می‌توان عملیاتی که «اسرائیل» برای تخریب تونل‌های حزب الله لبنانی آغاز کرد را در چهار سطح خوانش کرد. حزب‌الله این تونل‌ها را برای استفاده بر علیه «اسرائیل» در یک جنگ احتمالی آماده می‌کرد.
سطح نخست: در این سطحِ خوانش احتمال وقوع یک جنگ نزدیک میان دو طرف وجود دارد. در واقع از زمان سخنرانی نخست وزیر «اسرائیل» در مجمع عمومی سازمان ملل متحد که طی آن از تونل های تعبیه شده توسط حزب الله یاد کرد، و این تونل ها را جهت به روز رسانی ذخایر موشکی حزب الله توصیف کرد، به نظر می آید که او درصدد است ساحت مواجه با ایران را از سوریه به لبنان بکشد. اضافه بر این باید یادآور شد که پس از اصابت هواپیمای روسی در عملیاتی که «اسرائیل» در آن نقش داشت آزادی عمل آن کم شده و انتقال مواجه با ایران به لبنان امری قابل توجیه شده است. از سوی دیگر ردگیری فعالیت های مالی حزب در تمام نقاط جهان حکایت از برخورد سخت با حزب الله و تمام فعالیت های جانبی آن دارد. با وجود همه این امور به نظر می آید در شرایط کنونی امکان وقوع یک جنگ میان دو طرف بر خلاف منافع استراتژیک اطراف منطقه است و از این رو تا تحقق آثار تحریم های آمریکا علیه تهران یک چنین احتمالی ضعیف است.
سطح دوم: در این سطح، شرایط از یک سو به اکتشاف تونل ها و بحران های داخلی نتانیاهو از سوی دیگر ارتباط دارد. در واقع در این شرایط پرسش این است که وقوع یک جنگ علیه حزب الله بیشتر به سود کدام یک از اطراف سیاسی درگیر است و ناتانیاهو تا چه حد می تواند از این مساله بهره برداری سیاسی کند. بدون تردید نخست وزیر «اسرائیلی» در اوضاع داخلی با مشکلاتی از قبیل اتهامات فساد و استعفای وزیر دفاع و… مواجه است که شاید راه برون رفت از آنها اندیشیدن به ورود به جنگ باشد.
از سوی دیگر اخبار روزنامه های «اسرائیلی» حاکی از آن است که اکتشاف این شبکه تونل باعث شد که ارتش «اسرائیل» از انجام یک عملیات شامل بر علیه نوار غزه صرفه نظر کند زیرا بیم آن می رفت که حمله به غزه و کشف تونل های حزب الله به طور همزمان شاید منجر به درگیری ارتش صهیونیستی در دو جبهه شود. البته روشن است که این تحلیل بیشتر یک پروپاگاندا است.
سطح سوم: در این سطح تاثیر جنگ با اسرائیل بر اصول مساله فلسطین بررسی می شود. همواره هر یک از جنبش هایی که برای نابودی «اسرائیل» فعالیت می کنند شعارهای بازگشت آوارگان و آزادسازی سرزمین های اشغالی و حقوق فلسطینی را ملاک قرار می دادند؛ اما با این وجود و در هر محک واقعی میزان دوری عملی این جنبش ها از شعارهای خود روشن تر می شد.
از سوی دیگر برخی از مسایل فلسطین آنقدر نسبت به یکدیگر بیگانه شده که شاید تنها گردهم آورنده آنها نام فلسطین باشد. برای مثال آنچه در نوار غزه می گذرد هیچ تاثیری بر شهرک سازی در کرانه باختری ندارد. اضافه بر اینکه هر دو جبهه فلسطینی حماس و فتح آنچنان از هم گسسته اند که اندیشه وحدت بخشیدن آنها یک توهم به نظر می آید. نبودِ وحدت ملی میان فلسطینیان باعث می شود که مساله فلسطین طعمه ای در منافع دولت های متعددی باشد که برای مسایل داخلی و خارحی از آن بهره برداری سیاسی نمایند. برای مثال یکی از عمده ترین دست آویزهای ایدئولوژیکی ایران برای اعمال شرارت در منطقه همین قضیه فلسطین است.
سطح چهارم: این سطح به بحران های زیاد داخلی لبنان ارتباط دارد که به نظر می آید هیچ راه حلی برای آنها وجود ندارد. مسولان «اسرائیلی» همواره مسولیت اعمال حزب الله را متوجه حکومت لبنان می دانند و همیشه تهدید می کردند که «لبنان را به عصر حجر بازخواهند گردانند». «اسرائیل» دلیل این تهدیدها را انقیاد موضع رسمی لبنان و دولت آن به حزب الله می دانند و تصریح می کنند که بیروت باید هزینه هر گونه اختلال در توازن قوا را بپردازد، و هر گونه اقدام مسلحانه ای از سوی حزب الله بر ضد «اسرائیل» بر کل لبنان انعکاس می یابد.
دعوت های مختلف از لبنان برای سرعت بخشیدن به تشکیل هیئت دولت، پس از تهدیدهای «اسرائیلی»، واقعا بسی جای گریستن دارد زیرا روشن شد که بخش اعظم ناکار کردن دستگاه های دولتی و حکومتی در تشکیل هیئت دولت ناشی از مشکلاتی بود که حزب الله به وجود آورده بود و به راحتی می شد از آنها گذر کرد. از این رو هر دولتی در لبنان از این به بعد گروگان تنش میان اسرائیل و ایران خواهد بود و تاثیر دیگری نخواهد داشت.