هوشنگ گلشیری (۱۳۱۶ اصفهان – ۱۶ خرداد ۱۳۷۹ تهران)- این عکس در سال ۱۳۶۸ در خانه او از وی گرفته شده – عکس گتی ایمجز

هوشنگ گلشیری (۱۳۱۶ اصفهان – ۱۶ خرداد ۱۳۷۹ تهران)- این عکس در سال ۱۳۶۸ در خانه او از وی گرفته شده – عکس گتی ایمجز

سابقه نخستین تبعید در جهان به قرن‌ها پیش بازمی‌گردد و در طول این دوران، در میان تبعیدیان همواره عده‌ای نویسنده و شاعر هم وجود داشته است؛ کسانی که مایه کارشان «زبان» است و در سرزمین بیگانه، نه تنها از آنچه بستر زبان خوانده می‌شود، جدا می‌افتند، بلکه برای زندگی در جایی با آداب و رسوم دیگر، تا خو گرفتن آنها با شرایط تازه، اغلب زمان درازی طول می‌کشد.

پس از آن نیز مهاجران، در هر شغل و موقعیت اجتماعی و با وجود همراه داشتن روحیات و ویژگی‌های شخصی و میراث فرهنگی که با خود آورده‌اند، صاحب خصلت‌ها و روحیاتی می‌شوند که تنها از آنِ مهاجران است.

نویسنده هم که آینه زمان خویش است و از همان چیزی می‌نویسد که آن را تجربه کرده، اگر او هم تبعیدی باشد، زندگی تبعیدیان را بازتاب می‌دهد، حتی اگر فقط از وطن و خاطرات دوران زندگی در سرزمین مادری بنویسد، نوشته‌هایش ویژگی‌هایی دارد که با نوشته یک نویسنده جاکن‌نشده و خانه کوچ نکرده متفاوت است که از نگاه متفاوت، زبان و محیط تغییر یافته و هویت تهدید شده‌اش سرچشمه می‌گیرد.

ادبیات مهاجرت چه بخواهیم، چه نخواهیم بخشی از ادبیات یک سرزمین است. حتی اگر آن را به دلایلی چون «دوری نویسنده از بستر زبان» یا «جدا افتادن از واقعیات روز جامعه» قابل تأمل ندانیم و به حساب نیاوریم.

بحث در مورد ادبیات مهاجرت فارسی نیز همواره وجود داشته و بعد از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ و مهاجرت بخشی از اهالی ادبیات در ایران، این وضوع هم بیشتر میان جامعه ادبی مطرح شده است.

شانزدهم خرداد، سیزدهمین سالگرد درگذشت هوشنگ گلشیری، داستان‌نویسی است که او را بعد از صادق هدایت، تاثیرگذارترین نویسنده ایرانی می‌دانند؛ به این بهانه با اشاره به رمان «آینه‌های دردار» نوشته گلشیری، نگاهی داریم به اظهارنظرهای این نویسنده درباره مهاجرت در ادبیات فارسی.

نقل شده که هوشنگ گلشیری، بعد از یک سفر در دهه دوم انقلاب به اروپا و دیدار با نویسندگان و اهالی ادبیات تبعیدی، «داستان‌های مهاجرت» را «چس‌ناله»های مهاجرین خوانده وپس از آن هم در مقاله‌ای با عنوان «ادبیات مهاجرت راه به جایی نمی‌برد» دیدگاه منفی خود را درباره این بخش از ادبیات فارسی به روشنی بیان کرده است.

هرچند هوشنگ گلشیری بعدها در ماهنامه «کارنامه» که خود منتشرش می‌کرد و یکی از مهمترین نشریات ادبی ایران محسوب می‌شود، داستان‌هایی از نویسندگان مهاجر را چاپ کرد که شاخص‌ترین آن رمان موفق «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» نوشته شهرام رحیمیان بوده، اما آنچه به عنوان اظهارنظر جدی از این نویسنده به جا مانده، آن مقاله معروف است که ذکر شد و نیز رمان «آینه‌های دردار» که در خلال روایت زندگی یک نویسنده و سفر او به اروپا برای داستان‌خوانی در جمع ایرانیان، به بیان دیدگاه‌های خود در مورد قصه‌هایی می‌پردازد که به گفته راوی بعید است « کاری کارستان» کنند.

«آینه‌های دردار» را گلشیری در شهریور ۱۳۷۰ و پس از دومین سفر خود به غرب نوشت و در سال ۱۳۷۱، این رمان را به طور همزمان انتشارات تصویر و نشر زمانه در آمریکا و نیز نشر نیلوفر در تهران چاپ کردند.

