شهروندی عراقی نتایج تازه‌ترین انتخابات آمریکا را از طریق اخبار دنبال می‌کند.

شهروندی عراقی نتایج تازه‌ترین انتخابات آمریکا را از طریق اخبار دنبال می‌کند.

در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۹۶۸ آمریکا، جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور مصر، در مصاحبه‌ای تلویزیونی ضمن پشتیبانی از حزب جمهوری‌خواه، گفت: مردم مصر به مردم آمریکا و الگوی تمدنشان احترام می‌گذارند، اما از سیاست‌های رئیس‌جمهور لیندون جانسون (از حزب دموکرات) که در جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷ پشت اسرائیل ایستاد، بیزارند. اسناد بایگانی‌های غربی بعدا فاش کردند که عبدالناصر از مذاکرات صلح با جانسون سر باز زده، مذاکراتی می‌توانست به پس‌روی اسرائیل از شبه‌جزیره سینا بینجامد. در عوض ناصر ترجیح داد تا منتظر نتایج انتخابات آمریکا بماند؛ با این تصور اشتباه که از رئیس‌جمور بعدی بیشتر به او خواهد رسید تا جانسون. این اشتباه برای مصر یک باخت راهبردی بزرگ و جنگ پرهزینه فرسایشی را در پی داشت.

سال ۱۹۶۹، وقتی ریچارد نیکسون به عنوان رئیس‌جمهور جدید آمریکا انتخاب شد، ناصر تلگرافی به رئیس‌جمهور تازه منتخب نوشت و تلاش کرد تا دوستی را با او آغاز کند. در این تلگراف نوشته شده بود «آنچه از ملاقات با شما در قاهره در ۱۹۶۳ به یادم مانده، مرا قانع می‌کند که اعتماد مردم آمریکا به شما، فرصت مهمی از نظر موقعیت بین‌المللی ایجاد خواهد کرد.» مشخص است که ناصر، عوام‌فریب رادیکال ضدغرب و ملی‌گرای صریح‌اللهجه، در خفا از هیچ تلاشی برای دوستی با زمامداری آمریکا فروگذاری نمی‌کرد. با این حال، مشکل کار در نزدیک شدن به آمریکا و فاصله گرفتن از شوروی نبود. بلکه مشکل کار در ناتوانی او در شناخت مشکلات سیاست داخلی و خارجی کشورش بود. در عوض او فکر می‌کرد آنچه در فرای مرزهای کشورش، در آمریکا، رخ می‌دهد، می‌تواند این گردونه بداقبالی او را تغییر دهد. ناصر اشتباه می‌کرد. او، همچون بسیاری از سران امروز کشورهای عربی، مشکل را نه در سیاست‌های خودش، بلکه در سیاست‌های آمریکا، می‌دید.

هرکس که به اسناد منتشر شده‌ی وزارت خارجه آمریکا یا بایگانی ملی بریتانیا در زمینه نامه‌نگاری‌های سفیران، و یا حتی به گزارش‌های پارسال دانشگاه کمبریج، نگاه بیندازد، خواهد دید که هر رهبر کشور عربی فکر می‌کرد که از سیاست آمریکا سر در می‌آورد. اما در واقعیت، آنها فقط برخی از این فرایندها را می‌شناختند، که روابط شخصی با برخی سیاست‌های آمریکایی را شامل می‌شد. واضح است که نوعی تصور «آرمان‌گرایانه» یا خیالی درباره این مقامات یا مشاورانشان وجود داشت، که ماهیت واقعی سیاست داخلی آمریکا را نادیده می‌گرفت.

