نمایی از فیلم سزار باید بمیرد (برادران تاویانی)

نمایی از فیلم سزار باید بمیرد (برادران تاویانی)

در راهنمای فیلم که هر هفته پنج شنبه ها در شرق پارسی منتشر می شود، قرار است به شما فیلم های بهتر یا حداقل قابل تامل برای تماشا پیشنهاد داده شود که یا هم اکنون بر پرده سینماهای جهان هستند یا اخیرا وارد شبکه نمایش خانگی شده اند.

این هفته این فیلم ها معرفی و ارزش گذاری شده اند: «سزار باید بمیرد»، «کاپیتان فیلیپس»، «نقشه فرار»، «خیلی هیجان زده ام»، «اثرات جانبی» و «رابی اسپارکس».

سزار باید بمیرد (Cesare Deve Morire) ☆☆☆☆

نمایی از فیلم سزار باید بمیرد (برادران تاویانی)

نمایی از فیلم سزار باید بمیرد (برادران تاویانی)

کارگردان ها: پائولو تاویانی، ویتوریو تاویانی، فیلمنامه: پائولو تاویانی، ویتوریو تاویانی براساس نمایش ژولیوس سزار ویلیام شکسپیر، بازیگران: کوزیمو رگا (کاسیو)، سالواتوره استریانو (بروتو)، جیوانی آرکوری (سزار)، درام، ۷۶ دقیقه، ایتالیا، ۲۰۱۲

خلاصه: زندانیان یک زندان بسیار محافظت شده در رم، فرصت بازی در نمایش ژولیوس سزار برای اجرای عمومی را پیدا می کنند و در حین تمرین با نقش و سایر هم بازی های خود درگیر می شوند.

زندانیانی که برای شش ماه فرصت می یابند هر روز در نقش قهرمانان نمایشنامه شکسپیر، خود را از چهار دیواری زندان رها کنند و پس از خاتمه نمایش بار دیگر به سلول های خود بازگردند. اما این بازگشتن آن چنان که یکی از آنها در پایان می گوید زندان را سخت تر و طاقت فرساتر می سازد، چرا که اکنون بازی، نمایش و هنر را کشف کرده اند و زندان برای آنها بیش از گذشته خفقان آور به نظر می آید.

«سزار باید بمیرد» که برنده جایزه خرس طلایی جشنواره برلین شد. از نظر بسیاری از منتقدان یکی از بهترین فیلم های ایتالیایی سال بود که جوایز بسیاری از انجمن روزنامه نگاران سینمایی ایتالیا دریافت کرد. بازی نابازیگران فیلم آن چنان درخشان است که در بسیاری از جشنواره ها جوایزی هم به آنها تعلق گرفته است.

تمایز رنگ ها در فیلم، تمایز میان واقعیت و بازی است که در نهایت به دنیای سیاه و سفید زندان ختم می شود. از این رو شاید این فیلم، ترکیبی از نئورئالیسم سینمای ایتالیا و سینما وریته است که حضور زندانی ها و زندانبان ها ناخودآگاه آدم را به یاد فوکو و تصورش از زندان به عنوان بخشی از سیستم تنبیه جامعه سرمایه داری می اندازد.

در کنار میزانسن های درخشان برادران تاویانی، به تصویر کشیده شدن جزییات ظریفی از زندانی بودن و ویژگی های فردی زندانی ها، بازیگران هم در طول فیلم بازی جذابی ارائه می کنند؛ مانند صحنه ای که یک بازیگر زندانی صندلی سالن را مرتب می کند، به آرامی روی آن دست می کشد و برای خودش خیالپردازی می کند که شاید زنی روی آن بنشیند.

برادران تاویانی که در بسیاری از فیلم هایشان تاثیراندیشه های چپ نوین به خوبی مشهود است، با سبک کارگردانی منحصر به فرد خود، برای کارگردانی به ترتیب هر صحنه، یکی از مهمترین فیلمسازان معاصر کنونی محسوب می شوند که با فیلم هایی چون «سن میکائیل یک خروس داشت» (۱۹۷۲)، «پدر و ارباب» (۱۹۷۷، برنده نخل طلای جشنواره کن) «چمنزار» (۱۹۷۹) ، «شب سن لورنزو» (۱۹۸۲)، «آشفتگی» (۱۹۸۴) و «صبح بخیر بابل» (۱۹۸۷) مشهور شده اند.

