مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی چندماه پیش از انقلاب محل نصب پوسترهای اعتراضی انقلابی بود.

مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی چندماه پیش از انقلاب محل نصب پوسترهای اعتراضی انقلابی بود.

این جمله کلیشه‌ای را بارها شنیده‌ایم که: در خانه‌ هر ایرانی هیچ چیز اگر نباشد، یک جلد دیوان حافظ روی تاقچه هست. بیان این جمله، برای شهادت دادن به این واقعیت است که شعر، هنر ایرانیان بوده و پیوندی ناگستنی با فرهنگ عامه در ایران دارد.

اما چند دهه‌ای است که شعر فارسی، از رمق افتاده و نه تنها شاعری مثل شاعران ادبیات کهن ایران ظهور نکرده، بلکه حتی دورانی مثل دهه چهل نیز تکرار نمی‌شود. شعر معاصر فارسی هر چه دارد، مدیون شعر پیش از انقلاب ایران است: اشعار نیما و اخوان و سهراب و فروغ و شاملو و آتشی و احمدرضا احمدی و دیگر بزرگان شعر معاصر، به کلی ریشه در دوران پیش از انقلاب دارند. حتی برخی از گرایش‌های شعر فارسی، مثل ترانه نیز کاملا با وقوع انقلاب نیمه‌جان شد.

مگر انقلاب ایران چه تأثیری داشت که این چنین ادبیات به ویژه شعر فارسی را کمرنگ کرد؟ معمولا اولین پاسخی که به ذهن‌ها می‌رسد، اعمال سانسور دولتی است. استدلال این پاسخ هم این است که سانسور دوران پهلوی اگر رنگ و بوی سیاسی داشت، در دوران پس از انقلاب سویه‌های دیگری مثل محدودیت‌های مذهبی و ایدئولوژیک نیز به این سانسور اضافه شد و آن را تشدید کرد.

اما به غیر از این موضوع، یعنی افزایش سانسور پس از انقلاب، اتفاق دیگری نیز پس از انقلاب در ایران افتاده است، و آن مدعی شدن حکومت در امر شعر و شاعری است. شاید در هیچ دوره‌ای از تاریخ ایران، حکومت این چنین مدعی شعر نبوده است. فارغ از این که دو رهبر جمهوری اسلامی، یعنی آیت‌الله خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای، در کنار القاب مختلف خود، «شاعری» را نیز یدک می‌کشند، در ایران پس از انقلاب، نهادهای مختلفی پای خود را در کفش شعر کردند و شاعران «گلخانه‌ای» بسیاری را در حیاط‌ خلوت خود پرورش دادند.

از وزارت ارشاد که اصلی‌ترین متولی شعر در میان نهادهای دولتی است، گرفته تا بنیادهای مختلف مثل بنیاد حفظ و آثار دفاع مقدس و بنیاد شهید و حوزه هنری و حتی بیت رهبری. در واقع این نهادهای دولتی در ایران تلاش می‌کنند که دو واقعه چند دهه اخیر، یعنی انقلاب سال ۵۷ و جنگ ایران و عراق را در شعر فارسی برجسته سازند. اما به دلیل این که اساسا شعر دستورپذیر نیست، هیچ ‌کدام از این نهادهای دولتی در این زمینه موفق نبوده و نه تنها شاعری را در این زمینه نپرورانده‌اند، بلکه در جذب شاعران معتبر و مستقل هم موفق نبوده‌اند.

یکی از دلایل موفق نبودن این نهادها در جذب شاعران معتبر، جلسات شعری است که هر سال در دفتر رهبر جمهوری اسلامی و با حضور آیت‌الله خامنه‌ای برگزار می‌شود. تقریبا می‌توان گفت که در این جلسه هیچ شاعر معتبر و مستقلی شرکت ندارد.

همچنین چند سالی است که جشنواره‌ای در کنار جشنواره‌های مختلف فجر در ایران به نام شعر آغاز به کار کرده که پس از گذشت هفت سال از آن، هنوز ساز و کار و عملکرد و حتی فلسفه وجودی‌اش مورد انتقاد است. جالب این جاست که بیشتر انتقادها نیز از جانب شاعران نزدیک به دولت صورت می‌گیرد.

این جشنواره که اوج دخالت دولت در شعر به شمار می‌آید، نه تنها از ابتدا با ضعف برنامه‌ریزی و استراتژی مواجه بود بلکه سیاست پادشاهان گذشته ایران را در زمینه شعر دنبال کرد، یعنی: «سکه‌باران». دولت به گمان خود، با اهدای سکه به شاعرانی که چندان هم شاعری‌شان مورد تأیید استادان شعر ایران نیست، خدمتی به شعر فارسی کرده و آن را گامی به جلو برده است. غافل از این که برگزیدگان این جشنواره طی این سال‌ها هیچ اقبالی در میان مردم نداشته‌اند.

اهالی ادبیات و مخصوصا کسانی که به رفتار دولت در زمینه شعر انتقاد می‌کنند، همیشه این پرسش برایشان مطرح است که جشنواره شعر فجر چه چیز جدید ارایه می‌کند و اصلا فرقی با دیگر جشنواره‌ها دارد؟ آیا صرف این که به شاعرانی سکه اهدا شود، صرف نظر از این که آن شاعران، شعر مؤثری را در آن سال سروده باشند، کفایت می‌کند؟

برخی از منتقدان، اهدای سکه‌‌ از سوی دولت در این جشنواره را به رفتار لشگر پیروز در پایان یک جنگ تشبیه کرده‌اند که در حال «تقسیم غنایم» میان نیروهای خودی است. همچنین برخی، اساسا نگاه جشنواره‌ای در ادبیات را جواب‌گو ندانسته و می‌گویند که با جشنواره نمی‌شود مشکلات ادبیات یک کشور را حل کرد.

درست است که در برخی از کشورهای جهان، هر سال «ملک‌الشعرایی» انتخاب می‌شود و حتی جوایزی به شاعران تعلق می‌گیرد، اما اساسا کار دولت جشنواره برگزار کردن در زمینه شعر نیست، و در ایران نیز با برگزاری جشنواره شعر، اتفاق مهمی نمی‌افتد. در یک کلام، بود و نبود این جشنواره فرق چندانی به حال شعر فارسی ندارد. بلکه آن چه وظیفه دولت در زمینه شعر است، فراهم کردن بستر برای انتشار آثار و همچنین محدود نکردن شاعران مستقل است.

دولت ایران نه تنها در برگزاری جشنواره و شب شعر موفق نبوده، بلکه حتی شاعران مستقل نیز نتوانسته‌اند خودشان مستقلا به برگزاری شب شعر اقدام کنند یا به علت وجود محدودیت‌ها، جایزه مستقلی مثل جایزه شعر بیژن جلالی تداوم داشته باشد.

در ایران، تجربه نشان داده که هر زمان پای دولت از ادبیات، به ویژه شعر بیرون رفته، آن وقت اتفاقی افتاده است، شاید در این زمینه بتوان شب‌های شعر گوته در پیش از انقلاب را مثال زد که هنوز هم اشعار و مباحث مطرح در آن برای علاقه‌مندان به شعر فارسی تازه و جذاب است.