شما متوجه می شوید که در درون اشیای ساکت انعطافی است که اغلب رازهای پنهانی خود را فاش می سازد.

کاتالوگ مرتبط با «موزه بی‌گناهی» که توسط «اورهان پاموک» برنده جایزه نوبل برپا شده است، ترجمه ترکی خطوطی از برنده دیگر جایزه نوبل یعنی «اوجینو مونتال» ایتالیایی است.

ایده این موزه در سال ۲۰۰۸ از ذهن پوماک گذشت، زمانی که رمان خود با همین نام نوشته بود. رمانی که درباره زندگی «کمال باسماسی» ثروتمند و عشق او به «فوسون کسکین» از طبقه فقیر جامعه بود. در این کتاب مشغله ذهنی کمال به زندگی و بزرگ شدن فوسون روایت شده است. کمال در جست و جوی آرامش با چیزهایی بود که از فوسون در زمان هایی که با او می گذراند پیش او به یادگار مانده بود. این ها باعث شد تا او از این وسایل برای برپا کردن موزه ای برای ستایش عشقش و عشاق دیگر استفاده کند.

موضوعات، اشیا و این قبیل چیزها شاهدی برای داستان عشق بین کمال و فوسون هستند حتی اگر این عشق در خفا و به شکل پنهانی با قرارگاه های پنهانی، دعواها، انتظارها، تقسیم گفت و گوها و غذاهای مست کننده بود.

اورهان پوماک، رمان نویس ترک و برنده جایزه نوبل

اورهان پوماک، رمان نویس ترک و برنده جایزه نوبل

اما فراتر از این آنها زندگی روزانه در استانبول را به نمایش می گذاشتند، زندگی ای که نیم قرن را از دهه ۱۹۵۰ میلادی شامل می شد و پنجره ای رو به دنیایی بود که اغلب گذشته این شهر را از یاد برده بود. در این حس و حال، موزه آخرین وجهی بود که «پوماک» تلاش کرد خاطرات استانبول جوانی های خود را حفظ کند. شیفتگی به شهری که برای همه در آثار «استانبول؛ شهر و خاطره ها» ، «کتاب سیاه» همانند «موزه بی‌گناهی» آن را نشان می دهد.

لحظه های یگانه از زمان

موزه در یک خانه چهار طبقه با نمای بیرونی قرمز رنگ و در محله بخش اروپایی چوکورکومای استانبول برپا شده است. در این رمان، داستان عشق بین یک بورژوای ثروتمند در محله نیسانتاسی و یک دختر فقیر که همراه خانواده اش در محله چوکورکوما زندگی می کردند ایجاد شد. ساختمانی که موزه در آن ایجاد شده است علی الظاهر خانه خانواده «کسکین» است که توسط کمال غصه دار خریداری شده بود با این هدف که آن را به یک عبادتگاه مقدس برای معشوقه اش تبدیل کند.

این روزها، «چوکورکوما» محله شناخته شده ای برای یک گنجینه قدیمی است. محله ای که سریع توسط نیرویی که موزه فعلی بدون هیچ تردیدی در آن به مشارکت پاگذاشت مرمت و نوسازی شد.

قدم زدن در موزه ای که جوی سنگین دارد مساوی است با قدم زدن در یک مکان محبوب و محافظت دقیق از تصویری از گذشته است که چهره استانبول را به سرعت تا به امروز تغییر داد.

بدون هیچ تعجبی، مفهوم زمان نقش مهمی را در این کتاب و موزه بازی می کند به طوریکه «پاموک» در کتابش می نویسد:

در فیزیک ارسطو بین زمان و لحظه های یگانه فاصله ای وجود دارد که او از آن با عنوان «حال» یاد می کند. لحظه های یگانه ای مانند اتم ارسطویی هستند که ناپیدایند، چیزهایی که غیرقابل نقض هستند. اما زمان، خطی است که این لحظه های پنهان را به یکدیگر زنجیر می کند. به طور مثال وقتی ما پیرتر می شویم و یا به درکی رنج آور می رسیم، این خط به تنهایی معنا ندارد، احساسی است که به طور یکجا و صمیمانه ای به سمت ما می آید و ما تلاش برای نادیده گرفتن آن داریم و برای همین به اندوه دچار می شویم. اما گاهی این لحظه ها که از آن با نام «حال» یاد می کنیم، می تواند برای ما به اندازه کافی شادمانی به ارمغان بیاورد همانگونه که اگر «فوسون» می خندید این اتفاق می افتاد…

در میان نمایش این هشتاد و سه ویترین ( هریک نمایانگر یک بخش کتاب است)، این موزه بار دیگر این لحظه های ناپیدا را خلق کرد. دقیقا همانند «زمان» که توسط لحظه های یگانه ای ساخته شده است، داستان این کتاب، و حتی گذشته استانبول در زنجیر با این چیزها که به تنهایی لحظه ای ناپیدا هستند ساخته می شوند.

