شماری از وزیران خارجه گروه 1+5 به همراه محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران - عکس از رویترز

شماری از وزیران خارجه گروه ۱+۵ به همراه محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران – عکس از رویترز

عکسی که چند روز پیش از محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران به همراه وزیر خارجه آمریکا و دیگر وزیران خارجه عضو گروه ۱+۵ در وین و در جریان مذاکرات بر سر برنامه هسته ای ایران گرفته شد من را به یاد عکسی مشابه از «چهار بزرگ» در هنگام امضای پیمان ورسای در پایان جنگ جهانی اول انداخت.

عکس مربوط به پیمان ورسای، وودرو ویلسون رییس جمهور وقت آمریکا، دیوید لوید جورج نخست‌وزیر بریتانیا، ژرژ کلمانسو نخست‌وزیر فرانسه، و ویتوریو امانوئل اورلاندو نخست‌وزیر ایتالیا را نشان می دهد در مراسمی که عملا تولد نظم نوین جهانی بود.

به همین شکل عکس اخیر وین، شش قدرت جهانی امروز را نشان می دهد در حالی که کم و بیش از ایران در پیوستن به «باشگاه هسته ای» جهانی استقبال می کنند و تهران را شریک منطقه ای در خاورمیانه تلقی می کنند.

شیوه برخورد آمریکایی ها و ایرانی ها با تمدید ضرب الاجل مذاکرات نیز بسیار جالب بود. هر دو طرف علاقه داشتند بر ضرورت پرهیز از بن بست یا شکست مذاکرات در مقابل رسانه های جهانی تاکید کنند. در همین حال طرفین همچنین تلاش کردند این تمدید را به عنوان پیروزی دیپلماتیک به مخاطبان داخلی خود «بفروشند».

این مساله قابل درک است به طوری که آقای ظریف – با حمایت حسن روحانی رییس جمهور ایران که از نظر باراک اوباما رییس جمهور آمریکا یک آشتی گرای اصلاح طلب و متحد با ارزش است – تمایل دارد به بازهای محافظه کار اطمینان دهد که وی در موضع خود ایستاده و بر حق ایران برای دستیابی به فناوری هسته ای پافشاری کرده است.

این صحنه در واشنگتن هم شکلی مشابه دارد به طوری که اوباما قصد دارد توان منتقدان جمهوریخواه خود را در منحرف کردن سیاست هایش پس از عبور از نقطه بدون بازگشت در ساخت یک راهبرد خاورمیانه ای تضعیف کند، راهبردی که در آن ایران اکنون به عنوان متحد ظاهر می شود.

رمز و راز موجود حول آنچه در وین به دست آمد، و نیز گفتگوهای محرمانه قبلی در مسقط، این احساس را به وجود می آورد که اوباما می خواهد استراتژی جدید خود را به مردم مشکوک آمریکا به عنوان عمل انجام شده تحمیل کند.

علاوه بر این، رییس جمهور آمریکا بر این باور است که وی باید به اسرائیل و لابی آمریکایی قدرتمند آن آرامش خاطر بدهد، با این ذهنیت که بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل تاکید دارد که هر گونه نزدیکی آمریکا با تهران، دیدگاه دولت به رهبری لیکود در تل اویو را درباره نقش متمایز منطقه ای اسرائیل و منافع استراتژیک آن در برنامه کلان خاورمیانه ای آمریکا مد نظر داشته باشد.

اتفاقا این چیزی است که لابی ایرانی در واشنگتن که ظریف به ایجاد آن در زمان ماموریتش در آمریکا کمک کرد و اکنون هم به عنوان وزیر خارجه با رهبران و سازماندهندگان آن ارتباط نزدیک دارد، به خوبی درک می کند.

در سال های اخیر، این لابی موفق شده موافقت بعضی محافل هوادار اسرائیل به ویژه در حزب دموکرات را جلب کند و به آنها درباره توفیقات اسرائیل در صورتی که دولت میانه روی روحانی بتواند مخالفان محافظه کار خود را شکست دهد، اطمینان خاطر دهد.

در این میان رویارویی در تهران بین جناح میانه روی روحانی و محافظه کاران مرتبط با علی خامنه ای رهبر ایران و سپاه پاسداران انقلاب ادامه دارد.