شاید بتوان یکی از محورهای اصلی این رمان را «اهمیت در ایران ماندن نویسنده برای از ایران نوشتن» دانست؛ انگار خود گلشیری هم در سفر خود دچار همین تردید شده که آیا وفاداری به وطن، به معنی در آنجا ماندن است یا آنچنان که راوی داستان می‌گوید: «من نویسنده در چارراه فرهنگی جهان، پاریس به سادگی و راحتی بنشینم و جهان را از دید خود روایت کنم؟»

پیرنگ اصلی داستان در زمان حال می‌گذرد. نویسنده‌ای در تهران، پشت ماشین تحریرش نشسته و سفرنامه خود به اروپا برای داستان‌خوانی در جمع ایرانیان را می‌نویسد. حین نوشتن، ذهنش می‌رود به ساعاتی که در فرودگاه منتظر پرواز به برلین بوده است. قصه این‌طور آغاز می‌شود، با تأمل در رفت و برگشت‌های ذهن شخصیت اصلی به گذشته. در این سفر، نویسنده از شهری به شهری و از کشوری به کشوری می‌رود تا در میان ایرانی‌های آنجا برای‌شان قصه‌هایش را بخواند. در کلن، میان کاغذهای سؤالات مهمان‌ها، دست‌نوشته‌ای از صنم بانو، عشق روزگار نوجوانی‌اش پیدا می‌کند و شماره تماسی از او، بالاخره همدیگر را در پاریس می‌بینند ودر چند روزی که با هم می‌گذرانند، خاطرات‌شان را دوره می‌کنند. و بالاخره قصه در آخرین شب سفر ابراهیم، در پاریس و در خانه صنم بانو به انتها می‌رسد و نویسنده اینک در تهران، پشت ماشین تحریرش، نگارش سفرنامه اروپایش را به پایان می‌برد.

نویسنده در سفر به اروپا با گروه‌های مختلفی دیدار می‌کند، از اعضای احزاب سیاسی که زمانی برای یک هدف مشترک مبارزه کرده‌اند و اکنون در غربت «فقط می‌توانند همدیگر را بدرند» چرا که «اینها نه سازندگان جامعه نو، که مبشران اردوگاه‌های آینده بودند.»

یا نویسنده‌های تبعیدی که قصه‌های‌شان «اغلب در خلأ می‌گذرد» و به اینجا هم که آمده‌اند باز از آن کوچه‌های خاکی می‌گویند و از ساواکی که البته حالا در سال‌های اول بعد از انقلاب ایران، مأموران عالی‌رتبه‌اش دلال اسلحه شده‌اند یا توی لوس آنجلس دارند پیتزا به در خانه این و آن می‌برند.

یا خانواده‌هایی که «تا پای‌شان را این طرف می‌گذارند، اول یک بگومگوی ساده است، بعد یکی‌شان شروع می‌کند به تجربه کردن.»

اما به اعتقاد راوی اینها هیچکدام راه به جایی نمی‌برند، نه مبارزان سابق که حالا رستوران زده‌اند یا به حقوق پناهندگی خوگرفته‌اند، نه نویسنده‌هایی که در کافه‌های سن میشل می‌نشینند و از دروازه سیروس تهران می‌نویسند.

اگر صنم بانوی پاریس‌نشین، به ابراهیم می‌گوید: «من فکر می‌کنم وقتی که این چند سال هیچ مجله‌ای نخوانده‌اید، همه‌اش هم فیلم‌های مثله شده دیده‌اید یا نمی‌دانم پسله حرف زده‌اید. بعید است کاری کارستان بشود.»

ابراهیم هم معتقد است که اینها که اینجا (در غربت) هستند هم هیچ کاری نکرده‌اند.» شاید چون «هنوز یک پای‌شان آنجاست. برای کوچه‌های خاکی نائین و گذر مقصودبیک اصفهان، غمنامه می‌نویسند.»

محور رمان «آینه‌های دردار» هوشنگ گلشیری سفر به غرب و بازگشت به شرق است، اما واقعیت این است که گلشیری نویسنده ایرانی مدرن و در عین حال دلبسته به سنت‌های ایران بود؛ این را نه تنها از مضمون آثارش، بلکه از تکنیک داستان نوشتن او می‌توان دریافت.

گلشیری به شیوه هنر معرق و خاتم‌کاری، در داستان‌نویسی، جزئیات را در کنار هم می‌نهد، از جزء به کل می‌رسد و خود نیز معتقد است که آنچه در داستان‌نویسی برایش اهمیت دارد و تکنیک است و البته تنها راه تشخیص جهان‌بینی نویسنده هم، شناخت تکنیک‌های نوشتاری اوست.

از سویی گلشیری زمانی به غرب سفر کرده و ادبیات مهاجرت فارسی را خوانده که نویسندگان تبعیدی نخستین آثار و تجربه‌های خود را از نوشتن در تبعید و روبه‌رو شدن با رویدادی چنین عظیم، ارائه کرده بودند و نسل جدید نویسندگان ایرانی مهاجر هم هنوز فعالیت خود را به طور چشمگیر آغاز نکرده بود.

کسی چه می‌داند شاید اگر هوشنگ گلشیری، نویسنده تاثیرگذار ایرانی در ۶۱ سالگی به دلیل ابتلا به مننژیت از دنیا نمی‌رفت، با مطالعه آثار امروز نسل‌های مختلف نویسندگان تبعیدی، نظر دیگری می‌داشت.