق معاملات همراه با فساد با دولت هستند.

دکترین ولایت فقیه خمینی، نیازمند این است که همه روحانیان زیر فرمان مقام رهبری باشند. این دکترین بر این دیدگاه است که حکومت فقیه ادامه حکومت حضرت محمد است و نمایند امام معصوم غایب است و از تمام قدرت های خدایی خود سود می برد. بنابراین مقام رهبری دارای نفوذ و قدرت فراتر از شرع و قانون اساسی کشور است که به اعطا شده است. طبق عقیده آیت الله خمینی، مصلحت نظام بر همه قوانین اسلامی ارجحیت دارد، و این امر، نفوذ قوانین فقهی فراتر از شریعت یا قانون اساسی را توجیه می کند.

در این حالت، برخی ادعا کرده اند به عنوان مثال ، آن مراجع نمی توانند از مالیات های مذهبی بدون تایید فقیه حاکم استفاده کنند. علاوه بر این ، آنها استدلال کرده که «فتوای مراجع درباره امور عمومی تنها زمانی می تواند اجرایی شود که فقیه حاکم آن را تایید کند. »

در جمهوری اسلامی، چیزهایی که یک فقیه عادی به آن اعتقاد دارد یا میزان درسی که خوانده است کم اهمیت است؛ آنچه که مهم است این است که چگونه در ساختار یک حکومت دینی فقیه حاکم رابطه خود را با دیگر فقهای انتخاب می کند. به عبارت دیگر وقتی فقهای دیگر به دفتر مقام رهبری رجوع می کنند، با فقیهی هم رده خود یا حتی فقیهی بالاتر از خودشان دیدار نمیکنند بلکه با فرمانده کل قوا و رهبر کورپوریشن های اقتصادی و سیاسی مملکت دیدار می کنند.

پاداش فراوانی در انتظار این گروه ها در صورت رفتار مناسب است. قانون جمهوری اسلامی همراه با یکسری تبعیض ها به نفع جامعه روحانیت وضع شده است. به طور مثال، رئیس حکومت، رئیس قوه قضائیه، همه اعضای مجلس خبرگان، شش عضو شورای نگهبان، وزیر اطلاعات، و بسیاری دیگر از منصب ها باید متجهد یا فقیه باشند. دولت سکولار دموکراتی که همه تبعیض ها شامل سیاست های حمایتی از روحانیان را بربچیند ، قطعا حکومت ایده آلی برای اکثریت قریب به اتفاق فقها و روحانیان نخواهد بود، خواه آنها این نظام سیاسی موجود را دوست داشته باشند یا نداشته باشند. چیزی که مردم ایران احتمالا به عنوان جایگزین ایده آل نظام فعلی در نظر می گیرند برای اکثریت روحانیان ساده نخواهد بود. جمهوری اسلامی به طور نظام مند به دنبال محروم کردن روحانیان از استقلال خود و لکه دار کردن شهرت آن هاست. با وجود این واقعیت، به جمهوری اسلامی ایران هنوز به طور گسترده ای به عنوان مطلوب ترین حکومت برای روحانیان در طول تاریخ اسلامی نگاه می شود.

تضاد به معنای دیگر

به منظور درک ذهنیت روحانیت شیعه، بسیار مهم است که اولویت های آنها را به رسمیت شناخت. این ها معمولا در واکنش های آنها به رویدادهای خاص هویدا می شود. به طور مثال، اگر اتفاق هایی که در سال های اخیر منجر به واکنش آیت الله ها در قم شده است را یک بررسی بکنیم ، حساسیت های فکری و دینی آنها فهمیده می شود. آنها به شدت مخالف موافقت ایران با کنوانسیون های بین المللی ای است که هر نوع تبعیضی علیه زنان را حذف می کند. موضوعی که باعث شد تا مجلس ایران از تصویب آن خودداری کند. زمانیکه مجلس اصلاح طلبان می خواستند در منصب های خود از نماینده های سنی مذهب استفاده کنند، آیت الله ها اعتراض کردند چراکه (طبق نظر آنها) ایران یک کشور شیعه است و سنی ها نباید رهبری هیچ چیزی را برعهده بگیرند. زمانیکه محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران ابراز تمایل خود را برای حضور زنان در میادین و استادیوم های ورزشی برای تماشای بازی های فوتبال اعلام کرد، روحانیان بار دیگر به طور آشکار او را به خاطر تضعیف قوانین اسلامی که حضور زن و مرد با هم در چنین مکان ها چه خطراتی در پی دارد، مورد انتقاد قرار دادند. اما زمانیکه آیت الله خامنه ای به طور علنی اعلام کرد که حکومت، تظاهرات علیه نتایج انتخابات در سال ۱۳۸۸ را تحمل نمی کند ، پلیس و نیروهای بسیج در نتیجه تظاهرات آرام خیابانی را سرکوب کردند- حتی این موضوع موجب شد تا حکومت تجاوز به عده ای تظاهر کنندگان مرد در زندان ها را تایید کند- اما روحانیان در قم ساکت ماندند. روحانیانی که ادعا دارند از فلسطین حمایت می کنند به این دلیل که فلسطینی ها مسلمان هستند و وظیفه دینی آنها ایجاب می کند که مدافع حقوق همه مسلمانان در دنیا باشند اما یک کلمه درباره کشتار ۱۵۰ مسلمان در چین توسط دولت این کشور در سال ۲۰۰۹ نگفتند. چرا که این اقدام ممکن بود تهدیدی برای رابطه بین ایران و دولت چین باشد.

