مقبره حافظ شیرازی - عکس از مهر

مقبره حافظ شیرازی – عکس از مهر

انسان، یک نوع بیشتر نیست و همه انسانها از رنگ و نژاد و خصوصیات دیگر به نوع بشر تعلق دارند و ما همه آنها را ابناء بشر می دانیم. در عین حال، همه این انسانها در عین یکسانی و یک نوع بودن با یکدیگر تفاوت بسیار دارند. هیچ دو انسانی را نمی توان یافت که با یکدیگر، یکی و همانند باشند.

انسان، در عین واحد بودن، کثیر است. کثرتی در وحدت و وحدتی در کثرت، ویژگی اساسی انسان است. آب دریا چه شور باشد و چه شیرین از آب بودن آن چیزی کاسته نمی شود و بشر نیز با همه تفاوتهای گوناگونی که دارد در ذات و ماهیتش انسان است و یک نوع بیشتر نیست. در میان همه انواع جانوران، فقط یک نوع بشر داریم و بس.

بنابراین وقتی از بشر سخن می گوییم و فقط با یک نوع بشر سر و کار داریم، نمی توان از حقوق متفاوت بشری سخن گفت. بشر تا آنجا که به ماهیت بشری او مربوط می شود، در همه جای دنیا و در هر نژاد، قبیله، دین و مذهب، حقوقی دارد که به بشریت و بشر بودن او مربوط می شود.

حقوق بشر محلی یا به قول مصطلح آن حقوق بشر Local، بی معنی ترین چیزی است که می توان در اینباره گفت. تفاوت بشر در فرهنگها و جوامع مختلف، تفاوت ماهوی و تفاوت نوعی بشر نیست. اما باید پذیرفت که وجود اختلاف میان انسانها امری انکار نشدنی است. وجود اختلاف در طرز تفکر انسانهاست که به گوناگونی فرهنگها می انجامد.

وقتی که بحث جهانی شدن مطرح می شود – که یکی از مسائل مهم امروزی است و عده ای دربرابر آن مواضع بسیار افراطی اتخاذ می کنند و از غلبه فرهنگ مسلط امروزی که فرهنگ غرب و به ویژه آمریکاست می ترسند – باید به این نکته توجه کنیم که بشر موجودی نیست که بتوان همه افراد و جوامع آن را در قالب یک فرهنگ معین ریخت.

انسان، با ماشین و اشیاء مادی و حتی موجودات زنده دیگر، با گیاهان و جانداران دیگر، قابل مقایسه نیست. شاید فرهنگ غالب در آغاز کار، همه جا را تسخیر کند، چنانکه هم اکنون در کشورهای اسلامی و کشورهای عربی این موضوع را به خوبی می توان دید، اما آنها که می خواهند جریان جهانی شدن را پیش ببرند و برای آن برنامه ریزی می کنند و صدها شیوه تبلیغی و علمی ابداع می کنند و کرسی درس دانشگاهی برای آن اتخاذ می کنند، خود به این معنا توجه ندارند که همه بشریت را نمی توان زیر سطله یک فرهنگ قرار داد.

امروزه کسانی که دغدغه هویت و فرهنگ ایرانی و یا اسلامی و یا هر دو را دارند، باید به این نکته توجه داشته باشند که اگر ایرانیان، با جریان جهانی شدن که البته امروز دیگر یک انتخاب نیست، بلکه یک اجبار جهانی است هوشیارانه رو به رو شوند، هیچ اتفاق خاصی پیش نخواهد آمد و ایرانی و مسلمان خواهند ماند و با فرهنگ و سنت خویش، قطع ارتباط نخواهند کرد.

به عبارت دیگر، هویت ایرانی، تسلیم نمی شود و در آینده راه خود را پیدا خواهد کرد. اما نمی توان به این موضوع دل خوش داشت که سیطره فرهنگ غالب پایدار نمی ماند. ما به عنوان ایرانی و مسلمان، باید در عین حال که واقعیت های جهانی را می پذیریم، بر فرهنگ و هویت خودمان تکیه کنیم.

فرهنگ غالب، در هر حال، جای خودش را باز می کند؛ مثل جریان آب. اگر آب غلبه پیدا کند تمام سطح و تمام حفره ها را پر می کند. فرهنگ هم اگر غالب شد، البته همه زوایای جامعه را می پوشاند. به همین دلیل، امروزه کشورهای توسعه یافته به ویژه اروپا و آمریکا از این موضوع بسیار خشنودند؛ زیرا فرهنگشان، فرهنگ غالب است. قدرت تکنولوژی و قدرت علم و از همه مهمتر، قدرت اقتصادی، به گونه ای است که می تواند نفوذ فرهنگی غرب را پیش ببرد و چنانکه گفته شد، مظاهر این تسلط همه جا دیده می شود.

امروز ما نمی توانیم فقط به این بسنده کنیم که روزی فرهنگ غالب بوده ایم و فلسفه و تمدن از شرق به یونان و غرب منتقل شد و چه و چه؛ ما نیازمند کار فرهنگی گسترده و عمیق هستیم که البته موانع آن بسیار فراوان است. درست است که ما تاریخ درخشانی داریم، ولی تاریخ و سابقه درخشان فرهنگی، وقتی برای یک ملت سودمند است که آن ملت با نگاه گذشته به سوی آینده حرکت کنند، وگرنه چنانچه نگاه به گذشته موجب ایستایی و توقف شود، داشتن تاریخ نه تنها نقطه مثبت نیست، بلکه آفت است.

بنابراین فرهنگ غالب هم هرچند که ممکن است به طور موقت سیطره پیدا کند، اما اگر ما بتوانیم خودمان باشیم و بازهم بر هویت و فرهنگ خود، تکیه داشته باشیم این سیطره سطحی و موقت خواهد بود.