برخی از این فیلم ها پس از انقلاب ۵۷ در کانون های فیلم در ایران نیز به نمایش درآمدند اما پس از آن دیگر فیلمی از آنها در ایران به نمایش عمومی در نیامده است.

کاپیتان فیلیپس (Captain Phillips) ½☆☆

نمایی از فیلم کاپیتان فیلیپس (پل گرین گراس)

نمایی از فیلم کاپیتان فیلیپس (پل گرین گراس)

کارگردان: پل گرین گراس، فیلمنامه: بیلی ری، براساس کتاب کاپیتان ریچارد فیلیپس، بازیگران: تام هنکس (کاپیتان فیلیپس)، برخاد عبدی (موسی)، برخاد عبدالرحمان (بلال)، حادثه ای ـ ماجراجویی ـ زندگی نامه ای، ۱۳۴ دقیقه، آمریکا، ۲۰۱۳

خلاصه: داستان واقعی حمله دزدان دریایی سومالیایی به یک کشتی تجاری آمریکایی و به گروگان گرفتن کاپیتان کشتی که منجر به مداخله کماندوهای ویژه آمریکا می شود، به نمایش کشیده می شود.

روایت سینمایی گرین گراس از ماجرای واقعی اولین دزدی دریایی یک کشتی آمریکایی در۲۰۰ سال گذشته الهام گرفته شده و فیلمی هیجان انگیز و هالیوودی است.

در واقعیت، خدمه کشتی می گویند که کاپیتان «فیلیپس» در انجام وظایف خود اهمال کرده، هشدارهای ایمنی را نادیده گرفته و جان خدمه را به خطر انداخته است. اما در فیلم کاپیتان فیلیپس مطابق کلیشه های هالیوودی «قهرمانی» فداکار است با همان ویژگی های فداکارانه همیشگی تام هنکس که در سایر فیلم های او نیز دیده می شود.

اگر چه فیلم تلاش می کند تا به دزدان دریایی نزدیک شود و از شخصیت پردازی تخت، سیاه و سفید و پیش انگاره ها کمی فاصله بگیرد، اما در چارچوب الگوهای جریان غالب، چاره ای جز تبعیت از کلیشه های رایج ندارد. از همین رو این تعقیب و گریز دریایی در نهایت چندان متفاوت از سایر فیلم های این ژانر به نظر نمی رسد؛ همان تلاش و جانفشانی نیروهای نظامی برای نجات آمریکایی ها و همان پایان محتوم برای گروگانگیران.

گرین گراس در «یونایتد ۹۳» که روایتی از درگیری مسافران پرواز ۹۳ با هواپیما ربایان القاعده در روز یازدهم سپتامبر است، نیز دلهره و اضطراب در شرایط گروگان گیری را با وجود آگاهی تماشاگر از پایان ماجرا به خوبی منتقل کرده بود.

وی برای «یونایتد ۹۳» نامزد اسکار بهترین کارگردانی شد. برخی از منتقدان پیش بینی می کنند برای این فیلم نامزد همین جایزه بشود.

با وجود اینکه اغلب منتقدان آمریکایی از فیلم بدشان نیامده است، اما برخی نیز روایت هالیوودی از ماجرا و طبعا برجسته سازی نقش هژمونی آمریکایی را در آن زیر سوال برده اند. نیک شاگر در ویلج ویس نوشته است «در اینجا موسی و کاپیتان فلیپس در بازی موش و گربه شان هر یک در نقش رهبری برای نجات قوم خود ظاهر می شوند که سرانجام کار به زعم هالیوود روشن است.»

کاپیتان فیلیپس در این هفته دومین فیلم پرفروش آمریکا بوده است و احتمالا نامزد چند جایزه در اسکار هم خواهد بود.

نقشه فرار (Escape Plan) ☆

نمایی از فیلم نقشه فرار (مایکل هافستروم)

نمایی از فیلم نقشه فرار (مایکل هافستروم)

کارگردان: مایکل هافستروم، فیلمنامه: میلز چاپمن، جیسون کلر، بازیگران: سیلوستر استالونه (ری برسلین)، آرنولد شوارتزنگر (امیل روتمایر)، فاران طاهر (جواد)، حادثه ای ـ اسرارآمیز، ۱۱۵ دقیقه، آمریکا ۲۰۱۳

خلاصه: کار ری برسلین فرار از زندانهایی با حداکثر حفاظت است تا نقاط ضعف سیستم حفاظتی آنها روشن شود. او توسط یک مامور سی آی ا به تلاش برای فرار از مخوف ترین زندان جهان گمارده می شود که در داخل یک کشتی عظیم وسط دریا قرار دارد. او در آنجا با امیل روتمایر زندانی دیگری روبرو می شود که قصد فرار دارد.