بحران سوریه یک نمونه دیگر از این سکوت است، و نباید برای کسانیکه سابقه حساسیت های روحانیان را دنبال می کردند به عنوان یک شگفتی تلقی شود. روحانیت شیعه به عنوان یک نهاد اقتصادی – مذهبی مرزهایی که توسط جمهوری اسلامی ایران تعیین شده است را نمی شکند. هر روحانی که از این خطوط قرمز عبور کند اگر داخل ایران زندگی کند به صورت خصمانه ای با او برخورد می شود – اگر خارج از ایران زندگی کند به حاشیه رانده می شود. توهم سنگین آیت الله خامنه ای،جامعه شیعیان در سراسر خاورمیانه را در بر گرفته است. فراتر از این واقعیت، روحانیت در مورد مسائلی که به طور مستقیم تهدید یا تحکیمی را شامل نمی شود توجه نشان نمی دهند. صادق طباطبایی (برادر همسر سیّد احمد خمینی فرزند آیت الله خمینی) در خاطرات خود سفرش به نجف در زمانی که آیت الله خمینی در تبعید بود را به یاد می آورد. در صحبت با او، آیت الله خمینی از بی تفاوتی روحانیان نجف نسبت به اسرائیل و درگیری هایش با فلسطینی ها شکایت می کند. خمینی می گفت وقتی از روحانیان خواست تا نسبت به این موضوع واکنش نشان دهند، آنها سوال کردند که چرا باید نسبت به موضوعی که به آنها مربوط نیست واکنش نشان دهند؟ اسرائیل به عراق یا نجف حمله نکرده بود: بنابراین چرا آنها باید در موردش نگران می بودند؟

جمهوری اسلامی از ابزارهای قهری برای مجازات افرادی که گرایش هایی در تضاد با حکومت دارند استفاده می کند و از سوی دیگر امتیازهایی برای تشویق و پاداش به طرفداران خود می دهد که این موضوع کمکی برای توضیح این موضوع است که چرا اکثریت روحانیت ایرانی شیعه نه تنها در مورد خشونت های حکومت علیه تظاهرات آرامی که در ۱۲ ژوئن ۲۰۰۹ بعد از انتخابات ریاست جمهوری ساکت ماندند بلکه چرا آنها در مقابل خشونت حکومت سوریه علیه هزاران شهروند مسلمان این کشور نیز سکوت کردند. لازم به ذکر است که روحانیت شیعه شهرت خود را برای منافع مادی قربانی می کنند و تصویر ارائه شده از خود به عنوان گروهی از افراد زاهد که به مسلمان خوب بودن توجه دارند به خطر می اندازد.

تشریح سکوت روحانیت شیعه نسبت به مسائل مهم ، بدون اشاره به بی میلی آنها در پذیرش برخی مفاهیم قانونی آزادی خواهانه مانند «عدالت» ، «شهروندی»، «حقوق بشر» کامل نخواهد بود. با فقدان این درک، درک روحانیت از سیاست بیشتر قبیله ای است. آنها به جامعه شیعیان به عنوان قبیله خود نگاه می کنند و برای این قبیله ، هر شکل از حقوقی که از برتری آنها در هر زمان دفاع کند فراهم می آورند. چنین درک منسوخ شده ای احتمالا باعث خواهد شد تا آنها به تدریج قدرت نفوذ خود را بر روی نسل جوان شیعه از دست بدهند؛ نسلی که خواهان زندگی در یک حکومت لیبرال دمکرات به مانند بیشتر کشورهای دنیاست. با منحرف کردن افکار از خشونتی که توسط حکومت ها در ایران و سوریه تحمیل شده است، روحانیت به طور غیر مستقیم آرزوی برخی شیعیان برای داشتن حکومت سکولار در کشوری مانند ایران را به حقیقت نزدیک تر می کند.