موزه با ساعت های مختلف پر شده است اما چیز دیگری که باعث شد به سمت آنها کشیده شوم، در مرکز قرار گرفتن غذا و نوشیدنی بود. این ها نشانه هایی از غذاهایی هستند که شخصیت های داستان در رستوران، پیک نیک، ملاقات های کافه ای و چایخانه ای صرف کردند. در این بخش نمک پاش و فلفل پاش، گیلاس، فنجان چای و فنجان های قهوه ترکی شراب و بطری های شراب به نمایش گذاشته شده است. و همه نوع غذایی مانند پنیر، گوجه، انواع بورک (نوعی شیرینی ترکی)، صدف و ماهی یافت می شود. کمال می گوید هزار و ۵۹۳ وعده غذا در خانه فوسون خورده است. اگر هر یک از ما، به خاطراتمان فکر کنیم متوجه می شویم که چطور اغلب عمیق هستند و آیا شفاف ترین آنها زمانی نیستند که یک وعده غذا به صورت مشترک می خوریم یا در بعداز ظهرهای غمگین وقتی زمان به کندی می گذرد یک غذا یا نوشیدنی صرف می کنیم؟

انسان شناسی تجربه

در داخل موزه یک انسان شناسی کیفی ایجاد می شود، نه فقط در بین مجموعه اشیا بلکه حلقه های فیلمی است که بدون وقفه لحظات بی پایان و احساساتی که در زمان ساخته شدن این موزه دخیل بودن را نشان می دهد. یکی از حلقه ها درباره جنبش زنانی است که از سیگار کشیدن خود دفاع می کنند. در نزدیک در ورودی این موزه و وقتی داشت کارهای مقدماتی ساخت انجام می شد یک تظاهرات بزرگ در این زمینه برپا شد. اما در داخل موزه هم ۴ هزار و ۲۱۳ ته سیگار «فوسون» که در کنار «کمال» کشیده بود مشاهده می شود. طبق نوشته «پاموک»، هر کدوم از این ته سیگارها در ذهن «کمال» لحظه هایی را ایجاد می کرد که باعث می شد به طور دزدکی آنها را بردارد.

شکل ته سیگارها و بازگشت به خاطرات فوسون:

[blockquote]گاهی اوقات او ته سیگارش را با عصبانیت بدیهی خاموش می کرد و گاهی با صبر و حوصله. بعضی روزها او سیگارش را در جاسیگاری در حالیکه انتهای سیگار بسیار کوتاه بود خاموش می کرد. این تنوع روش ها تضمین می کرد که هر یک تز سیگارهایی که از دست او به جا مانده است شکل خاص خود و حتی روح خواص خود را دارد.[/blockquote]

اما خیلی بیشتر از این ها هم هست. کمال می گوید، که او «انسان شناسی تجربه های خودش» بوده است، اما به مانند مفهوم زمان، این انسان شناسی بیشتر منعکس کننده شهر بوده است. در نمایش، بسیاری از در هم آمیختگی عجیب شخصیتی (من شخص بدی نیستم) با خاطرات اتفاق هایی که در زندگی در شهر می گذشت همراه شده است. «زلزله»! نوشته زیر چیزی باعث شد تا به لبخندی بزنم چراکه من تصور کردم که کمال عشق زده، به سختی یکی دیگر از ته سیگارها را می دزدد در حالیکه در میان لرزش این زلزله هایی هست که این شهر مستعد ابتلا به آن است.

آثار به نمایش گذاشته از موزه بی‌گناهی در استانبول

آثار به نمایش گذاشته از موزه بی‌گناهی در استانبول

موضوع ثابت این اثر «پاموک» رابطه دوسویه بین ترکیه با مفهوم مدرنیته بوده است. در موزه بی‌گناهی، «پاموک» به بررسی این موضوع در مفاهیمی مانند آزادی جنسی پرداخته است. او از تمام دوگانگی ها درباره این موضوع و ایده ها پرده برداشته است. مفهوم بکارت و بی‌گناهی جنسی موضوعی است که در سراسر کتاب مشاهده می شود. یکی از ویترین ها یک خروار عکس از زنانی با نوارهای سیاه روی چشم هایشان را نشان می دهد که در تلاش برای از نوساختن تصاویری از اتفاق هایی است که در هنگام نوشتن کتاب رخ داده بود. نه تنها درباره قربانیان تجاوز جنسی یا زنا بلکه حتی درباره دختران جوان زیر ۱۸ سالی است که قبل از ازدواج، خود را در اختیار مردان قرار می دهند و در نهایت خانواده این دختران آن مردها را به دادگاه می برند تا با دخترانشان ازدواج کنند.