برخلاف فیلم سرگرم کننده «آخرین ایست» که آرنولد شوارتزنگر در آن به عنوان همان «یکه بزن» همیشگی و جان سخت اما کمی پیر شده با همان شوخی ها و جسارت هایش ظاهر شد، ترکیب سیلوستر استالونه با شوارتزنگر در فیلم نقشه فرار که گفته می شود سالها ایده آن را در سر داشتند، چندان موفق نیست. حتی منطق داستان در قالب همین روایت تک بعدی هم چندان جا نیفتاده است و معلوم نیست که چرا این زندان بین المللی با این زندانی ها باید وسط دریا ایجاد شود.

خیلی هیجان زده ام (Los Amantes Pasajeros) ½☆☆

نمایی از فیلم خیلی هیجان زده ام (پدرو آلمادوار )

نمایی از فیلم خیلی هیجان زده ام (پدرو آلمادوار )

کارگردان: پدرو آلمادوار، فیلمنامه: پدرو آلمادوار، بازیگران: کارلوس آرکز (فایاس)، خاویار کامارا (جوسرا)، لولا دوئناس (برونا)، کمدی، ۹۰ دقیقه، اسپانیا، ۲۰۱۳

خلاصه: خدمه هواپیمایی که دچار نقص فنی شده است، سعی می کنند در حالی که به مسافران بخش اکونومی خواب آور داده اند، سر مسافران بیزینس کلاس را گرم کنند تا هواپیما جایی برای فرود بیابد.

پس از فیلم هوشمندانه «پوستی که در آن زندگی می کنم» (۲۰۱۱) که به طرزی حیرت آور از دست یافتن به جایزه بهترین فیلم گلدن گلوب باز ماند، فیلم بعدی آلمادوار ناامید کننده به نظر می رسد.

تنها نشانه ای که از آلمادوار سالهای پیش در این فیلم دیده می شود، همان Queer Culture است که با وجود کنایه او به جامعه طبقاتی و سوء استفاده طبقه حاکم از طبقه فرودست (که در بهره مندی برونا از مسافر مرد به خواب واداشته شده در بخش اکونومی تجلی می یابد) علاقمندان به فیلم های او را چندان راضی از سینما بیرون نمی فرستد.

آشکار است که آلمادوار این بار هواپیما و نقص فنی اش را جایگزین نقص فنی جامعه تک ساحتی کرده است. اما مشکل اینجاست که از پس این همه واکاوی ها و افشاگری ها، فیلم همچنان در بیان ماهیت نقص فنی سردرگم است، درست همانند این هواپیما که دور خودش می چرخد.

سوءاستفاده که مفهومی ازلی برای آلمادوار است، در این فیلم آشکارا ماهیتی طبقاتی یافته است. اصرار او برای تکرار موتیف ها در فیلم هایش همچون حضور باندراس وپنه لوپه کروز گویی بدل به یک جهان بینی شخصی شده است که فقط علاقمندان به فیلم های آلمادوار می توانند ضرورت آنها را دریابند.

آلمادوار می گوید که بسیاری از ایده های فیلم هایش را در هواپیما نوشته است. این فیلم هم یکی از آنهاست، منتها چون فیلمی کمدی است، پایانی خوش یافته است، اگر چه بازتابی از قدرت سیاسی کنونی در اسپانیا که در دست راست گرایان است و معلوم نیست در واقعیت فرود اضطراری چه سرنوشتی برای جامعه اسپانیا رقم بزند.

اثرات جانبی (Side Effects) ½☆☆

نمایی از فیلم اثرات جانبی (استیون سودربرگ)

نمایی از فیلم اثرات جانبی (استیون سودربرگ)

کارگردان: استیون سودربرگ، فیلمنامه: اسکات برنز، بازیگران: رونی مارا (امیلی تیلور) ، جود لا (دکتر جاناتان بنکز)، کاترین زیتا جونز (دکتر ویکتوریا سیبرت)، جنایی، درام، دلهره آور، ۱۰۶ دقیقه، آمریکا، ۲۰۱۳

خلاصه: امیلی تیلور که از افسردگی رنج می برد، ظاهرا به علت اثرات جانبی دارویی که روانپزشکش برای او تجویز کرده است، شوهرش را می کشد. اما تحقیقات روانپزشک نشان می دهد که قتل با نقشه قبلی صورت گرفته است.

