دانشگاه تهران

سر دردانشگاه تهران

از جمله مشکلات و مسائل جدی جامعه علمی و فرهنگی ایران، پیوند ساحت علم با سیاست است. در چنین موقعیتی اگر ما انتظار پیشرفت دانش و دانشگاه را داریم چنین پیشرفتی فقط در سایه استقلال و آزادی نهاد های علمی میسر می ‌شود و این آزادی به معنای رهایی از قید و بند فشار سیاسی است. از آنجا که علم تقید پذیر نیست و ما قادر نیستیم برای آن چارچوب تعریف کنیم، به محققان و اندیشمندان و نخبگان هم نمی‌توان امر کرد که چه بدانند و چه ندانند و چه کنند و چه نکنند.

از سوی دیگر استقلال ‌طلبی و آزادی خواهی علم و اندیشه تا بدان ‌جاست که ایدئولوژی و رفتار ایدئولوژیک را نیز بر نمی‌تابد. من دلیل ادعای خود را در کشورهای شرقی‌ و ایدئولوژیکی می‌دانم که سال‌ها برای ایدئولوژیک کردن دانشگاه‌هایشان تلاش کردند.

آنها نه تنها نتیجه عکس از چنین رفتارهایی به دست آوردند بلکه هم اکنون شاهد فروپاشی ایدئولوژی ‌شان نیزهستند. اگرچه جانهای بسیاری در راه این ایدئولوژی های ناکارآمد از دست رفت.

حقیقت امر این است که سیاسی بودن و یا سیاسی کردن مراکزعلمی و دانشگاهی نباید به تخریب و ایجاد مانع در مسیر مدیریت کشور شود. ما سالهاست که از رفتار سیاسی در حوزه علم و دانشگاه خاطره خوشی نداریم.

سیاست علمی را باید به سمت نقد، تولید علم و اندیشه ‌ورزی هدایت کرد. در واقع در چنین موقعیتی است که می‌توان از دانشگاه به عنوان مکانی برای تولید علم و اندیشه و به ‌عنوان فضایی اثرگذار یاد کرد.

بنابراین به نظر من از آنجا که سیاست خواه ناخواه با علم پیوند می‌خورد، شایسته است که سیاست‌مان را علمی کنیم، نه این که علم را سیاسی کنیم. به واقع نقص و کاستی عمده کشور ما ضعف در مدیریت علمی است و مدیریت غیر علمی در عرصه سیاسی هم این چالش را دو چندان کرده است.

وقتی عقاید و اندیشه ها آزادانه ابراز شوند، به تدریج فرهنگ نقد در جامعه و دانشگاه ها و مراکز علمی جاری و ساری خواهد شد. کما ‌این‌ که نمونه رفتار نقادی را در دوران طلایی تمدن اسلامی دیده ایم.

براساس تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، قرن چهارم و پنجم را «قرن طلایی‌اسلامی» نامیده اند و درباره این دو قرن محققان عرب‌ و اندیشمندان کشورهای غربی مطالب بسیار نوشته‌اند. اگر غرب گاهی اعتراف می‌کند که مدیون دانش اسلامی به خصوص در این دوران است، بیهوده نمی‌گوید.

چرا که در آن دو قرن ابن سینا و فارابی سربرمی‌آورند و علومی همچون فقه، کلام و فلسفه ظهور می ‌کنند. با این حال اگر بگوییم پس از آن دو قرن به دوران انحطاط دانش و فکر اسلامی وارد می‌شویم، گزاف نگفته‌ایم. عامل اصلی پیشرفت در آن دو قرن چیزی جز آزادی نیست.

در این دوران طلایی آزادی تا بدان ‌جا بود که افرادی مانند زکریای رازی کتاب‌هایی در نقد دین می‌نویسند و افرادی به او پاسخ می‌دهند. مثلاً به خاطر دارم ابن سینا در بخشی از کتاب “شفا”، پس از پاسخ دادن به وی با تعبیر تندی می‌گوید، که کسی که تمام عمرش را در آزمایش ادرار صرف کرده بیش از این نمی‌فهمد.

ولی هیچ کس جان او را به مخاطره نمی‌اندازد و برای او زندان و داغ و درفش آماده نمی کنند. او آزاد می ‌نویسد و ابن سینا هم آزاد نقد می ‌کند. بنابراین آزادی فکر از مناسبات قدرت و در نتیجه نهادینه ‌شدن فرهنگ نقد در جامعه، نه تنها تهدیدی علیه جامعه نیست، بلکه زمینه ‌ساز رشد و اعتلای فکری هم می ‌شود و هم ‌افزایی فکری صورت می ‌گیرد.

امروز فرهیختگان ما و استادان محترم دانشگاه صرفاً با شاگردان خود رو به ‌رو هستند. شاگردان نه یک درجه بلکه درجات زیادی از آنها پایین ‌ترند و اغلب آنها مرعوب و شیفته عظمت استاد می ‌شوند. البته این یک امر طبیعی است، استاد هیچ ‌گاه خود را در مقابل هم قد و اندازه خویش نمی بیند، تا نظرش نقادی شود. لذا استاد درجا می ‌زند.

البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که نقادی یک فن و شیوه است و کار همه کس نیست. شخصی که می‌خواهد اثری را نقد کند، بایستی اولاً در آن رشته و موضوع، تسلط کافی داشته باشد و ثانیاً نقد را با توهین یا ایرادگیری محض متفاوت بداند. اگرچه ما در این
سالها نتوانسته ایم نقادان خوبی به جامعه علمی کشور تقدیم کنیم.

درادبیات اسلامی، قدمای ما نمونه‌هایی خوبی از نقادی علمی را برای ما به یادگار گذاشته اند که به هر کدام رجوع کنیم متوجه می شویم که چه متون فاخر و ارزشمند و آموزنده ای اند.

مثلاً امام فخر رازی کتاب بوعلی سینا را نقد می‌ کند و خواجه نصر الدین طوسی اثر فخر رازی را به نقادی می‌کشد و جالب آن‌ که قطب الدین رازی میان آن‌ دو به داوری می‌پردازد و کتابی تحت عنوان «المحاکمات» می‌نویسد. هرسه این اندیشمندان از چهره های فاخر نقادی می باشند.

کسی بخواهد نقد فلسفی یا کلامی را بیاموزد، بهترین اثر همین آثار است. قبل از ایشان فارابی آثار افلاطون و ارسطو را نقادی کرده‌است و می توان به آنها رجوع کرد.

به هرحال حوزه‌های سنتی ما در این فن مهارت کافی داشتند، ولی متأسفانه امروز افرادی تحت عنوان نقد فقط به ذکر نقاط منفی می پردازند و گویی هیچ نقطه مثبت درآن اثر وجود نداشته که این کار نوعی خلاف انصاف و عدالت است.

در دانشگاه ‌های ما متأسفانه جو نقادی حاکم نیست، استاد یکسره به تدریس می‌ پردازد و دانشجویان به یادداشت ‌برداری و جزوه نویسی اکتفا می ‌کنند و چه کار عبثی است این روش.