محافظه کاران همچنین معتقدند پولی که ایران برای شبه نظامیان فرقه ای وابسته اش در عراق، سوریه، لبنان، یمن و جاهای دیگر خرج می کند، جای خوبی خرج می شود؛ و در وادار کردن غرب به اعطای امتیازات منطقه ای چشمگیر موثر بوده است.

در واقع ادعای اخیر تهران مبنی بر اینکه کنترل چهار پایتخت عربی را در دست دارد در وهله اول برای مخاطبان داخلی است که به آنها گفته می شود غرب تنها زبان زور را می فهمد.

بدین ترتیب در زمینه نفع و زیان، واشنگتن و تهران هر دو مدعی پیروزی هستند، اما پیامدهای نزدیکی آنها در خاورمیانه چیست؟

دولت اوباما در مسیرش به سوی اتحاد با ایران، نهایت تلاش خود را می کرده تا به متحدان سنتی منطقه ای اش و دوستانش درباره تعهد جدی اش بر حفظ روابط قدیمی اطمینان خاطر دهد. در این میان واشنگتن تلاش می کرده سیاستش در قبال ایران را با تاکید بر ضرورت مقابله با تهدید گروه های تندرو مانند داعش و جبهه النصره توجیه کند.

در عین حال دولت آمریکا که ظاهرا این اولویت را تنها گزینه خود می داند، و به کلی فضای سیاسی در منطقه را نادیده می گیرد، موجب ایجاد ابهام جدی و ناراحتی در میان متحدان سنتی و دوستانی شده است که احساس می کنند واشنگتن بار دیگر سیاست عمل انجام شده خود را بر آنها تحمیل کرده در حالی که کمترین توجه را به نظرات و نگرانی های آنها بذل کرده است.

مساله عین العرب یا کوبانی اختلافات جدی بین مواضع آمریکایی ها و ترک ها را درباره سرنوشت رژیم اسد در سوریه و نیز آینده نقش کردها آشکار کرد. نمونه دیگر از اولویت های متناقض میان واشنگتن و متحدان منطقه ای آن به ماهیت رژیم عراق و جایگاه سنی های این کشور مربوط می شود.

همچنین مساله یمن هم در پی تصرف صنعا توسط حوثی ها هوادار تهران و تهدید جدی اختلافات فرقه ای بین شبه نظامیان شیعه و القاعده در استان های سنی نشین جنوب یمن مطرح می شود.
به صورت خلاصه، آنچه دولت اوباما از متحدان منطقه ای اش می خواهد نادیده گرفتن تهدید ایران با توجه به تهدید جدی تر از طرف داعش و دیگر گروه های افراطی سنی است.

واشنگتن همچنین از آنها می خواهد که به صورتی بدون شرط و بدون احتیاط نزدیکی اش با تهران را بپذیرند. در عین حال واقعیت آنست که آنها در این زمینه مردد هستند و این مساله درباره بسیاری دیگر نیز در واشنگتن صدق می کند، از جمله در خود دولت همانطور که استعفای هیگل وزیر دفاع آمریکا این مساله را نشان داد.

واقعیت مساله آنست که رژیم های خاورمیانه سیاست های روشنی را در مقابله با تروریسم اتخاذ کرده اند، اما مقابله با تروریسم تنها می تواند از طریق یک روند سیاسی منطقی و صادقانه هدایت شود.

نتیجه فاجعه بار سیاست های شکست خورده آمریکا در عراق پس از اشغال این کشور در سال ۲۰۰۳ اکنون برای همه روشن است. علاوه بر این، پرزیدنت اوباما تا دو سال دیگر کاخ سفید را ترک می کند در حالی که مردمی که در خاورمیانه رنج می برند همچنان هستند تا بهای سنگینی را برای سیاست های خودخواهانه، غیرمسئولانه و گزینشی غرب بپردازند.

تنها اختلاف این بار آنست که این تنها منطقه نخواهد بود که این بهای سنگین را می پردازد، بلکه غرب نیز باید آنرا پرداخت کند.

بستن چشمان به روی ریشه های بنیادین و در همان حال تمرکز صرف بر عوارض موجب افزایش دلسردی، نارضایتی و خشونت می شود، نه تنها در خاورمیانه بلکه همینطور در سراسر جهان.