حتی دوگانه سودربرگ درباره چه گوارا (۲۰۰۸) هم با نگاهی به فیلم های پیشین او از «سکس، دروغ ها و نوارهای ویدئویی» (۱۹۸۹) تا «نهان» (۱۹۹۵) نشان دهنده تغییر بسیار کارگردانی است که زمانی او را پست مدرن و آلترناتیو خوانده بودند.

«اثرات جانبی» همان قواعد ژانر جنایی در هالیوود را با چاشنی «فریب خورده و رها شده» رعایت می کند. این بار روانپزشک است که فریب خورده و اعتبار خود را از دست داده است.

بازی رونی مارا که پیشتر در «دختری با خالکوبی اژدها» (دیوید فینچر، ۲۰۱۱) توجه همگان را جلب کرده بود و برای آن نامزد اسکار شده بود، در این فیلم هم خیره کننده است. برخلاف جود لا تعارض های نقش را با بازی ظریف و حسی خود به خوبی نشان می دهد.

رابی اسپارکس (Ruby Sparks) ½☆☆

نمایی از فیلم رابی اسپارکس (جاناتان دی تون)

نمایی از فیلم رابی اسپارکس (جاناتان دی تون)


کارگردان ها: جاناتان دی تون، والری فاریس، فیلمنامه: زو کازان، بازیگران: پل دانو (کلوین وایر فیلدز)، زو کازان (رابی اسپارکس)، کریس مسینا (هری)، آنت بنینگ (گرترود)، آنتونیو باندراس (مورت)، کمدی، درام، خیال پردازانه، ۱۰۴ دقیقه، آمریکا، ۲۰۱۲

خلاصه: کلوین وایر فیلدز نویسنده موفقی است که پس از مدتها تصمیم می گیرد خواب دختر رویایی اش را بدل به داستان کند. اما دختر رویایی اش از درون داستان او در واقعیت ظاهر می شود.

هر چند ایده دست یافتن به زن رویایی و به واقعیت بدل شدن آن بارها در سینما و ادبیات به کار رفته است، اما هنوز دیدن این فیلم با وجود آن که از همان آغاز می توانیم به پایان خوش آن مطمئن باشیم، سرگرم کننده است.

نویسنده درون گرایی که دوستی جز برادرش ندارد و کم و بیش از دخترها فرار می کند، فقط می تواند با روان درمانگرش درباره رویاها، خیال پردازیها و نیازهایش سخن بگوید. ناگهان دختری برون گرا، شاد، سرزنده و عاطفی خلق می کند که خلاء او را پر کند.

مشکل وقتی آشکار می شود که او شروع می کند به تغییر دادن دختر رویایی اش و سازگار کردن او با خواسته های لحظه ای؛ نوعی تداخل در روایت و مخلوق برخلاف پیش نوشته های قراردادی که منطق روایت را برهم می زند و در نتیجه تعارض به معنای واقعی ش غیر قابل حل به نظر می آید.

بخش اصلی از سرزندگی نقش رابی از فیلمنامه می آید که زو کازان (پیچیده است، ۲۰۰۹) برای نقش خودش نوشته است و در کنار پل دانو (زندانی ها، ۲۰۱۳) به خوبی این داستان پریان را پیش برده اند.

الیزابت وایتزمن، منتقد نیویورک دیلی نیوز می نویسد: «کازان هم مانند سایر فیلمنامه نویسان زن تلاش می کند تا خیال پردازی های زنانه را بازنمایی کند که در نهایت به دختر بازیگوش، هیجانی و رویایی بدل می شود اما فیلم از مرز این کلیشه ها فراتر رفته است.»

جاناتان دی تون و والری فاریس زوج فیلمساز مستقلی هستند که پس از موفقیت «خانم کوچولوی میس سان شاین» (۲۰۰۶) به شهرت رسیدند. این دومین فیلم بلند سینمایی آنها پس از شش سال است که بار دیگر با استقبال مخاطبان و منتقدان روبرو شده است.