«پاموک» می نویسد که خواندن روزنامه مانند «سرگردانی بین نقاب های ناشناس» است. با گذاشتن نوارهای سیاه روی عکس های زنان در جاییکه این کتاب نوشته شده است، «پاموک» تنها قصد تقلید از این روزنامه ها را نداشته است اما به نظر می رسد که باید این سوال پرسیده شود که چه زنانی با موضوع نزدیکی جنسی درگیر نبوده اند؟ و چه کسی است که انواع خشونت جنسی را تحمل نکرده باشد در حالیکه برخورد آزادی و مفاهیم سنتی جنسی بارها شنیده شده است.

واقعیت و افسانه

در کتاب، «کمال» تصمیم گرفته است که موزه حرم گونه ای را بسازد و از «اورهان پاموک محترم» می خواهد تا برای کمک به او داستانش را تعریف کند. این پست مدرنی دوقلو از این نوع نویسنده است.

شنیدن سخنان «پاموک» در مراسم افتتاحیه موزه درباره بازدیدش از هزاران موزه و وسواسش در جمع آوری اشیایی در طول زمان، من را به تعجب وا داشت که او هم به نوعی به بدل کمال تبدیل شده است یا حتی هیچ تفاوتی بین آنها وجود ندارد. موزه در واقع یک تلفیقی از واقعیت و افسانه است. در بخشی از موزه کارت های شناسایی کارکنان شرکت خانوادگی «سات سات» را به نمایش گذاشته بود. این افراد چه کسانی هستند، شما متعجب می شوید. و جاییکه آنها واقعا کار می کردند کجا بوده است؟ مورد دیگه بطری ها و تبلیغاتی است که که مرتبط با شرکت دیگری است. یک مورد دیگر به نمایش گذاشتن کیف «جنی کولون» است که در ارتباط با تلاش های کمال برای به دست آوردن وسائل «فوسون» بوده است. نام تجاری شاید ساختگی باشد اما این کیف کاملا واقعی است.

برخی از اشیا و عکس هایی که در این موضوع به نمایش گذاشته شده است از کلکسیون شخصی «پاموک» است. موضوع تعجب آور این است که هر یک از این وسائل به عنوان وسائل شخصی و خاطرات شخصی «پاموک» با شخصیت های داستان او و شهرش در هم آمیخته است. چیزهای دیگر از کلکسیون های شخصی دیگران، عتیقه فروشی ها و مغازه ها گردآوری شده است. برای خلق دوباره داستان کمال و فوسون ، موزه نگاه مختصری به افراد بی نام و نشان دیگر هم دارد که ما نمی توانیم در حدس زدن درباره داستان آنها کمک کنیم.

در طول بازدید من از موزه، یک خانم جوان جلوی من در مقابل هر یک از این بخش ها توقف می کرد و با عزمی جدی و بسیار سریع یک نسخه از کتاب را که با خودش آورده بود ورق می زد. اما من کتابی نداشتم. در بسیاری جهات احساس می کردم که موزه کامل است و حتی کتاب را کامل می کند. من از کتاب به اندازه دیگر آثار «پاموک» لذت نبرده بودم اما موزه به من تعدادی از حوادثی که فراموش کرده بودم یا به آنها زیاد نپرداخته بودم را یادآوری می کرد.

«پاموک» معتقد است برای بازدید و لذت بردن از موزه نیازی نیست که حتما کتاب خوانده شود. موزه به حد کفایت کتاب را توضیح می دهد و به بخش بخش های آن اشاره می کند- دو پروژه به شکل عمیقی در هم تنیده شده اند اما می توان ادعا کرد که به طور مستقل هم می توانستند وجود داشته باشند. خوانندگان وفادار «پاموک» به فضای کتاب حتی اتفاق ها و مکان های خاص آن اشاره می کنند-.

تقریبا ۱۵ سال برای تکمیل این موزه وقت گذاشته شده است. همراه با مشکلات اداری و کاغذ بازی های بسیار –گرفتن این کاغذ از اینجا، یا از آنجا، کاغذهایی برای فروش بلیت و غیره- همچنین اختلاف های و مباحث سیاسی در قالب پرونده های دادگاهی چراکه او متهم به توهین به ترک ها شد به طوریکه در پی آن، او به نوعی از استانبول نیمه تبعید شد.

وقتی در مراسم افتتاحیه از او پرسیدند که چرا می خواست این موزه را درست کند، «پاموک» جواب داد که «من نمی دانم. و من نمی خواهم بدانم.» او می گوید که ایده این موزه به ذهنش آمد و به جای سوال از آن، خواست تا این ایده را پیگیری کند و اجازه دهد تا شکل خودش را پیدا کند. احترام گذاشتن به سماجتش در این پروژه – با وجود تاخیر و موانع- باعث شد تا این موضوع هم اکنون یک واقعیت تبدیل شود. با این موزه کوچک شگفت انگیز، «پاموک» به یک جمع آوری کننده برجسته خاطرات استانبول تبدیل شده است. کسی که نه فقط در حرف بلکه در اشیا این خاطرات را بازگو می کند .