وقتی آمریکایی‌ها سه‌شنبه پای صندوق‌های رأی رفتند، برخی در خاورمیانه نتایج را آن‌گونه پیش‌بینی کردند که ناصر کرده بود. برخی ادعا کردند که اگر باراک اوباما برای بار دوم انتخاب شود، او مسلما بهتر خواهد توانست از پس مسائل مشکل‌آفرین برآید. مثلا او بهتر خواهد توانست از شورشیان سوریه علیه رژیم بشار اسد – رژیمی که علیه مردمش جنایت جنگی کرده و می‌کند – حمایت کند. او همچنین موضعی سخت‌تر درباره بلندپروازی‌های هسته‌ای تهران خواهد گرفت و حتی صلح بین فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها را از دوباره دنبال خواهد کرد. اما برخی دیگر باور داشتند که پیروزی میت رامنی، نامزد جمهوری‌خواه، برای منطقه و دست کم برای متحدان منطقه‌ای آمریکا بهتر خواهد بود، چرا که اوباما راهبرد مشخص و قاطعی درباره خاورمیانه ندارد. درباره رامنی، نوعی اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند او تجربه کافی ندارد، و همچون رقیبش دیدگاه‌های مشخصی درباره خاورمیانه دارد. برخی دیگر ادعا می‌کنند که رومنی در اصل یک جمهوری‌خواه میانه‌گراست و الگوی رونالد ریگان را بازسازی خواهد کرد: یعنی حمایت از متحدان آمریکا و تمرکز بر نیروهایی که امنیت منطقه را به خطر می‌اندازند.

به نظر من، درست نیست که این‌ گونه به انتخاب آمریکا تکیه کرد؛ نه به خاطر اینکه آمریکا به عنوان یک ابرقدرت اهمیت ندارد، بلکه به این خاطر که کشورهای میانه‌روی منطقه باید سیاست‌های منطقه‌ای را در راستای رسیدن به منافعشان دنبال کنند، تا آنکه منتظر نتایج انتخابات یک کشور خارجی بنشینند. برای مثال بگذارید به موضوع سوریه اشاره کنیم؛ کشورهایی مانند ترکیه و برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس دست به کار شدند تا فعالیت‌های رژیم سوریه را علیه مردمش به چالش بکشند، و حتی صحبت‌هایی در خصوص حمایت مالی از فراریان نظامی و تشکیل یک حکومت موقت شد. اما از آن زمان ما شاهد بی‌میلی بیشتری بوده‌ایم، و شورشیان سوری نه به سلاح‌های خوب مجهز شده‌اند و نه تلاش‌هایشان برای متحد ساختن اپوزیسیون سوریه موفق بوده است. برخی تحلیلگران همه این تقصیرها را به گردن حکومت آمریکا می‌اندازند، که از مسلح‌سازی شورشیان سوری خودداری می‌کند. افزون بر آن، برخی هستند که اقدام اخیر آمریکا در نپذیرفتن شورای ملی سوریه را شاهد می‌گیرند و آن را جدی نبودن حکومت آمریکا در سرنگونی اسد می‌دانند. مشکل ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس این است که آن‌ها به حکومت آمریکا تکیه کرده‌اند و برای پیامدهای تصمیم‌گیری‌هایشان و اقدامات و تجهیزات لازم برای سرنگونی رژیم اسد و جایگزین کردن یک نظام مردم‌سالار به جای آن، از پیش برنامه‌ریزی نکرده‌اند. به قدرت رسیدن رامنی یا ابقای اوباما این واقعیت را حتی به اندازه یک ذره نیز تغییر نخواهد داد.

کشورها همیشه منافع خویش را دنبال می‌کنند. ترکیه و کشورهای کناره خلیج فارس هم باید یک اتحاد بین‌المللی بر اساس منافع کلان جامعه بین‌الملل تشکیل دهند تا رژیمی را که از تروریسم و تهدید شهروندانش دست برنمی‌دارد، سرنگون کنند. آنها، پیشتر از هرکسی دیگری، باید سوریه را برای دوران گذار آماده کنند. سال ۲۰۰۹ در یک ملاقات مشترک بین بشار اسد و جان کری، رئیس کمیته روابط خارجی سنا، اسد به میهمانش گفت که از انتخاب رئیس‌جمهور اوباما استقبال می‌کند. در عوص کری به اسد وعده داد که اوباما نیروهای آمریکا را از عراق بیرون خواهد کشید. در یک نمونه بارز خودبزرگ‌بینی، که در طرف رئیس‌جهور تازه منتخب آمریکا ضعف محسوب می‌شد، اسد پاسخ داد: «این جزو اهداف ما نیست که آمریکا را خوار کنیم.» شکی نیست که امروز اسد از آنچا ناصر دیر آموخت، آگاه است: راه‌حل مشکل لزوما از انتخابات آمریکا بیرون نمی‌آید، بلکه با تغییر رفتار سیاسی خود رژیم ممکن است.